«آن یکی یعنی شاه، دیکتاتوری و استثمار و ارتجاع مدرن رو نمایندگی میکرد و این یکی یعنی خمینی مظهر ستم و تجاوز در اشکال سنتی و قدیمی آن است، سمبل ارتجاع ضدتاریخی است. ارتجاع ضدتاریخی یعنی چه؟ یعنی نهفقط تلاش میکند که جریان انقلاب، چرخ انقلاب را به عقب برگرداند، بلکه مذبوحانه تلاش میکند و میخواهد که چرخ تاریخ و چرخ زمان را هم به عقب ببرد و به عقب برگرداند. در یک کلام سمبل و ثمره روابط و مناسبات و رسومات و اخلاقیات ماقبل سرمایهداری است. مادون سرمایهداری است، سمبل ارزشهای مادون تمدن جدید است. و به همین جهت جانیتر، و وحشیتر و پلیدتر و ناپاکتر است. و لاجرم ناحقتر و نامشروع تراست».) ابوذر ورداسبی)
ابوذر ورداسبی نویسنده مجاهد و گرانقدر، متفکر و محقق مجاهدی که سالها در دفاع از اسلام انقلابی و توحیدی قلم زد و سرانجام نیز با شوری بس انقلابی و عارفانه برای شتافتن به میدان نبرد با دشمنترین دشمنان دین خدا، سر از پا نشناخت و رسالت قلم را با خروش سلاح در نبرد بزرگ فروغ جاویدان درهم آمیخت.
ابوذرورداسبی نویسنده محقق و مجاهد شهید از جمله نویسندگانی است که نام و خاطرهشان همواره تعهد نویسنده و حرمت کلمه، و مسئولیت عنصر آگاه جامعه را برای همیشه در دفتر زندگی جامعه و تاریخ حک کرده و به آیندگان یادآوری میکند. نویسندهای که تنها به نوشتن حقایق و شرح آنها بسنده نکرده بلکه در راه تحقق آرمانها سالها مجاهدت نموده و سرانجام در میانه شعلههای نبردی حماسی و سهمگین در سنگر مجاهدان شرف و آزادی خلق و میهنش علیه پاسداران رژیم خمینی جنگیده و سرانجام در صفوف رزمندگان آزادی میهن بهخون غلطیده است.
چنین نویسندگانی بهحق تا ابد موجب فخر صاحبان قلم و بیان و تحقق حقیقت و موجب فخر نسل مجاهد و مبارز امروز هستند. و البته باید گفت که ارجگذاری و تقدیر شایسته از چنین نویسندگانی رو بعد از پیروزی مقاومت ایران و در حاکمیت ملی و مردمی، حتماً بسا بیش از اینها خواهیم دید و شاهد خواهیم بود.
از تکتک کلماتش معلوم بود که پایش چنان در عشق فروست که پای مرد در گلزار خیس. …
سهمگینترین نبردها را همیشه با خودش داشت و بیشتر از هرکس به کلماتی سخت میگرفت که از قلمش میریخت. بهشدت حساس بود که در دام دوگانگی حرف و عمل حق بزرگتری را پایمال نکند اهل جر زدن نبود. حقیقتی را که دریافته بود بیان میکرد برایش میجنگید و بعد هم اگر میفهمید ضعفی دارد یا که اشتباه کرده، بر خلاف بسیاری دیگر، اول از همه با خودش تصفیه حساب میکرد و همین دوست داشتنیاش کرده بود»
ابوذر ورداسبی مجاهد شهید مطالعات و تحقیقات وسیعی در زمینه تاریخ اسلام انجام داد که حاصل آنها کتابهای «ایران در پویه تاریخ» - علل کندی و ناپیوستگی تکامل فئودالی جامعه ایران- درباره کتاب «اسلامشناسی» است. او همچنین جزوهای به نام «بغی چیست و باغی کیست؟» و «مقالاتی در رابطه با انقلاب درونی مجاهدین نگاشت.
ابوذر دوران کودکی را در محله باقرای مازندران در حالیکه مجبور بود بدون کفش و با پای پیاده به مدرسه برود درس میخواند او تحصیلات دوره دبیرستان را در تهران ادامه داد.
با آغاز مقاومت مسلحانه انقلابی، ابوذر نیز در صفوف مجاهدین در مقابل رژیم خمینی ایستاد. ابوذر خود در آن زمان در مورد تحول درونیش صمیمانه میگفت: «قبلاًبا مغزم به سازمان اعتقاد داشتم و اکنون با قلبم به آن عشق و علاقه دارم». بهدنبال عزیمت رهبر مقاومت آقای مسعود رجوی به جوار خاک میهن در بهار 1365، او نیز روانهٴ پایگاههای مجاهدین در منطقه مرزی شد.
ابوذر ورداسبی بهنگام عملیات فروغ جاویدان مصرانه خواهان شرکت در عملیات شده بود. مجاهد شهید فاطمه فرشچیان همسر و همرزم ابوذر نیز در این عملیات بزرگ، به نبرد با نیروهای خمینی پرداخت و سرانجام بهشهادت رسید.
ابوذر سپس دست بچههایش را میگیرد و به دست مادر میدهد و میگوید این حنیف، جای پسرت ابوذر و این گوهر هم جای فاطمه. ! مادر! ناراحت نباش دارم تو را سفارش میکنم که دست از سازمان بر نداری حنیف و گوهر را به تو سپردم و ترا به مسعود و مریم. در اینجا فاطمه میگوید: مادر سر نماز ما را دعا کن و ناراحت نباش اگر ما شهید شدیم گریه نکن. خدا را شکر کن».
ابوذر ورداسبی نویسنده مجاهد و گرانقدر، متفکر و محقق مجاهدی که سالها در دفاع از اسلام انقلابی و توحیدی قلم زد و سرانجام نیز با شوری بس انقلابی و عارفانه برای شتافتن به میدان نبرد با دشمنترین دشمنان دین خدا، سر از پا نشناخت و رسالت قلم را با خروش سلاح در نبرد بزرگ فروغ جاویدان درهم آمیخت.
ابوذرورداسبی نویسنده محقق و مجاهد شهید از جمله نویسندگانی است که نام و خاطرهشان همواره تعهد نویسنده و حرمت کلمه، و مسئولیت عنصر آگاه جامعه را برای همیشه در دفتر زندگی جامعه و تاریخ حک کرده و به آیندگان یادآوری میکند. نویسندهای که تنها به نوشتن حقایق و شرح آنها بسنده نکرده بلکه در راه تحقق آرمانها سالها مجاهدت نموده و سرانجام در میانه شعلههای نبردی حماسی و سهمگین در سنگر مجاهدان شرف و آزادی خلق و میهنش علیه پاسداران رژیم خمینی جنگیده و سرانجام در صفوف رزمندگان آزادی میهن بهخون غلطیده است.
چنین نویسندگانی بهحق تا ابد موجب فخر صاحبان قلم و بیان و تحقق حقیقت و موجب فخر نسل مجاهد و مبارز امروز هستند. و البته باید گفت که ارجگذاری و تقدیر شایسته از چنین نویسندگانی رو بعد از پیروزی مقاومت ایران و در حاکمیت ملی و مردمی، حتماً بسا بیش از اینها خواهیم دید و شاهد خواهیم بود.
حمید اسدیان در یادنامهای برای ابوذر ورداسبی نوشت:
«یک نویسنده اگر بر حقیقت زمانه خود گواهی ندهد شرف حرفهای خود را باخته است و اگر تفنگ بر کف در راه حقیقت بجنگد و به خاک افتد ماندگاری است که به قلم آبرو میدهد… و ابوذر از تیره آن نویسندگان بود که خدا به قلمشان سوگند خورده است.از تکتک کلماتش معلوم بود که پایش چنان در عشق فروست که پای مرد در گلزار خیس. …
سهمگینترین نبردها را همیشه با خودش داشت و بیشتر از هرکس به کلماتی سخت میگرفت که از قلمش میریخت. بهشدت حساس بود که در دام دوگانگی حرف و عمل حق بزرگتری را پایمال نکند اهل جر زدن نبود. حقیقتی را که دریافته بود بیان میکرد برایش میجنگید و بعد هم اگر میفهمید ضعفی دارد یا که اشتباه کرده، بر خلاف بسیاری دیگر، اول از همه با خودش تصفیه حساب میکرد و همین دوست داشتنیاش کرده بود»
ابوذر ورداسبی مجاهد شهید مطالعات و تحقیقات وسیعی در زمینه تاریخ اسلام انجام داد که حاصل آنها کتابهای «ایران در پویه تاریخ» - علل کندی و ناپیوستگی تکامل فئودالی جامعه ایران- درباره کتاب «اسلامشناسی» است. او همچنین جزوهای به نام «بغی چیست و باغی کیست؟» و «مقالاتی در رابطه با انقلاب درونی مجاهدین نگاشت.
ابوذر ورداسبی - تولد، کودکی و جوانی
ابوذر ورداسبی در منطقه جویبار قائمشهر در استان مازندران در سال 1328در خانوادهیی تهیدست و زحمتکش متولد شد. پدرش سلمان ورداسبی، صاحب قهوه خانهای کوچک بود و به علت طرفداری از مصدق فقید 2سال زندانی شده بود. پدر پیر ابوذر بعد از سرنگونی شاه هم یکبار دیگر توسط مأموران خمینی دستگیر میشود و بعد از مدتی از آزادیاش بهدلیل خواندن نامهیی که رژیم در آن خبر جعلی اعدام ابوذر را وارد کرده بود، تا فشار بیشتری به خانواده او بیاورد، سکته کرده و چشم از دنیا میبندد.ابوذر دوران کودکی را در محله باقرای مازندران در حالیکه مجبور بود بدون کفش و با پای پیاده به مدرسه برود درس میخواند او تحصیلات دوره دبیرستان را در تهران ادامه داد.
ابوذر ورداسبی و انتخاب مبارزه
ابوذر ورداسبی فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی خود را از سال 1346 زمانی که دانشجوی رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران بود آغاز کرد. شرکت در اغلب فعالیتهای سیاسی دانشگاه منجربه دستگیریش در اردیبهشت 5013 و تحمل یک سال زندان گردید.ابوذر ورداسبی آشنایی با سازمان مجاهدین خلق ایران
ابوذر ورداسبی که در زندان با افکار و آرمانهای انقلابی و توحیدی مجاهدین آشنا شده بود پس از خروج از زندان به دفاع از خط مشی مبارزاتی و حمایت از آرمانهای مجاهدین گام برداشت. در همین رابطه در سال 1353 مجدداً دستگیر و زندانی شد. ابوذر این بار بهنگام دستگیری خودش را به زیر یک اتوبوس انداخت و بهشدت مجروح شد و از همانجا تحت شکنجههای وحشیانه دژخیمان ساواک قرار گرفت که تا پایان عمر از آثار این شکنجهها در دستها و پاهایش رنج میبرد. پس از سپری کردن 3سال محکومیت و آزادی در سال 1356، ابوذر ورداسبی اندوختههای سیاسی، تاریخی و آموختههای سازمانیاش را بهمنظور بالا بردن آگاهیهای سیاسی جامعه بهصورت کتابهای متعدد منتشر نمود. آثار او بیشتر تحقیقاتی بود حول تاریخ اسلام و جنبشهای ایرانی اسلامی.ابوذر ورداسبی بعد از سرنگونی رژیم شاه و آغاز حاکمیت خمینی
ابوذر ورداسبی پس از سرنگونی رژیم شاه، چندی در کنار مجاهد شهید احمد طباطبایی، نخستین استاندار مازندران پس از قیام ضدسلطنتی، اقدامات ارزندهای در کمک به کشاورزان ستمدیده شمال و احقاق حقوق آنان صورت داد و در سال 1359 بهعنوان کاندیدای مجاهدین برای نمایندگی مجلس از قائمشهر وارد فعالیتهای انتخاباتی گردید. در این انتخابات مانند دیگر کاندیداهای مجاهدین، مردم رأی بسیاری به ابوذر دادند اما رژیم خمینی با تقلبات خود مانع ورود او به مجلس شد.با آغاز مقاومت مسلحانه انقلابی، ابوذر نیز در صفوف مجاهدین در مقابل رژیم خمینی ایستاد. ابوذر خود در آن زمان در مورد تحول درونیش صمیمانه میگفت: «قبلاًبا مغزم به سازمان اعتقاد داشتم و اکنون با قلبم به آن عشق و علاقه دارم». بهدنبال عزیمت رهبر مقاومت آقای مسعود رجوی به جوار خاک میهن در بهار 1365، او نیز روانهٴ پایگاههای مجاهدین در منطقه مرزی شد.
ابوذر ورداسبی بهنگام عملیات فروغ جاویدان مصرانه خواهان شرکت در عملیات شده بود. مجاهد شهید فاطمه فرشچیان همسر و همرزم ابوذر نیز در این عملیات بزرگ، به نبرد با نیروهای خمینی پرداخت و سرانجام بهشهادت رسید.
ابوذر ورداسبی در صحنهٴ وداع با مادرش:
در گزارشی از صحنه خداحافظی ابوذر و فاطمه فرشچیان، با مادر ابوذر چنین میخوانیم: «ابوذر مادرش را میبوسد و به او میگوید «این خواهران و برادران مجاهد همه بچههای تو هستند اینها میروند انتقام میگیرند تو دعا کن مسعود و مریم به ایران بروند.ابوذر سپس دست بچههایش را میگیرد و به دست مادر میدهد و میگوید این حنیف، جای پسرت ابوذر و این گوهر هم جای فاطمه. ! مادر! ناراحت نباش دارم تو را سفارش میکنم که دست از سازمان بر نداری حنیف و گوهر را به تو سپردم و ترا به مسعود و مریم. در اینجا فاطمه میگوید: مادر سر نماز ما را دعا کن و ناراحت نباش اگر ما شهید شدیم گریه نکن. خدا را شکر کن».