728 x 90

ادبیات و فرهنگ,

ای شعر پارسی ـ شعری از شفیعی کدکنی (م. سرشک)

-

خطاطی
خطاطی
ای شعر پارسی! که‌ بدین‌ روزت‌ اوفکند؟
کاندر تو کس‌ نظر نکند جز به‌ ریشخند
ای خفته‌ خوار بر ورق روزنامه‌ها!
زار و زبون‌، ذلیل‌ و زمین‌گیر و مستمند
نه‌ شور و حال‌ و عاطفه‌، نه‌ جادوی کلام‌
نی رمزی از زمانه‌ و نی پاره‌ای ز پند
نه‌ رقص‌ واژه‌ها نه‌ سماع خوش حروف‌
نه‌ پیچ‌ و تاب معنی، بر لفظ چون‌ سمند
یارب‌ کجا شد آن‌ فرو فرمانروایی ات‌
از ناف نیل‌ تا لبه‌ی‌ رود هیرمند
یارب‌ چه‌ بود آن‌ که‌ دل شرق‌ می‌تپید
با هر سرود دلکشت‌ از دجله‌ تا زرند
فردوسی‌ات‌ به‌ صخره‌ی‌ ستوار واژه‌ها
معمار باستانی آن‌ کاخ سربلند
ملاّح چین‌، سروده‌ی سعدی، ترانه‌ داشت‌
آواز برکشیده‌ بران‌ نیلگون‌ پرند
روزی که‌ پایکوبان رومی فکنده‌ بود
صید ستارگان‌ را در کهکشان‌ کمند
از شوق هر سروده‌ی‌ حافظ‌ به‌ ملک فارس‌
نبض زمانه‌ می‌زد، از روم‌ تا خجند
فرسنگ‌های فاصله‌، از مصر تا به‌ چین‌
کوته‌ شدی به‌ معجز یک‌ مصرع بلند
اکنون‌ میان شاعر و فرزند و همسرش‌
پیوند برقرار نیاری به‌ چون‌ و چند
زیبد کزین‌ ترقّی معکوس‌ در زمان‌
از بهر چشم زخم‌، بر آتش‌ نهی سپند!
آبشخور تو بود، هماره‌ ضمیر خلق‌
از روزگار «گاهان‌ » وز روزگار «زند»
و اکنون‌ سخنورانت‌ یک‌ «سطر» خویش‌ را
در یاد خود ندارند از زهر تا به‌ قند
در حیرتم‌ ز خاتمه‌ شومت‌، ای عزیز!
ای شعر پارسی که‌ بدین‌ روزت‌ اوفکند؟
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/e7b3b103-0b0b-46af-8ed5-d78abf20e160"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات