رفسنجانی در یک سخنرانی به ابعادی از ویرانی منابع وثروتهای کشور توسط حاکمیت نظام ولایتفقیه اعتراف کرد و گفت ”: متأسفانه بسیاری از کارهایی که برنامهریزی شد، بر روی کاغذ ماند. وقتی برنامه چهارم توسعه را با توجه به سند چشمانداز تدوین کردیم در مجمع اصلاح شد و خیال میکردیم با این کار راه باز میشود تا نیروهای مردمی به میدان بیایند، اما شاهد بودیم که به اهدافمان نرسیدیم و بهجای نزدیک شدن به آن اهداف، دور شدهایم. ما همه امکانات را در طول این چند سال گذشته بهخاطر سیاستهای نادرست برخی از دست دادیم، البته کار از اختیار ما در رفته و برگرداندن آن سخت است“.
اعتراف رفسنجانی به اینکه «کار از اختیار ما در رفته»، اعتراف به شکست کلیت نظام و در رفتن مهار اوضاع از دست این نظام جهمنی حتی رفسنجانی و شرکا میباشد.
اعتراف او اعتراف صریح و آشکاری است بر ورشکستگی کلیت نظام و فاجعهای است که این نظام برای مردم ایران بهوجود آورده که حاصل آن فقر و سیه روزی برای مردم و به هدر رفتن منابع ایران این رژیم است.
تأکید رفسنجانی بر این موضوع، همچنین اعتراف ضمنی به این است که دولت آخوند روحانی و رفسنجانی و شرکا نیز قدرت مانورشان برای بهبود اوضاع بسیار بسیار محدود است و از این بابت است که سرخوردگی خود را از اوضاع درهم گسیخته اقتصادی- اجتماعی با زبان اشهد بیان میکند.
رفسنجانی در این اعتراف به معلول اشاره کرده است اما به علت که همانا نظام آخوندی و سیاستهای چپاولگرانه آن است اشاره نکرده است. هماکنون بخش زیادی از صنایع نفت وگاز و کارخانههای بزرگ کشورو پروژه راهسازی در تیول سپاه سرکوبگر رژیم است. طبعاً وقتی که قدرت اقتصادی با قدرت سرکوب باهم گره میخورد و سپاه و مهرههای دانه درشت رژیم بر صنایع اصلی از جمله نفت و گاز مسلط میشوند و دزدیهای نجومی صورت میگیرد، طبیعی است که 70 تا 80درصد مردمی که روی دریایی از نفت و گاز نشستهاند فقیر باشند و ارتش عظیمی از گرسنگان تشکیل شود و این چنین است که بازگرداندن اوضاع برای رفسنجانی و شرکا مشکل شده است. زمانی که اکثر مراکز اقتصادی، صنعتی یا تعطیل هستند و یا در حالت رکورد قرار دارند و کشاورزی منهدم شده است، طبعاً برگشت اوضاع توسط اشخاص و باندی که میخواهند در چارچوب این نظام و حفظ آن خط پیش ببرند به قول رفسنجانی سخت است. چون که تمامی این فجایع در این نظام جهمنی بهوجود آمده است و در چارچوب این نظام برگرداندن اوضاع نه تنها سخت است بلکه بسیار بعید به نظر میرسد، اگر چه مشخص است رفسنجانی دلش بهحال از دست رفتن منابع کشور نسوخته و صرفاً در جدال و دعوا بر سر منافع با ولیفقیه ناگزیر به این اعترافها میشود.
رفسنجانی خودش از بدو بنیانگذاری این نظام پلید توسط خمینی دجال، یکی از سران آن و سیاستگذاران آن بوده است و تداوم ولایت سفیانی خمینی توسط خامنهای نیز به کوشش این فرد و حمایتهای او میسربوده است، و کسی است که همیشه مصلحت نظام را خواسته و در نظرگرفته است ولابد در همین اعتراف نیز مصلحت نظام ولایت در نظرگرفته و اظهارنظرکرده است.
رفسنجانی درجای دیگری از سخنانش میگوید «با وجود موقعیت جغرافیایی ایران، بهدلیل سیاستهای نادرست در هفت - هشت سال گذشته، منابع اساسیمان را از دست دادهایم».
واضح است که رفسنجانی در تضاد و تقابل با شخص ولیفقیه به سیاستهای چپاولگرانه دولت پاسداران و احمدینژاد اشاره میکند و این هم مشخص است که احمدینژاد و دولت پاسداران تا توانست چپاول کرد و اوضاع را به جایی رساند که به قول رفسنجانی بازگرداندن آن مشکل است.
همانطور که اشاره شد رفسنجانی از سر دلسوزی برای منابع ایران و مردم ایران نیست که به گوشهیی از فجایعی که بر این مرز و بوم و مردمش رفته اشاره میکند، بلکه دقیقاً از این زاویه است که میخواهد به مزدوران رژیم اینگونه القا کند که اگر راه نجاتی برای این رژیم باشد، و بر فرض اینکه بتوان اوضاع را برگرداند، رفسنجانی و شرکا هستند که میتوانند بحرانهای گریبانگیر رژیم را برطرف کنند، اما به قطع و یقین میتوان گفت که دیگر خیلی دیر شده است. مردم و جوانان این مرز و بوم و مقاومت این مردم، در پی برافکندن کلیت این نظام هستند و فرصت را برای همه فرصت طلبان و بیهزینهها سوزاندهاند. ترس رفسنجانی از همین کابوس سرنگونی است که البته رفسنجانی هیچگاه به صراحت به آن اعتراف نمیکند.
اعتراف رفسنجانی به اینکه «کار از اختیار ما در رفته»، اعتراف به شکست کلیت نظام و در رفتن مهار اوضاع از دست این نظام جهمنی حتی رفسنجانی و شرکا میباشد.
اعتراف او اعتراف صریح و آشکاری است بر ورشکستگی کلیت نظام و فاجعهای است که این نظام برای مردم ایران بهوجود آورده که حاصل آن فقر و سیه روزی برای مردم و به هدر رفتن منابع ایران این رژیم است.
تأکید رفسنجانی بر این موضوع، همچنین اعتراف ضمنی به این است که دولت آخوند روحانی و رفسنجانی و شرکا نیز قدرت مانورشان برای بهبود اوضاع بسیار بسیار محدود است و از این بابت است که سرخوردگی خود را از اوضاع درهم گسیخته اقتصادی- اجتماعی با زبان اشهد بیان میکند.
رفسنجانی در این اعتراف به معلول اشاره کرده است اما به علت که همانا نظام آخوندی و سیاستهای چپاولگرانه آن است اشاره نکرده است. هماکنون بخش زیادی از صنایع نفت وگاز و کارخانههای بزرگ کشورو پروژه راهسازی در تیول سپاه سرکوبگر رژیم است. طبعاً وقتی که قدرت اقتصادی با قدرت سرکوب باهم گره میخورد و سپاه و مهرههای دانه درشت رژیم بر صنایع اصلی از جمله نفت و گاز مسلط میشوند و دزدیهای نجومی صورت میگیرد، طبیعی است که 70 تا 80درصد مردمی که روی دریایی از نفت و گاز نشستهاند فقیر باشند و ارتش عظیمی از گرسنگان تشکیل شود و این چنین است که بازگرداندن اوضاع برای رفسنجانی و شرکا مشکل شده است. زمانی که اکثر مراکز اقتصادی، صنعتی یا تعطیل هستند و یا در حالت رکورد قرار دارند و کشاورزی منهدم شده است، طبعاً برگشت اوضاع توسط اشخاص و باندی که میخواهند در چارچوب این نظام و حفظ آن خط پیش ببرند به قول رفسنجانی سخت است. چون که تمامی این فجایع در این نظام جهمنی بهوجود آمده است و در چارچوب این نظام برگرداندن اوضاع نه تنها سخت است بلکه بسیار بعید به نظر میرسد، اگر چه مشخص است رفسنجانی دلش بهحال از دست رفتن منابع کشور نسوخته و صرفاً در جدال و دعوا بر سر منافع با ولیفقیه ناگزیر به این اعترافها میشود.
رفسنجانی خودش از بدو بنیانگذاری این نظام پلید توسط خمینی دجال، یکی از سران آن و سیاستگذاران آن بوده است و تداوم ولایت سفیانی خمینی توسط خامنهای نیز به کوشش این فرد و حمایتهای او میسربوده است، و کسی است که همیشه مصلحت نظام را خواسته و در نظرگرفته است ولابد در همین اعتراف نیز مصلحت نظام ولایت در نظرگرفته و اظهارنظرکرده است.
رفسنجانی درجای دیگری از سخنانش میگوید «با وجود موقعیت جغرافیایی ایران، بهدلیل سیاستهای نادرست در هفت - هشت سال گذشته، منابع اساسیمان را از دست دادهایم».
واضح است که رفسنجانی در تضاد و تقابل با شخص ولیفقیه به سیاستهای چپاولگرانه دولت پاسداران و احمدینژاد اشاره میکند و این هم مشخص است که احمدینژاد و دولت پاسداران تا توانست چپاول کرد و اوضاع را به جایی رساند که به قول رفسنجانی بازگرداندن آن مشکل است.
همانطور که اشاره شد رفسنجانی از سر دلسوزی برای منابع ایران و مردم ایران نیست که به گوشهیی از فجایعی که بر این مرز و بوم و مردمش رفته اشاره میکند، بلکه دقیقاً از این زاویه است که میخواهد به مزدوران رژیم اینگونه القا کند که اگر راه نجاتی برای این رژیم باشد، و بر فرض اینکه بتوان اوضاع را برگرداند، رفسنجانی و شرکا هستند که میتوانند بحرانهای گریبانگیر رژیم را برطرف کنند، اما به قطع و یقین میتوان گفت که دیگر خیلی دیر شده است. مردم و جوانان این مرز و بوم و مقاومت این مردم، در پی برافکندن کلیت این نظام هستند و فرصت را برای همه فرصت طلبان و بیهزینهها سوزاندهاند. ترس رفسنجانی از همین کابوس سرنگونی است که البته رفسنجانی هیچگاه به صراحت به آن اعتراف نمیکند.