یک ستارهٴ دنبالهدار در مراحل اولیه ظهور خود به تکهای ابر نورانی شبیه است، ولی هر چه در مدار خود به مقصد و هدف نزدیکتر میشود، روشنایی آن زیادتر میگردد. بهنحوی که دنباله آن به حدی شفاف میشود که میتوان نور ستارگان را از میان آن دنباله دید…
گرداگرد هستهٴ یک ستارهٴ دنبالهدار را پدیدهای بهنام «گیسو» فراگرفته است. گیسوانی بلند، تابنده و درخشان…
ستارگان دنبالهدار بر خلاف ستارگان، که روزی عمرشان به پایان میرسد و نورشان خاموش میشود، آنها خلاف قانون جهانشمول کهولت، هرچه زمان میگذرد، درخشانتر و نورانیتر میشوند…
ستارگان دنبالهدار به گرد مقصد نهایی خود پیوسته در حرکتاند. ممکن است سالها از برابر چشم ما مخفی بمانند، ولی بیشتر آنها بالأخره به چشم ما خواهند آمد…
…
در آن غروب رازناک، در غروب روزی که زمین دو خورشید داشت، بیم آن میرفت دیگر تا ابد از «روز و روشنایی» خبری نباشد و آسمان برای همیشه تاریک و بیستاره باشد.
آن روز وقتی در سایه روشن پایانهٴ روز، سرانجام شمشیرها در نیام آرام گرفت، در آن صحرای تفته، جز خیمههایی سوخته و تلهایی از آتش نیمه جان و گروهی زن و کودک ستمدیده و اسیر، چیز دیگری نبود. «شب»، دامنگستر شده بود. سوگواران به سویی و، ... شادخواران سوی دیگر. از هر جا بوی اسارت میآمد.
اما یک ستارهٴ دنبالهدار، که به سرعت از دل تاریکی میگذشت، از اصالت نور و پایداری روشنایی حکایت کرد.
…
در او شرارههای یاد آن خوشید، تنها شرارههای یادی در خاطرات باقی نماندند. شرارهها به آتشفشانی تبدیل شدند که شب رنجبارترین اسارت تاریخ را، به صبحی روشن تبدیل کردند. پیامش این بود: «از پس این نبرد عظیم، شرارهها و اخگرهای فروزان در دنبالهای نامتناهی برخواهند خواست و با حضور آنان، ستمگر محکوم به شکست و نابودی است، نه فقط این ستمگر، که تمامی ستمگران تاریخ…
…
پس از حسین، پرچم نبرد آزادگی علیه ستم و بندگی را زنی برداشت که در اوج قدرتمندی و نمایش قدرت یزید، از خواری او گفت و از آغاز جنبشی دنبالهدار برای برپایی آزادی و نابودی استبداد.
نبردی که او آغاز کرد، پس از 40روز رنج و اسارت، آزادی کاروان اسرای کربلا را به ارمغان آورد… و آنگاه این 40روز مقاومت، در طول تاریخ، شعلهها افروخت و ستمگر از پی ستمگر سرنگون کرد.
…
روز اربعین با نام زینب کبری گره خورده است. همان که پرچم بزرگترین حماسه پاکبازی و فدا در تاریخ بشریت را پس از امام حسین بر دوش کشید؟ همان که در رأس رهبری جنبش قرار گرفت و راهگشای کبیر آزادی از اسارت شد. همان که ابرهای سیاه ارتجاع زنستیز در طول تاریخ نتوانستهاند تابش خورشیدش را بپوشانند.
…
نخستین غرش آتشفشانی که پس از عاشورا طنینانداز شد، غرش آتشفشان مقاومت و ایستادگی زینب کبری و کاروان اسرا بود که زینت آن را فرماندهی میکرد. آخر او از راهبرش، حسین، واپسین کلام را چنین شنیده بود: «صبرا بنیالکرام».
اگر چه مرتجعین در طول تاریخ هیچگاه نقش رهبری سرنوشت سازش را بهرسمیت نشناختند و آن را به سطح سرپرستی و تیمارداری کودکان و زنان اردوی حسینی کشاندند، اما با این همه نتوانستند طنین غرش مقاومت او را به خاموشی بکشند. او نه تنها تحتتاثیر شهادتها تسلیم شرایط نشد و در برابر دشمن سفاکی چون یزید و ابن زیاد به عجز ولابه نیفتاد، که به عکس، با ایستادگی در برابر آنان و افشاگریهای تاریخیاش، عاشورا را بهعنوان روز تاریخی مبارزه انسان با سرنوشت غدار به ثبت رساند. کاری بس دشوار که تنها از عهده بزرگزنی انقلابی همچون زینب برمیآمد.
از اینرو بود که کاروان اسیران کربلا در هر شهر و دیاری که رفت شورش بپا کرد. خطبههای آتشین زینب و افشاگریهای سایر زنان کاروان، همه وجدانهای خفته را برانگیخت و شعلههای شورش علیه حکومت یزیدی از چهارگوشهٴ آن کشور پهناور برخاست. زینب و اسیران قهرمان کربلا دشمن را مجبور کردند که اسیران را به مدینه بازگرداند. در سر راه، روز چهلم عاشورا، یعنی اربعین، کاروان اسیران کربلا مجدداً به کربلا رسید… همچون ستارهای دنبالهدار، در پشت سر خود در هر شهر و دیار، آتش قیام در دلها کاشت.
اینک گیسوان ستارهٴ شب سوز دنبالهدار عاشورا به نسلهای امروز ما رسیده است. پیام و شعلهٴ خاموشیناپذیر مقاومت در هر زمان، در هر مکان. این پیام از دل تاریخ عبور کرد و بسا انگیزشها ایجاد کرد… و اکنون در برابر هیولای استبداد مذهبی حاکم بر میهنمان ایستاده است. دور نیست که یک قیام مردمی و فرا گیر، ریشهٴ ولایت یزیدی فقیه را برای همیشه در سرزمینمان ایران بسوزاند.
ب. بهمنی-شب اربعین1437- 10آذر 94.
گرداگرد هستهٴ یک ستارهٴ دنبالهدار را پدیدهای بهنام «گیسو» فراگرفته است. گیسوانی بلند، تابنده و درخشان…
ستارگان دنبالهدار بر خلاف ستارگان، که روزی عمرشان به پایان میرسد و نورشان خاموش میشود، آنها خلاف قانون جهانشمول کهولت، هرچه زمان میگذرد، درخشانتر و نورانیتر میشوند…
ستارگان دنبالهدار به گرد مقصد نهایی خود پیوسته در حرکتاند. ممکن است سالها از برابر چشم ما مخفی بمانند، ولی بیشتر آنها بالأخره به چشم ما خواهند آمد…
…
در آن غروب رازناک، در غروب روزی که زمین دو خورشید داشت، بیم آن میرفت دیگر تا ابد از «روز و روشنایی» خبری نباشد و آسمان برای همیشه تاریک و بیستاره باشد.
آن روز وقتی در سایه روشن پایانهٴ روز، سرانجام شمشیرها در نیام آرام گرفت، در آن صحرای تفته، جز خیمههایی سوخته و تلهایی از آتش نیمه جان و گروهی زن و کودک ستمدیده و اسیر، چیز دیگری نبود. «شب»، دامنگستر شده بود. سوگواران به سویی و، ... شادخواران سوی دیگر. از هر جا بوی اسارت میآمد.
اما یک ستارهٴ دنبالهدار، که به سرعت از دل تاریکی میگذشت، از اصالت نور و پایداری روشنایی حکایت کرد.
…
در او شرارههای یاد آن خوشید، تنها شرارههای یادی در خاطرات باقی نماندند. شرارهها به آتشفشانی تبدیل شدند که شب رنجبارترین اسارت تاریخ را، به صبحی روشن تبدیل کردند. پیامش این بود: «از پس این نبرد عظیم، شرارهها و اخگرهای فروزان در دنبالهای نامتناهی برخواهند خواست و با حضور آنان، ستمگر محکوم به شکست و نابودی است، نه فقط این ستمگر، که تمامی ستمگران تاریخ…
…
پس از حسین، پرچم نبرد آزادگی علیه ستم و بندگی را زنی برداشت که در اوج قدرتمندی و نمایش قدرت یزید، از خواری او گفت و از آغاز جنبشی دنبالهدار برای برپایی آزادی و نابودی استبداد.
نبردی که او آغاز کرد، پس از 40روز رنج و اسارت، آزادی کاروان اسرای کربلا را به ارمغان آورد… و آنگاه این 40روز مقاومت، در طول تاریخ، شعلهها افروخت و ستمگر از پی ستمگر سرنگون کرد.
…
روز اربعین با نام زینب کبری گره خورده است. همان که پرچم بزرگترین حماسه پاکبازی و فدا در تاریخ بشریت را پس از امام حسین بر دوش کشید؟ همان که در رأس رهبری جنبش قرار گرفت و راهگشای کبیر آزادی از اسارت شد. همان که ابرهای سیاه ارتجاع زنستیز در طول تاریخ نتوانستهاند تابش خورشیدش را بپوشانند.
…
نخستین غرش آتشفشانی که پس از عاشورا طنینانداز شد، غرش آتشفشان مقاومت و ایستادگی زینب کبری و کاروان اسرا بود که زینت آن را فرماندهی میکرد. آخر او از راهبرش، حسین، واپسین کلام را چنین شنیده بود: «صبرا بنیالکرام».
اگر چه مرتجعین در طول تاریخ هیچگاه نقش رهبری سرنوشت سازش را بهرسمیت نشناختند و آن را به سطح سرپرستی و تیمارداری کودکان و زنان اردوی حسینی کشاندند، اما با این همه نتوانستند طنین غرش مقاومت او را به خاموشی بکشند. او نه تنها تحتتاثیر شهادتها تسلیم شرایط نشد و در برابر دشمن سفاکی چون یزید و ابن زیاد به عجز ولابه نیفتاد، که به عکس، با ایستادگی در برابر آنان و افشاگریهای تاریخیاش، عاشورا را بهعنوان روز تاریخی مبارزه انسان با سرنوشت غدار به ثبت رساند. کاری بس دشوار که تنها از عهده بزرگزنی انقلابی همچون زینب برمیآمد.
از اینرو بود که کاروان اسیران کربلا در هر شهر و دیاری که رفت شورش بپا کرد. خطبههای آتشین زینب و افشاگریهای سایر زنان کاروان، همه وجدانهای خفته را برانگیخت و شعلههای شورش علیه حکومت یزیدی از چهارگوشهٴ آن کشور پهناور برخاست. زینب و اسیران قهرمان کربلا دشمن را مجبور کردند که اسیران را به مدینه بازگرداند. در سر راه، روز چهلم عاشورا، یعنی اربعین، کاروان اسیران کربلا مجدداً به کربلا رسید… همچون ستارهای دنبالهدار، در پشت سر خود در هر شهر و دیار، آتش قیام در دلها کاشت.
اینک گیسوان ستارهٴ شب سوز دنبالهدار عاشورا به نسلهای امروز ما رسیده است. پیام و شعلهٴ خاموشیناپذیر مقاومت در هر زمان، در هر مکان. این پیام از دل تاریخ عبور کرد و بسا انگیزشها ایجاد کرد… و اکنون در برابر هیولای استبداد مذهبی حاکم بر میهنمان ایستاده است. دور نیست که یک قیام مردمی و فرا گیر، ریشهٴ ولایت یزیدی فقیه را برای همیشه در سرزمینمان ایران بسوزاند.
ب. بهمنی-شب اربعین1437- 10آذر 94.