«در حالی که جوانان تحصیلکرده و توانمند و پرانرژی و شایسته در مملکت تعدادشان کم نیست و بیکار نشسته و از عمر تلف شده خود تأسف میخورند، برخی از ما بهتران با القاب دکتر و استاد و چه و چه، همزمان چندین منصب دارند». (روزنامه حکومتی ابتکار1شهریور 94)
این جملات، اعترافهای است از روزنامه حکومتی ابتکار. نویسندهٴ مقاله در ادامه نوشته که: «اگر چه ما میدانیم که غالباً اسم مبارکشان در شمار مناصب قلمداد شده تا از مزایای مادی آن بهره ببرند و البته دستگاهها و شرکتها هم از مزیت بیشمار القاب و شهرت آن نظر کردهها، منتفع شوند».. این روزنامه حکومتی در جنگ و دعوای باندی حرف را به این نقطه میرساند که «به یقین بزرگترین خیانت را در حق جامعه و بیکاران همین قانون فعلی کار کرده» و پیشنهاد میکند که مجلس طی ده فوریت! قانون فعلی کار را ملغی کند.
این روزنامه تلاش میکند چنین شرایطی را حاصل قانون کار جلوه بدهد و روی موضوع اصلی سرپوش بگذارد. اما این موضوع اصلی چیست؟
عبدالرضا مصری عضو مجلس رژیم در25مرداد گفت: ”کجا امیدی برای جوانانی که 20سال تحصیل کردند، به سربازی رفتند هست؟ تا کی منتظر شغلی باشند که حداقل زندگیشان تأمین بشود؟ جوانان ما مثل گل دارند در عنفوان جوانی پرپر میشوند“ و محمد علیخانی عضو سابق مجلس رژیم هم در 28مرداد گفت: ”امروز مهمترین دغدغه جوانان استان قزوین بحث اشتغال است“. به این گفتهها، حرفها و هشدارهای رفسنجانی را هم باید اضافه کنیم که در سفرش به خراسان در سخنرانی خود هشدار داده بود که «هر مسؤولی در هر سطحی باید برای رونق اشتغال جوانان برنامهریزی کند»
این روزها چنین سخنان و هشدارهایی خیلی شنیده میشود. علت چیست؟ و چرا همه، از بالا و پایین رژیم هشدار میدهند که مواظب باشید، جوانان بیکارند و کار میخواهند؟ آیا دلشان برای جوانان سوخته است؟!
بنابهعملکردی که این رژیم ضدمردمی طی سالیان حاکمیت منحوس خود داشته است، پاسخ این سؤال بیتردید منفی است. همین حاکمیت آخوندی که این طور سنگ جوانان را به سینه میزند، در همین روزها، همین جوانان را به جوخههای مرگ میسپارد. پس در جوانان بیکار چه پتانسیلی نهفته است که مهرههای ریز و درشت رژیم را این چنین به وحشت میاندازد.
وانگهی آیا این تنها ارتش بیکاران هستند که ناراضی و معترضند؟! پس موج گسترده اعتراضات معلمان و کارگران و پرستاران و پزشکان برای چیست؟ جوانهای بیکار، ناراضی! معلم، ناراضی! دانشجو، ناراضی! پرستار، ناراضی! کارگر، ناراضی! پزشک، ناراضی! و این لیست را میشود همینطور ادامه داد... .
اما سؤال اینجاست که اوضاع و احوال نظام چه تغییری کرده که سردمداران و مهرههای خرد و کلان رژیم مجبور شدند به چنین وضعیتی اعتراف کرده و نسبت به عواقب آن هشدار بدهند؟!
پاسخ را باید در شرایطی که پس از نوشیدن جام زهر برای رژیم بهوجود آمده است جستجو کرد. قانونمندیهای جامعه فرق کرده. همهٴ اقشار و بهویژه جوانان خواستههایشان را فریاد و طلب میکنند!
روزی که پتانسیل نهفته در همهٴ بیکاران و کارگران ستمدیده و پرستاران و معلمان رنجکشیده و همهٴ اقشار محروم با عنصر پیشتاز و سازمانیافته گره بخورد! ارتش قیام به راه بیفتد و به مقابل مجلس ارتجاع یا بیت خامنهای! برود، این همان چیزی است که تمامی کارگزاران رژیم از تصور آن وحشت دارند! وحشت از پتانسیلی انفجاری و خطری به نام خطر سرنگونی!
این جملات، اعترافهای است از روزنامه حکومتی ابتکار. نویسندهٴ مقاله در ادامه نوشته که: «اگر چه ما میدانیم که غالباً اسم مبارکشان در شمار مناصب قلمداد شده تا از مزایای مادی آن بهره ببرند و البته دستگاهها و شرکتها هم از مزیت بیشمار القاب و شهرت آن نظر کردهها، منتفع شوند».. این روزنامه حکومتی در جنگ و دعوای باندی حرف را به این نقطه میرساند که «به یقین بزرگترین خیانت را در حق جامعه و بیکاران همین قانون فعلی کار کرده» و پیشنهاد میکند که مجلس طی ده فوریت! قانون فعلی کار را ملغی کند.
این روزنامه تلاش میکند چنین شرایطی را حاصل قانون کار جلوه بدهد و روی موضوع اصلی سرپوش بگذارد. اما این موضوع اصلی چیست؟
عبدالرضا مصری عضو مجلس رژیم در25مرداد گفت: ”کجا امیدی برای جوانانی که 20سال تحصیل کردند، به سربازی رفتند هست؟ تا کی منتظر شغلی باشند که حداقل زندگیشان تأمین بشود؟ جوانان ما مثل گل دارند در عنفوان جوانی پرپر میشوند“ و محمد علیخانی عضو سابق مجلس رژیم هم در 28مرداد گفت: ”امروز مهمترین دغدغه جوانان استان قزوین بحث اشتغال است“. به این گفتهها، حرفها و هشدارهای رفسنجانی را هم باید اضافه کنیم که در سفرش به خراسان در سخنرانی خود هشدار داده بود که «هر مسؤولی در هر سطحی باید برای رونق اشتغال جوانان برنامهریزی کند»
این روزها چنین سخنان و هشدارهایی خیلی شنیده میشود. علت چیست؟ و چرا همه، از بالا و پایین رژیم هشدار میدهند که مواظب باشید، جوانان بیکارند و کار میخواهند؟ آیا دلشان برای جوانان سوخته است؟!
بنابهعملکردی که این رژیم ضدمردمی طی سالیان حاکمیت منحوس خود داشته است، پاسخ این سؤال بیتردید منفی است. همین حاکمیت آخوندی که این طور سنگ جوانان را به سینه میزند، در همین روزها، همین جوانان را به جوخههای مرگ میسپارد. پس در جوانان بیکار چه پتانسیلی نهفته است که مهرههای ریز و درشت رژیم را این چنین به وحشت میاندازد.
وانگهی آیا این تنها ارتش بیکاران هستند که ناراضی و معترضند؟! پس موج گسترده اعتراضات معلمان و کارگران و پرستاران و پزشکان برای چیست؟ جوانهای بیکار، ناراضی! معلم، ناراضی! دانشجو، ناراضی! پرستار، ناراضی! کارگر، ناراضی! پزشک، ناراضی! و این لیست را میشود همینطور ادامه داد... .
اما سؤال اینجاست که اوضاع و احوال نظام چه تغییری کرده که سردمداران و مهرههای خرد و کلان رژیم مجبور شدند به چنین وضعیتی اعتراف کرده و نسبت به عواقب آن هشدار بدهند؟!
پاسخ را باید در شرایطی که پس از نوشیدن جام زهر برای رژیم بهوجود آمده است جستجو کرد. قانونمندیهای جامعه فرق کرده. همهٴ اقشار و بهویژه جوانان خواستههایشان را فریاد و طلب میکنند!
روزی که پتانسیل نهفته در همهٴ بیکاران و کارگران ستمدیده و پرستاران و معلمان رنجکشیده و همهٴ اقشار محروم با عنصر پیشتاز و سازمانیافته گره بخورد! ارتش قیام به راه بیفتد و به مقابل مجلس ارتجاع یا بیت خامنهای! برود، این همان چیزی است که تمامی کارگزاران رژیم از تصور آن وحشت دارند! وحشت از پتانسیلی انفجاری و خطری به نام خطر سرنگونی!