قرآن رمضان را ماه تقوا ذکر کرده است. پس نگاهی کنیم به تقوا. تقوا چیست؟
برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید از یک قتلگاه عبور کرد. قتلگاه کلمات!
همانجا که خمینی هر کلمه ارزشمند انسانی، انقلابی و توحیدی را به لوث وجود خود، آلود؛ از محتوا تهی کرد و با دجالگری و قساوتی بینظیر واژه را سر برید. چرا که یکی از ویژگیهای خمینی و آخوندهای پسمانده از او «دجالگری» است. یعنی حق را ناحق کردن. باطل را لباس حق پوشاندن. یک لغتنامه عربی به نام «تاج العروس» تعبیر جالبی از ریشهٴ تاریخی کلمه «دجال» دارد. این لغتنامه مینویسد: «این کلمه (دجال) از ریشه دجله گرفته شده است. همان رود بزرگی که در عراق است. در زمانهای بسیار قدیم وقتی این رود بالا میآمده و خشک و تر قاطی میشده، اهالی میگفتند دجله دجال شد. ( «نهر بغداد سمی لأنه غطی الأرض بمائه حین فاض». یعنی رود بغداد وقتی که آب آن بالا آمده و زمین را میپوشاند دجال نامیده شده)
دجال صیغهٴ مبالغه بر وزن فعال است که فعالیت شدید پیرامون یک صفت را نشان میدهد. وقتی دجله، دجال میشد آب آن قدر بالا میآمد که نوک بوتهها فقط پیدا میشد و خشک و تر قاطی میشد. معلوم نبود کجا گدار است و کجا عمیق، بهنحوی که انسان را فریب میداد. این وضعیت فریبکارانهٴ طبیعت، مثل فریبکاری روباه، بر انسانی که شدیداً فریبکار است تعمیم پیدا کرد. در فرهنگ اسلامی، دجال کسی است که در آخر زمان ظهور کرده و با فریبکاریها و تظاهر به نزدیکی و نمایندگی امام زمان (ع)، مانع از دریافت حقیقت امام زمان توسط مردم میشود. نمونههای این دجالیت را میتوان در به کارگیری و مخدوش کردن کلمات توسط خمینی دید. اگر شما کتاب حکومت اسلامی یا ولایت فقیه خمینی را خوانده باشید، که نوشتاری از چند سخنرانی او در سالهای 48 و 49 در نجف است، اثری از کلمه مستضعفین نمیبینید. کتابی که بهاصطلاح مانیفست نظام آخوندسالار را ترسیم میکند. خمینی حتی در مهر 1356 وقتی که هنوز تصویری از انقلاب نداشت، در تخطئه اعتقادات برابری طلبانهٴ مجاهدین، درونمایهٴ بهشدت فاسد طبقاتی خودش را این چنین برملا کرد و گفت:
«حالا یک دستهای پیدا شده که اصل تمام احکام اسلام را میگویند برای این است که یک عدالت اجتماعی پیدا بشود؛ طبقات از بین برود. اصلاً اسلام دیگر چیزی ندارد، توحیدش هم عبارت از توحید در این است که ملتها همه بهطور عدالت و بهطور تساوی با هم زندگی بکنند؛ یعنی، زندگی حیوانی علی السواء، یک علفی همه بخورند و علی السواء با هم زندگی کنند و به هم کار نداشته باشند؛ همه از یک آخوری بخورند»... .
اما دیدیم همین که فضای انقلابی در جامعه ایران علیه رژیم فاسد طبقاتی شاه شدت گرفت، خمینی یکباره قولنج مستضعف پناهی گرفت. مستضعف کلمهای بود که مجاهدین آن را بهعنوان نیروی بالندهٴ اجتماعی، ولی به ضعف و قهقرا کشیده شده، که در روند تکامل اجتماعی نهایتاً به قدرت خواهد رسید، تعریف کرده بودند. این واژه با این تعریف، در فرهنگ مبارزاتی قبل از انقلاب ضدسلطنتی، در ادبیات نیروهای مبارز و مترقی جا افتاده بود. اما خمینی این کلمه را از مجاهدین دزدید و دستاویز دجالگری و نان به نرخ روز خوری و عوامفریبی خود کرد. اما به مرور زمان که رژیمش کاری جز له کردن مستضعفین نکرد، این کلمه را کنار گذاشتند و بار دیگر مجاهدین ماندند و مستضعفین! اگر به سخنرانیهای خامنهای نگاه کنید، سالهاست به ندرت از کلمه مستضعفین استفاده میکند؛ چون کاربرد دجالگرانهاش برای ولیفقیه از دست رفته است. بر عکس، حرف زدن از آن برای آخوندهای چپاولگر حاکم، قیمت میخواهد. حتی تلویزیون رژیم مصاحبههای مفصلی با توانمندان میگذارد که چپاولگریهایشان را تحت عنوان ابتکار، زرنگی و تجربه، توجیه میکنند و مستضعفان را تحت عنوان بیعرضه و تنبل، تخطئه میکنند.
نمونهٴ دیگر از دجالگری خمینی: در آن روزهای ابتدایی انقلاب ضدسلطنتی، خمینی و مزدورانش شعار «دموکراتیک و ملی هر دو فریب خلق است» سر میدادند و نیروهای مترقی را تحت همین بهانه سرکوب میکردند. هر انجمن صنفی را هم با پسوند اسلامی تعریف میکردند. اما امروز حتی نام رسمی تلویزیون پشموشیشه آخوندی، یعنی «صدا و سیمای جمهوری اسلامی» را کمتر به کار میبرند، به جایش از واژه «رسانهٴ ملی» استفاده میکنند. زیرا اسلام آخوندی فسادش بر همه آشکار شده، هر چند که همان محتوای پشموشیشه آخوندی را دارد. حالا دیگر صبح تا شب روضهٴ ملیت و ایرانیت و وطنگرایی میخوانند و دیگر از شعار «دموکراتیک و ملی هر دو فریب خلق است» خبری نیست. این هم وجه دیگری از همان قتل و کشتار کلمات و ارزشهاست که آن روزهای ابتدایی انقلاب، بر سر واژههای اسلامی و انقلابی میآوردند، حال امروز بر سر واژگان ملی میآورند.
بر همین سیاق است واژه «تقوا». با این توضیحات باید بگوییم که بحث ما در مورد تقوا همان مفهومی که قاتلان کلمات، هم چون خمینی و بازماندگانش القا میکنند، نیست! بلکه میخواهیم دو دستگاه نگرش سنتی و رهائیبخش در مورد تقوا را ببینیم و به جستجوی مفهوم رهائیبخش آن برآئیم. پس ما با دو دستگاه اندیشهای در مورد تقوا مواجهیم. دو نوع تقوا! یکی تقوای شکافنده، پیشرو و پیکار کننده؛ دیگری تقوای ارتجاعی، گوشه نشینی و پرهیز.
شاخص تقوای رهائیبخش در مرزبندیهای قاطع با دیکتاتوری و استبداد ولایت فقیه و نظام آخوندی تجلی پیدا میکند. این مفهوم بهروشنی در وصیت حضرت علی (ع) تصریح شده است. مولای متقیان در ابتدای این وصیتنامه، پیروانش را به تقوا وصیت میکند و بعد توضیح میدهد که مفهوم این تقوا، خصم ظالم و یار مظلوم بودن است.
برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید از یک قتلگاه عبور کرد. قتلگاه کلمات!
همانجا که خمینی هر کلمه ارزشمند انسانی، انقلابی و توحیدی را به لوث وجود خود، آلود؛ از محتوا تهی کرد و با دجالگری و قساوتی بینظیر واژه را سر برید. چرا که یکی از ویژگیهای خمینی و آخوندهای پسمانده از او «دجالگری» است. یعنی حق را ناحق کردن. باطل را لباس حق پوشاندن. یک لغتنامه عربی به نام «تاج العروس» تعبیر جالبی از ریشهٴ تاریخی کلمه «دجال» دارد. این لغتنامه مینویسد: «این کلمه (دجال) از ریشه دجله گرفته شده است. همان رود بزرگی که در عراق است. در زمانهای بسیار قدیم وقتی این رود بالا میآمده و خشک و تر قاطی میشده، اهالی میگفتند دجله دجال شد. ( «نهر بغداد سمی لأنه غطی الأرض بمائه حین فاض». یعنی رود بغداد وقتی که آب آن بالا آمده و زمین را میپوشاند دجال نامیده شده)
دجال صیغهٴ مبالغه بر وزن فعال است که فعالیت شدید پیرامون یک صفت را نشان میدهد. وقتی دجله، دجال میشد آب آن قدر بالا میآمد که نوک بوتهها فقط پیدا میشد و خشک و تر قاطی میشد. معلوم نبود کجا گدار است و کجا عمیق، بهنحوی که انسان را فریب میداد. این وضعیت فریبکارانهٴ طبیعت، مثل فریبکاری روباه، بر انسانی که شدیداً فریبکار است تعمیم پیدا کرد. در فرهنگ اسلامی، دجال کسی است که در آخر زمان ظهور کرده و با فریبکاریها و تظاهر به نزدیکی و نمایندگی امام زمان (ع)، مانع از دریافت حقیقت امام زمان توسط مردم میشود. نمونههای این دجالیت را میتوان در به کارگیری و مخدوش کردن کلمات توسط خمینی دید. اگر شما کتاب حکومت اسلامی یا ولایت فقیه خمینی را خوانده باشید، که نوشتاری از چند سخنرانی او در سالهای 48 و 49 در نجف است، اثری از کلمه مستضعفین نمیبینید. کتابی که بهاصطلاح مانیفست نظام آخوندسالار را ترسیم میکند. خمینی حتی در مهر 1356 وقتی که هنوز تصویری از انقلاب نداشت، در تخطئه اعتقادات برابری طلبانهٴ مجاهدین، درونمایهٴ بهشدت فاسد طبقاتی خودش را این چنین برملا کرد و گفت:
«حالا یک دستهای پیدا شده که اصل تمام احکام اسلام را میگویند برای این است که یک عدالت اجتماعی پیدا بشود؛ طبقات از بین برود. اصلاً اسلام دیگر چیزی ندارد، توحیدش هم عبارت از توحید در این است که ملتها همه بهطور عدالت و بهطور تساوی با هم زندگی بکنند؛ یعنی، زندگی حیوانی علی السواء، یک علفی همه بخورند و علی السواء با هم زندگی کنند و به هم کار نداشته باشند؛ همه از یک آخوری بخورند»... .
اما دیدیم همین که فضای انقلابی در جامعه ایران علیه رژیم فاسد طبقاتی شاه شدت گرفت، خمینی یکباره قولنج مستضعف پناهی گرفت. مستضعف کلمهای بود که مجاهدین آن را بهعنوان نیروی بالندهٴ اجتماعی، ولی به ضعف و قهقرا کشیده شده، که در روند تکامل اجتماعی نهایتاً به قدرت خواهد رسید، تعریف کرده بودند. این واژه با این تعریف، در فرهنگ مبارزاتی قبل از انقلاب ضدسلطنتی، در ادبیات نیروهای مبارز و مترقی جا افتاده بود. اما خمینی این کلمه را از مجاهدین دزدید و دستاویز دجالگری و نان به نرخ روز خوری و عوامفریبی خود کرد. اما به مرور زمان که رژیمش کاری جز له کردن مستضعفین نکرد، این کلمه را کنار گذاشتند و بار دیگر مجاهدین ماندند و مستضعفین! اگر به سخنرانیهای خامنهای نگاه کنید، سالهاست به ندرت از کلمه مستضعفین استفاده میکند؛ چون کاربرد دجالگرانهاش برای ولیفقیه از دست رفته است. بر عکس، حرف زدن از آن برای آخوندهای چپاولگر حاکم، قیمت میخواهد. حتی تلویزیون رژیم مصاحبههای مفصلی با توانمندان میگذارد که چپاولگریهایشان را تحت عنوان ابتکار، زرنگی و تجربه، توجیه میکنند و مستضعفان را تحت عنوان بیعرضه و تنبل، تخطئه میکنند.
نمونهٴ دیگر از دجالگری خمینی: در آن روزهای ابتدایی انقلاب ضدسلطنتی، خمینی و مزدورانش شعار «دموکراتیک و ملی هر دو فریب خلق است» سر میدادند و نیروهای مترقی را تحت همین بهانه سرکوب میکردند. هر انجمن صنفی را هم با پسوند اسلامی تعریف میکردند. اما امروز حتی نام رسمی تلویزیون پشموشیشه آخوندی، یعنی «صدا و سیمای جمهوری اسلامی» را کمتر به کار میبرند، به جایش از واژه «رسانهٴ ملی» استفاده میکنند. زیرا اسلام آخوندی فسادش بر همه آشکار شده، هر چند که همان محتوای پشموشیشه آخوندی را دارد. حالا دیگر صبح تا شب روضهٴ ملیت و ایرانیت و وطنگرایی میخوانند و دیگر از شعار «دموکراتیک و ملی هر دو فریب خلق است» خبری نیست. این هم وجه دیگری از همان قتل و کشتار کلمات و ارزشهاست که آن روزهای ابتدایی انقلاب، بر سر واژههای اسلامی و انقلابی میآوردند، حال امروز بر سر واژگان ملی میآورند.
بر همین سیاق است واژه «تقوا». با این توضیحات باید بگوییم که بحث ما در مورد تقوا همان مفهومی که قاتلان کلمات، هم چون خمینی و بازماندگانش القا میکنند، نیست! بلکه میخواهیم دو دستگاه نگرش سنتی و رهائیبخش در مورد تقوا را ببینیم و به جستجوی مفهوم رهائیبخش آن برآئیم. پس ما با دو دستگاه اندیشهای در مورد تقوا مواجهیم. دو نوع تقوا! یکی تقوای شکافنده، پیشرو و پیکار کننده؛ دیگری تقوای ارتجاعی، گوشه نشینی و پرهیز.
شاخص تقوای رهائیبخش در مرزبندیهای قاطع با دیکتاتوری و استبداد ولایت فقیه و نظام آخوندی تجلی پیدا میکند. این مفهوم بهروشنی در وصیت حضرت علی (ع) تصریح شده است. مولای متقیان در ابتدای این وصیتنامه، پیروانش را به تقوا وصیت میکند و بعد توضیح میدهد که مفهوم این تقوا، خصم ظالم و یار مظلوم بودن است.
عنصر متّقی بر تمامی امتیازاتی که رژیم آخوندی حاضر است به او بدهد، تا در برابر رژیم سر تسلیم فرود بیاورد، دست رد میزند. نمونههای حیّ و حاضر آن را این روزها زیاد میبینیم: از مجاهد قهرمان، غلامرضا خسروی که یکه و تنها و با دستانی بسته، در برابر رژیم آخوندی میایستد، مقاومت میکند و در راه آرمان آزادی مردم ایران، جان میدهد. تا 52 شهید کهکشان اشرف که با خون خود و فرهنگ تسلیمناپذیری در برابر دشمن، اشرف را جاودانه کردند و نشان دادند که میتوان و باید با هر قیمت و بها، در برابر این رژیم ایستاد و پرچم سرنگونی آن را بالا و بالاتر برد. از مجاهدین لیبرتی که در برابر توطئه، فشار و موشکباران میایستند، اما سر تسلیم و سازش، در برابر دیکتاتوری ولایتفقیه، خم نمیکنند.
اینها نمونههای همان تقوای ستیزنده و شکافنده در برابر دیکتاتوری است. در این نگرش به تقوا است که خدا میفرماید: «إنّما یتقبّل اللّه من المتّقین» (مائده 27) «همانا خداوند اعمال تقوا پیشگان واقعی را قبول میکند».
حال باید دید دینامیزم این تقوا چیست؟ موتور آن چیست و از کجا سوختگیری میکند؟ در نگاه به همین نمونههایی که ذکر کردیم، بهروشنی مشخصهٴ مشترک هر کدام را میتوانیم دریابیم. پرداختن برای دیگران. گذشتن از جان، مال، زندگی و موقعیتهای خود، برای دیگران و برای رهایی و آزادی خلق. در این دیدگاه، کسی با تقوا است که پاکی و پالایش خود را در پآلودگی جامعه، قبل از هر چیز از نظام فسادگستر آخوندی، میبیند. درست رودرروی تقوای ارتجاعی که همه چیز را برای خود میخواهد.
اما ویژگیهای این تقوا چیست؟
ادامه دارد...
اینها نمونههای همان تقوای ستیزنده و شکافنده در برابر دیکتاتوری است. در این نگرش به تقوا است که خدا میفرماید: «إنّما یتقبّل اللّه من المتّقین» (مائده 27) «همانا خداوند اعمال تقوا پیشگان واقعی را قبول میکند».
حال باید دید دینامیزم این تقوا چیست؟ موتور آن چیست و از کجا سوختگیری میکند؟ در نگاه به همین نمونههایی که ذکر کردیم، بهروشنی مشخصهٴ مشترک هر کدام را میتوانیم دریابیم. پرداختن برای دیگران. گذشتن از جان، مال، زندگی و موقعیتهای خود، برای دیگران و برای رهایی و آزادی خلق. در این دیدگاه، کسی با تقوا است که پاکی و پالایش خود را در پآلودگی جامعه، قبل از هر چیز از نظام فسادگستر آخوندی، میبیند. درست رودرروی تقوای ارتجاعی که همه چیز را برای خود میخواهد.
اما ویژگیهای این تقوا چیست؟
ادامه دارد...