روزگار غریبی است مهنا جان
روزگاری سخت غریب و تلخ
تلخ مثل زهرخند زندانبان، مثل دیوارهای بلند و مسیر طولانی زندان
تلخ مثل طعم گس سالنهای ملاقات و چهره همیشگی بابا از پشت شیشه
روزگار تلخی است مهنا جان
آنقدر که دخترکان معصوم تصویر پدرانشان را بر دار میکشند
نه خورشید و نه ماه
نه گل و نه ستاره
نه سبزه و نه پروانه
نه پرنده و نه پرواز
تصویر پدارنشان را بر دار!
با طنابی به ضخامت همه بیعدالتیهای تاریخ
و چهارپایهای به سستی بنیان حکومت ظالمان
و دخترکان کوچکی که پرواز پدرانشان را نظاره میکنند
با بهتی در چهره مظلوم شان
و نگاهی که چون نیزهای قلب ظلمت را میدرد
روز گار تلخی است مهنا جان
آنقدر تلخ که هیچ چیز
دیگر آن را شیرین نمیکند
جز یک چیز
وجود پدرانی که هنوز ایستاده مردن را انتخاب میکنند
پدرانی که چشمان معصوم دخترکان کوچک شان را میبینند
قلب شان میلرزد
اما پایشان هرگز!
پدرانی که قلب شان آنقدر بزرگ است
که همه دردهای این خاک در آن جای میگیرد
و به کینه و رزم تبدیل میشود
پدرانی که شرف ایستادن را
در تصویر بر دار کشیدهشان میتوان دید
و این تصویر نه خدشهای به شرافت شان
که نماد پایداری است و استقامت
مهنا جان
روزگار تلخی است
ولی شیرینی نگاه آخر بابا حامد
و گامهای استوارش هنوز به جاست
نگاه کن!
خورشید فردا از انتهای طناب دارش
طلوع میکند...
روزگاری سخت غریب و تلخ
تلخ مثل زهرخند زندانبان، مثل دیوارهای بلند و مسیر طولانی زندان
تلخ مثل طعم گس سالنهای ملاقات و چهره همیشگی بابا از پشت شیشه
روزگار تلخی است مهنا جان
آنقدر که دخترکان معصوم تصویر پدرانشان را بر دار میکشند
نه خورشید و نه ماه
نه گل و نه ستاره
نه سبزه و نه پروانه
نه پرنده و نه پرواز
تصویر پدارنشان را بر دار!
با طنابی به ضخامت همه بیعدالتیهای تاریخ
و چهارپایهای به سستی بنیان حکومت ظالمان
و دخترکان کوچکی که پرواز پدرانشان را نظاره میکنند
با بهتی در چهره مظلوم شان
و نگاهی که چون نیزهای قلب ظلمت را میدرد
روز گار تلخی است مهنا جان
آنقدر تلخ که هیچ چیز
دیگر آن را شیرین نمیکند
جز یک چیز
وجود پدرانی که هنوز ایستاده مردن را انتخاب میکنند
پدرانی که چشمان معصوم دخترکان کوچک شان را میبینند
قلب شان میلرزد
اما پایشان هرگز!
پدرانی که قلب شان آنقدر بزرگ است
که همه دردهای این خاک در آن جای میگیرد
و به کینه و رزم تبدیل میشود
پدرانی که شرف ایستادن را
در تصویر بر دار کشیدهشان میتوان دید
و این تصویر نه خدشهای به شرافت شان
که نماد پایداری است و استقامت
مهنا جان
روزگار تلخی است
ولی شیرینی نگاه آخر بابا حامد
و گامهای استوارش هنوز به جاست
نگاه کن!
خورشید فردا از انتهای طناب دارش
طلوع میکند...