موج اعتراضات و خروش مردم که در نهایت به قیام 22بهمن منجر شد، پژواک جنبشی بود که از سال 1344 به بعد در جامعه ایران نطفه بست. در آن زمان بهویژه بعد از سرکوبی مردم در قیام 15خرداد 42، تقریباً تمام کسانی که در گذشته دستی در مبارزات رفرمیستی داشتند به این باور رسیده بودند که هیچ راهی برای مبارزه با دیکتاتوری سلطنتی شاه وجود ندارد. اما پیشتازان خلق، راهی برای خروج از این بنبست جستند. سازمان مجاهدین در سال 1344 توسط محمد حنیفنژاد و یارانش تأسیس شده بود، و همچنین در سالهای بعد نیز سازمان چریکهای فدایی خلق (آن زمان) مبارزهای نوین علیه رژیم شاه را در پیش گرفته بودند. جنبشی که با عملیات پیاپی خود، بلافاصله طلسم شکست ناپذیری شاه و ضربهناپذیری ساواک را در اذهان مردم شکست و به همین دلیل، محبوبیت بسیاری در میان مردم پیدا کرد.
در سال54 و اوایل55، ساواک توانسته بود ضربات نسبتاً سنگینی به جنبش انقلابی وارد کند. اضافه بر این سازمان مجاهدین، بر اثر یک ضربهایدئولوژیکی که از خیانت اپورتونیستهای چپنما ناشی میشد، تقریباً کمرشکن شده بود. در آن یکی دو سال، رزمندگان بسیاری از هر دو سازمان در درگیریهایشان با ساواک شهید شده یا به دام ساواک افتاده بودند. اما شوری که آن مبارزه در جامعه ایجاد کرده بود، باعث شده بود که بهرغم ضربه خوردن سازمانهای پیشتاز، شعلههای بپا شده آن آتش، در جنبش دانشجویی و همچنین در میان خانوادههای زندانیان سیاسی هرازگاهی زبانه بکشد.
یک کانون دیگر که تحتتاثیر مبارزه پیشتازان گهگاه فعال میشد، خانوادهها و مادران مجاهدان و مبارزان و زندانیان سیاسی بودند. که در بردن اخبار جنبش به میان مردم و آگاه کردن جامعه از جنایتهای شاه نقش بسیار زیادی داشتند.
همهٴ اینها نشان میداد که در دل جامعه، پس از 6سال مبارزه انقلابی، یک پتانسیل عظیم انفجاری در حال جوشیدن است. تنها کافی بود که تور اختناق سوراخ شود و ماشین مخوف ساواک اندکی حرکتش کند گردد.
در دیماه سال 55 جیمی کارتر، کاندیدای حزب دموکرات، با یک برگ زیتون ”حقوقبشر“ بهریاست جمهوری آمریکا برگزیده شد و برژنسکی، تئوریسین کمیسیون سه جانبه، فرصتی یافت تا دکترین خود را به آزمایش بگذارد. او میگفت: «آمریکا باید تحولات گریزناپذیر را از مسیر هرج و مرج و آشوب به مسیر انتقال منظم هدایت کند».
شاه باید به 2خواسته کارتر پاسخ میداد:
هماهنگی با سیاست نفتی آمریکا برای تثبیت قیمت نفت
هماهنگی با سیاست حقوقبشر
شاه که در افکار عمومی دنیا بهدلیل وجود دستگاه مخوف ساواک، و موارد نقض حقوقبشر و شکنجه و اعدام، به اسارت درآوردن هزاران زندانی سیاسی، بهعنوان یک دیکتاتور شناخته میشد، خود را برای هماهنگی با سیاست کارتر و بزککردن چهرهٴ بینالمللی خود آماده کرد. ازاینرو در بهمن55، شاه دستور توقف اعدام و شکنجه را صادر نمود.
این عقبنشینی شاه نقش تعیینکنندهیی در اوج گرفتن جنبش داشت. در اواخر بهار سال 56 اولین گروه کارشناسان صلیبسرخ بینالمللی برای بازدید از زندانها وارد تهران شدند. سست شدن بندهای اختناق، به تمامی اقشار جامعه از روشنفکران تا تودههای محروم جرأت تازهیی داد. در آبانماه همان سال، شاه برای دیدار کارتر به آمریکا سفر کرد. او پس از بازگشت از این سفر، گفت: «تصمیم گرفتهایم به مردم آزادی داده شود»
پس از این اعلام پایبندی شاه به سیاست حقوقبشر کارتر، سران نهضت آزادی و جبهه ملی عدهیی دیگر که از قیام در خون تپیده 15خرداد 42، و بهویژه پس از رشد و اعتلای مبارزه، سالها از عرصه مبارزه به دور بودند، به تکاپو افتادند. در همین روزهایی که میوه چینان وارد صحنه میشدند، خمینی که تیزهوشترین آخوند دوران بود، کمخطرترین زمان برای ورود به صحنه را تشخیص داد. او که از 13آبان 1343، در نجف در لاک خود خزیده بود و سکوت کرده بود برای سرقت رهبری انقلاب مردم ایران، فرصت را مغتنم شمرد و خیز برداشت. خمینی، نگران عقبماندن آخوندها، با دگنک و اینکه بابا نترسید، خطری در کار نیست، شکنجهیی در کار نیست و اینگونه حرفها سعی میکرد آنها را راه بیندازد. چون تا این زمان عموم قشرها و گروهها، حتی کسانی هم که از «شاه در کادر قانون اساسی» حمایت میکردند به جنبش ضدسلطنتی پیوسته بودند. اما فقط از آخوندها خبری نبود. خمینی در اوایل آذر نامهیی خطاب به آخوندهای وابسته به خود به ایران فرستاد که در آن نوشته بود: «… امروز در ایران فرجهیی پیدا شده و این فرصت را غنیمت بشمارید… الآن نویسندههای احزاب اشکال میکنند، اعتراض میکنند، نامه مینویسند و امضا میکنند. شما هم بنویسید و چند نفر از آقایان علما امضا کنند. مطالب را گوشزد کنید… اشکالات را بنویسید و به دنیا اعلام کنید… اشکالات را بنویسید و به خودشان بدهید، مثل چندین نفر که ما دیدیم اشکال کردند و بسیاری حرفها زدند و امضا کردند و کسی هم کارشان نکرد…»
در مورد سابقهٴ خمینی باید دانست که بنا به مندرجات یکی از کتابهایش، خمینی در سالهای بعد از شهریور1320 نهتنها هیچ مخالفتی با اساس سلطنت نداشته بلکه مؤید آن نیز بوده است. سپس در آستانهٴ کودتای 28مرداد، در سلک افراد آخوند ”کاشانی“ به ضدیت با پیشوای نهضت ملی ایران، دکتر مصدق فقید برخاسته و از بهاصطلاح خودش «سیلی خوردن» مصدق توسط دربار شاه ممنون بود. سپس در سلک حامیان کودتای استعماری 28مرداد1332 تا سال42 باز هم ساکت و سر بهزیر بوده. ولی به هنگام یکپایه شدن رژیم شاه و دربار، خمینی یکباره سر برمیدارد و از موضع قرونوسطایی، از جمله از موضع مخالف با آزادی زنان و تقسیم اراضی، بنای مخالف با دیکتاتوری شاه را میگذارد. سپس به تبعید به عراق میرود…»
بزرگترین شیادی خمینی این بود که با سوءاستفاده از احساسات مذهبی مردم، اعتماد بیشائبه خلق را که در واقع نثار مجاهدان و پیشتازان انقلاب میشد به خود جلب میکرد. او توانست در خلأ سیاسی ناشی از فقدان رهبری برموج خون مردم سوار شود و رهبری انقلاب را برباید و سپس آن را بر سر انقلابیون واقعیش آوار کند.
مأموریت و نقش ضدتاریخی خمینی همین بود. والا که آخوندهای خمینیصفت در صلح و صفا و سازش با ساواک بهسر میبردند. کما اینکه رفسنجانی هم برای ضدیت با مجاهدین هر هفته در زندان اوین با رسولی سربازجوی ساواک جلسه داشت. اینها تازه کسانی بودند که آن روزها افتخار میکردند بهعنوان هواداری از مجاهدین دستگیر شدهاند. در همان بهمن1355، گروهی از همین حضرات، که امروز مهرههای مهم رژیم هستند، در یک شوی جمعی در تلویزیون شاه ابراز ندامت کردند و بهخاطر «عفو ملوکانه» سه بار شعار دادند که «شاهنشاها سپاس».
خمینی بارها نگرانی خود را از انقلاب مردم علیه رژیم شاه ابراز کرده بود، در قسمتی از اعلامیه خمینی وهشت تن دیگر از همان ”آقایان علما“ در پایان سال 41 چنین آمده بود: «من به دستگاه جابره که منظور دولت علم است، اعلام خطر میکنم، من به خدای متعال از انقلاب سیاه و انقلاب از پایین نگران هستم، دستگاهها با سوء تدبیر گویی مقدمات آن را فراهم میکنند؛ یعنی نگران از اینکه مردم شروع به قیام و انقلاب بکنند».
اما همین خمینی، امروز که فرصت را برای سرقت رهبری مردم در انقلاب مناسب میبیند روی اصلیترین خواسته مردم تأکید میکند و برموج شور و اعتماد مردم سوار میشود.
تا اینجا
در برابر قیامهای امواج بپاخاستهٴ مردم در قم، تبریز، مشهد، و تهران، شاه ناچار از عقبنشینی شد و در15خرداد 57 در مصاحبه با روزنامه تایمز در پاسخ به این پرسش که آیا در نظر دارد حکومت مشروطهیی نظیر انگلیس در ایران برقرار کند؟ گفت: «هیچ دلیلی ندارد که دست به چنین کاری نزنیم. اگر خواست مردم همین باشد، هرگز نمیتوان خلاف رأی مردم بر آنها حکومت کرد».
اما واقعیت این بود که آتش خیزش مردم هر روز شعلهورتر میشد و این عقب نشینیها و امتیاز دادنها نمیتوانست از نزدیکتر شدن انقلاب جلوگیری کند. تودههای بهپاخاسته راه خود را میرفتند و نه به وعدههای شاه اعتنایی میکردند و نه با منطق ملایمت سازگاری نشان میدادند. تا اینکه در16مرداد57 تظاهرات اصفهان، لرزه بر اندام رژیم انداخت، رشتههای شاه درباره آزادی و دموکراسی پنبه شد و رژیم برای اولین بار در اصفهان به مدت یک ماه حکومت نظامی اعلام کرد. با اعلام حکومت نظامی، دیگر روشن شد که ”شورشها، مقدمه انفجار عظیم است“ ، فلشها در اروپا به سمت خمینی نشانه رفت. در اروپا به خمینی امکانی دادند که میتوانست بهوسیله رسانههای جمعی اروپایی، پیامهای خود را به داخل و خارج کشور بفرستد.
===
در پنجم شهریور 57: شاه، در یک عقب نشینی، جمشید آموزگار را کنار گذاشت و به جای او جعفر شریف امامی، رئیس مجلس سنا و رئیس بنیاد پهلوی را به نخستوزیری منصوب کرد و دولت او را دولت آشتی ملی خواند. به هنگام معرفی کابینه شریف امامی، شاه رئوس برنامههای دولت را در تعظیم به شعائر اسلام، مبارزه دائمی با فساد، آزادی اجتماعات، و آزادی مطبوعات تعیین کرد. بعدها شاه در خاطرات خود در کتاب ”پاسخ به تاریخ“ ، دلیل برکنار کردن آموزگار را تقاضای ”یکی از مراجع مهم مذهبی“ یاد کرد و آن را ”اشتباه بزرگ“ خواند. شاه به این وسیله میخواست از طریق ساخت و پاخت با آخوندها و بهاصطلاح ملیگراها، دسته ”برانداز“ را که جز به سرنگونی رژیم تن نمیداد، از عرصه مبارزه بیرون کند.
در هفته دوم روی کارآمدن شریف امامی، بهطور همزمان از سوی برخی آخوندها و نیز عناصر سیاسی متعلق به جناح راست، اطلاعیههایی درباره محکوم کردن تخریب و توصیه به مسالمت و تأکید بر قانون اساسی صادر شد که توسط دولت نیز حلوا حلوا و از رادیو و تلویزیون پخش میشد. در تظاهرات و راهپیمایی که در این مقطع انجام میشد همین آخوندها و جناح راست شعارهای تند را سانسور کرده و راهپیمایی ”مؤدبانه“ را همراه با شاخههای گل برای نظامیان شاه، توصیه کردند، غافل از اینکه جنبش بهخاطر حضور تودههای گسترده مردم و پشتوانه چند سال مبارزه انقلابی، رادیکالیزه شده و برای سازشکاران هیچ شانسی باقی نمانده بود. مردم که به چیزی کمتر از سرنگونی شاه رضایت نمیدادند، در اواسط شهریور به تظاهرات میلیونی دست زدند. در 17شهریور57هزاران زن و مرد دلیر بیاعتنا به مقررات حکومت نظامی که ساعت 6 صبح از رادیوی رژیم اعلام شد، بیاعتنا به مخالفتهای زبونانه آخوندهای خمینی در میدان ژاله تهران گردآمدند. اما نظامیان تا دندان مسلح رژیم شاه به روی آنها آتش گشودند و هزاران تن شهید و مجروح شدند. ژاله غرق خون شد.
پس از یک هفته از کشتار مردم در 17شهریور، تنها زمانی که معلوم شد، این کشتار نه تنها مردم را مرعوب نکرده، بلکه آتش خشم و نفرت از رژیم شاه را بیش از پیش دامن زده است، خمینی دجال فرصتطلبانه به میدان آمد و در قبال کشتار 17شهریور موضعگیری کرد.
در این گیرودار خمینی قصد رفتن به کویت را داشت. اما این کشور او را نپذیرفت. اما فرانسه بدون هیچ ممانعتی خمینی را پذیرفت. خمینی روز 14مهر پس از ورود به فرانسه به شهرک نوفل لوشاتو رفت و آنجا را پایگاه زدوبندهای پشتپردهٴ خود نمود.
همپای تظاهراتهای میلیونی مردم که پشت رژیم را به لرزه درآورد، اعتصابهای عظیم در بخش دولتی و خصوصی، رگهای حیاتی او را قطع کرد. پس از 17شهریور، جنبش مردمی، با سلاح اعتصابها جبهه نیرومندی علیه دشمن گشود. در شهریور و مهر57 زندانیان سیاسی زن و مرد در اوین اعتصابغذا کردند. بهدنبال آنان، هزاران تن از نفتگران قهرمان جنوب دست به اعتصاب زدند و اعتصاب کارگران، کارکنان و متخصصان فنی شرکت ملی نفت ایران، پست و تلگراف، بانک ملی، سازمان آب و شرکتهای بیمه اعتصاب را آغاز کردند. در روزهای بعد موج اعتصاب و سراسر کشور را فراگرفت.
بهدنبال این اعتصابات، یورش مأموران حکومت نظامی به تظاهرات «هفته همبستگی» دانشگاه تهران و شهادت تعدادی از دانشجویان در 13آبان، به سقوط دولت شریف امامی و تشکیل حکومت نظامی ارتشبد ازهاری، انجامید. شاه در 14آبان در معروفترین نطقش گفت: «متعهد میشوم که خطاهای گذشته… تکرار نشود… من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم. من… آنچه را که شما برای بهدست آوردنش قربانی دادهاید، تضمین میکنم…»
اما شنیدن پیام انقلاب ملت ایران، برای شاه مدتها بود که خیلی دیرشده بود.
===
ازین پس مهمترین فصل از بندوبستهای پشتپردهٴ خمینی و فرصتطلبان و سازشکاران همدست او آغازشد. توطئه برای ربودن رهبری انقلاب و مهارکردن موج خیزشهای مردمی که در شعارها و خواستههای خود از جنبش انقلابی حمایت میکرد آغاز شد. جوهر اصلی این توطئه همان بود که خمینی در 6آبان در مصاحبه با خبرنگار تلویزیون سوئد به اشاره، بر آن تأکید کرده و گفته بود: «ما حتیالامکان از جنگ مسلحانه پرهیز داریم و معتقدیم به همین ترتیب که ملت پیش میرود، کار را حل کنیم». توطئه، آنچنان که در گزاش سولیوان، سفیر وقت آمریکا در ایران به کارتر آمده بود، این بود که برای جلوگیری از رادیکالیزهتر شدن جنبش و گرایش مردم به رهبران حقیقی مردم، خمینی به جای شاه قدرت را در دست بگیرد. بنابراین پس از آنکه آخرین تیر ترکش شاه، یعنی یک دولت نظامی با تمسخر و بیاعتنایی موج خروشان مردم روبهرو شد، این توطئه به اجرا درآمد.
دولت نظامی ازهاری که از 16آبان بر سرکارآمد، بلافاصله به حرکتهای نمایشی دست زد و مهمترین مهرههای شاه، یعنی امیرعباس هویدا، نخستوزیر پیشین، ارتشبد نصیری، رئیس سابق ساواک، داریوش همایون، منوچهر آزمون و چند تن از وزیران دیگر را دستگیر و زندانی کرد. اما، تظاهرات و اعتصاب فروکش نکرد و باز هم موج جدیدی از تظاهرات سراسر کشور را دربرگرفت.
سولیوان، سفیر آمریکا در گزارشی با عنوان ”فکر کردن به آنچه فکر نکردنی است“ وضع بحرانی ایران را برای زمامداران آمریکا تشریح کرد. در این گزارش آمده است:
«در شرایط جدید میبایست موضوع روابط احتمالی آینده بین نظامیان و رهبران مذهبی را مورد توجه قرار دهیم. خطوط اصلی پیشنهادی من این بود که برای پایان بخشیدن به بحران فعلی و استقرار یک نظم جدید در ایران، بین نیروهای انقلابی و نیروهای مسلح سازش به وجود آید. برای حصول چنین سازشی نیز میبایست نه فقط شاه بلکه بسیاری از فرماندهان و افسران ارشد نیروهای مسلح ایران هم از صحنه خارج شوند. پس از خروج شاه و افسران ارشد وی از کشور، حصول توافقی بین نیروهای انقلابی و فرماندهان جوان نیروهای مسلح به این صورت امکانپذیر است که آیتالله خمینی، شخص معتدلی مانند بازرگان یا میناچی را به نخستوزیری انتخاب کند و بدین وسیله از روی کارآمدن حکومتی از نوع ناصر یا قذافی جلوگیری بهعمل آید... هر چند این وضع در مقایسه با امتیازاتی که در دوران حکومت شاه از آن برخوردار بودیم، چندان خوشایند نبود، اما بر پیروزی یک انقلاب خام و ناشناخته که به قیمت از همپاشیدن نیروهای مسلح ایران تمام میشد رجحان داشت».
اما در همین روزها، موج اعتصابات و تظاهرات در سراسر کشور ادامه داشت.
در 10آذر 1357، برابر با شب اول محرم مردم تهران سر ساعت 21 که مقررات حکومت نظامی، عبور و مرور را منع میکرد، در اعتراض به جنایتهای حکومت نظامی در پشتبامها فریاد اللهاکبر سر دادند. در این شب بر اثر تیراندازی مأموران حکومت نظامی بیش از هزار تن از مردم تهران کشته شدند.
در 19آذر برابر با تاسوعا، بهدعوت پدر طالقانی بزرگترین راهپیمایی در تهران برگزار شد. اما آخوندهای خمینی شعارهای این تظاهرات را تحت کنترل گرفته و نگذاشتند که شعارهایی علیه شاه داده شود. آنها بر عکس شعارهایی مانند ”برادر ارتشی، چرا برادرکشی“ را در میان جمعیت رواج دادند.
از آن پس بهخوبی معلوم بود که برخلاف مسیری که مردم و نیروهای انقلابی میپیمودند و با از جان گذشتگی، به تظاهرات، تحصن، اعتصاب، و درگیری با نیروهای حکومت نظامی، میپرداختند، باند آخوندهای نزدیک به خمینی، همچون بهشتی به فعالیتهای پشتپرده و زدوبندهای خودشان مشغول بودند، تا با فراهم کردن یک ترکیب مورد پسند از آخوندها و لیبرالها، رهبری انقلاب را بربایند. اما مردم همچنان در سراسر کشور به خیزشها و حرکتهای خود ادامه میدادند.
8دیماه شاهپور بختیار، نخستوزیری شاه را پذیرفت ولی از سوی مردم ایران و حتی همکاران سابق خود طرد گردید. در نهایت، روز 15 دیماه 57 سران 4کشور بزرگ غرب، به پیشنهاد ژیسکار دستن، رئیسجمهوری فرانسه، در کنفرانس 3روزهٴ خود در جزیره گوادلوپ به گفتگو و رایزنی درباره بحران ایران پرداختند. در این گردهمایی، کارتر، رئیسجمهور آمریکا، کالاهان، نخستوزیر انگلیس، هلموت اشمیت صدراعظم آلمان و ژیسکار دستن، رئیسجمهور فرانسه، شرکت داشتند. پیش از برگزاری کنفرانس، خمینی ابراهیم یزدی را به آمریکا فرستاد تا دربارهٴ حکومتی که در پی برقراری آنست، ذهن زمامداران آنجا را روشن کند. در فرانسه نیز یک هفته قبل از کنفرانس، وزارتخارجه فرانسه با صادق قطبزاده که بسیار به خمینی نزدیک بود، تماس گرفت. فرانسویها از قطبزاده خواستند برای آنها روشن کند که در صورت پیروزی خمینی چه نوع سیاستهایی از جانب وی اتخاذ خواهد شد. قطبزاده سریعاً تحلیلی تهیه کرد و برای وزارتخارجه فرانسه فرستاد.
نتیجه کنفرانس گوادلوپ، رضایت دادن کارتر به خروج شاه از ایران بود.
بعدازاین، در تهران دیدارها و مذاکرات بین بهشتی، بازرگان، بختیار و قرهباغی از یک طرف و بین بهشتی با سولیوان و ژنرال هایزر از طرف دیگر جریان داشت. سولیوان پس از توافقهایی که در تهران صورت گرفته بود، به کارتر پیشنهاد کرد برای مذاکره با خمینی یک مقام ارشد را به پاریس بفرستد. کارتر از طریق نمایندگان ژیسکاردستن، که به دیدار خمینی رفته بودند، پیامی برای خمینی فرستاد و در آن پیام به خمینی گفت آمریکا پذیرفته است که شاه کنار برود. در این دیدار، نمایندگان رئیسجمهوری فرانسه تأکید کردند که انتقال قدرت در ایران باید کنترل شود و با احساس مسئولیتهای سیاسی همراه باشد. خمینی در این ملاقات نگرانی خود را از وقوع یک کودتای نظامی توسط امرای ارتش به اطلاع آنان رساند و به آنان در مورد افتادن جریان حوادث به مسیر انقلاب هشدار داد. خمینی گفت: «خوف آن دارم که اگر کودتای نظامی بشود، انفجاری بشود در ایران، که کسی نتواند جلوی آن را بگیرد. من به شما توصیه میکنم از کودتا جلوگیری کنید».
خمینی پیشاپیش همه تضمینها را به طرفهای مربوطه داده و آنان را نسبت به تأمین منافع اساسیشان کاملاً مطمئن ساخته بود.
===
بعد از کنفرانس گوادلوپ، دولت آمریکا از نیروهای مسلح ایران خواست از دست زدن به کودتا بپرهیزند. بهدنبال آن، سایروس ونس، وزیر خارجه آمریکا، اعلام کرد که شاه باید ایران را ترک کند. 23 دی، شورای سلطنت بهریاست سیدجلال تهرانی، تشکیل شد. بهشتی و یدالله سحابی نیز از کاندیداهای آن بودند.
ارتشبد قرهباغی هم طبق توافق انجام شده، ضمن رد کودتا از طرف ارتش گفت: «هر نظامی که به کودتا دست بزند، بهعنوان یاغی، مجازات خواهد شد».
به این ترتیب شاه در26دی عازم مصر شد. یکی دیگر از رخدادهای شادیبخش آن دوران، آزادی 162زندانی سیاسی، یعنی آخرین گروه زندانیان سیاسی از زندان بود. هزاران نفری که بهمنظور استقبال از رهبران خود در مقابل زندان قصر اجتماع کرده بودند، از مسعود رجوی، موسی خیابانی، اشرف رجوی و قهرمانانی از دیگر گروههای انقلابی، استقبال کردند.
اما در همین حال، در پشت پرده، زدوبندها بین خمینی و اطرافیانش با حامیان شاه، صورت میگرفت. برای نمونه، 3بهمن، در یک جلسه پنهانی، بهشتی، بازرگان و سولیوان به تبادل نظر درباره برگزاری رفراندومی برای تبدیل مشروطه سلطنتی به جمهوری اسلامی پرداختند. ارتشبد قرهباغی که خود بارها چنین جلساتی با بازرگان و سولیوان داشته، نوشته است: «یک جلسه سری سه نفری با شرکت یکی از آقایان روحانیان شورای انقلاب (بهشتی)، مهندس بازرگان و سفیر آمریکا تشکیل شد. موضوع برگزاری رفراندومی جهت تبدیل مشروطیت سلطنتی به جمهوری اسلامی مورد بحث قرار گرفت».
از این پس همهٴ نشانهها بیانگر سازشی بود که در پشت پرده صورت گرفته بود. 5بهمن بازرگان در یک کنفرانس مطبوعاتی اعلام کرد، نشانههایی در دست داریم که ارتش به هنگام بازگشت خمینی، خطری را ایجاد نخواهد کرد. 7بهمن شورای امنیت ملی رژیم، مرکب از بختیار، مقدم، قرهباغی و دیگر سران ارتش، در جلسهای سفر بختیار به پاریس را برای دیدار و گفتگو با خمینی، تصویب کرد. طبق این مصوبه، هم سرسپاری بختیار به رهبری خمینی اعلام شده بود، هم تأکید شده بود که رأی خمینی میتواند راهگشای مشکلات امروزی و ضامن ثبات و امنیت کشور گردد. 8بهمن در تظاهرات میدان 24اسفند، مأموران حکومت نظامی، دهها تن را کشته و 200تن را زخمی کردند.
همان روز، مقدم رئیس ساواک، بازرگان و یدالله سحابی را به منزل ارتشبد قرهباغی برد. بین آن 4تن مذاکرات محرمانهای در مورد بازگشت خمینی به ایران صورت گرفت. دیدار مشابهی نیز بین بختیار و بازرگان واقع شد.
9بهمن بختیار بدون مشورت با شورای امنیت ملی، در یک مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرد فرودگاه مهرآباد امروز باز خواهد شد و هیچ ممانعتی برای بازگشت خمینی بهعمل نخواهد آمد،
در شرایطی که آخوندها به زدوبندهای پشت پرده مشغول بودند، مردم همچنان به قیامها و درگیری با نیروهای نظامی ادامه میدادند. بهطوریکه روزهای 10 و 11بهمن در تهران و بیشتر شهرهای ایران، تظاهرات و راهپیمائیهایی برپا شد که بهنوشته روزنامهها صدها شهید و مجروح بر جای گذاشت.
سرانجام در 11بهمن، بختیار از سپهبد مقدم رئیس ساواک و سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران و رئیس شهربانی کشور خواست که اقدامات امنیتی لازم را در هنگام ورود خمینی به اجرا بگذارند. خمینی در 12بهمن، در سایهٴ نظم و آرامش و امنیتی که کلیه سران اصلی ارتش و نیروهای انتظامی و بختیار برقرار کرده بودند، وارد تهران شدند. بهرغم اینکه جمعیتی بالغ بر 6 میلیون نفر که تا بهحال در تاریخ نظیر نداشت از او استقبال کردند، خمینی در آن لحظات به صراحت گفت که هیچگونه احساسی ندارد.
پس از بازگشت خمینی به ایران، تلاشهای مربوط به جابهجایی قدرت، همچنان در همان مسیر از پیش تعیین شده، به شیوهای قانونی و مسالمتآمیز جاری ماند.
===
خمینی بهمحض ورود به ایران مدرسه رفاه را بهعنوان اقامتگاه خود برگزید. دید و بازدیدها و مذاکرات پیدا و پنهان او آغاز شد. خمینی ابتدا بازرگان را به نخستوزیری منصوب کرد و در نخستین اظهارات انحصارطلبانه و غیردموکراتیکش گفت: «مخالفت با این حکومت، مخالفت با شرع است، قیام بر ضدحکومت الهی، قیام بر ضد خداست و قیام بر ضد خدا، کفر است». خمینی بعداً دولت بازرگان را دولت امام زمان نامید، اما هنگامی که استفاده خود را از بازرگان بهعمل آورد، او را به کناری انداخت و از گفتن هیچ چیزی دربارهٴ او ابا نکرد.
در فاصلهٴ ورود خمینی به ایران در 12بهمن، تا 22بهمن، ایران دو دولت و دو حکومت داشت. اما قدرت بهطور واقعی در دست خمینی قرار داشت و دولت بختیار تنها شبح و پوستهای از یک حکومت و دولت بود.
20بهمن، به گفته عباس امیرانتظام، مشاور بازرگان در دولت موقت، بازرگان و موسوی اردبیلی در خانهٴ فریدون سحابی با سولیوان دیدار کرده و درباره راههای انتقال مسالمتآمیز قدرت گفتگو کردند. پیش از این نیز، بهنوشته ابراهیم یزدی، بهشتی به خمینی تأکید کرده بود که تماس با سران نظامی را ”بهطور قطع مفید و عدم تماس را مضر میدانم“. خمینی پاسخ داده بود: «تماس بگیرید، دلگرم کنید و اطمینان بدهید که حال ارتشیها خوب خواهد شد».
در همین روز بازرگان در اولین سخنرانی خود پس از انتخاب بهعنوان نخستوزیر دولت موقت، که در دانشگاه تهران ایراد کرد، انتخابات مجلس مؤسسان و ارجاع به آراء عمومی برای تدوین و تصویب قانون اساسی جدید را یکی از مهمترین برنامههای دولت خود خواند. وعدهیی که هیچگاه عملی نشد. چرا که خمینی بعداً به جای مجلس مؤسسان، مجلسی اساساً متشکل از آخوندها، به نام مجلس خبرگان تشکیل داد و از آن قانون اساسی ارتجاعی دلخواه خود را بیرون کشید.
روز 20بهمن، پرسنل نیروی هوایی در پایگاه دوشان تپه مرکز فرماندهی نیروی هوایی در حدود نیمهشب، شروع به دادن شعارهایی که مردم هنگام راهپیماییها سرمیدادند، نمودند. مأموران گارد شاهنشاهی که از این شعارها به خشم آمده بودند، برای خاموش کردن آن، با پرسنل درگیر شدند و کار به تیراندازی کشید. پرسنل برای مقابله در اسلحهخانه را شکسته و مسلح شدند. درگیری خونین تا روز ادامه یافت.
روز 21بهمن در خیابانهای اطراف محل درگیری، تظاهرات گستردهیی از سوی مردم، به طرفداری از پرسنل نیروی هوایی برگزار شد. بختیار در مصاحبه با روزنامه اطلاعات، برای مذاکره با خمینی، اعلام آمادگی کرد. وی تأکید کرد که ”ارتش علیه خمینی و بازرگان کودتا نمیکند“. در همین روز، بختیار مقررات حکومت نظامی را در تهران اعلام کرد تا شاید بتواند از خیزش عمومی که در پی مقاومت دلاورانه پرسنل انقلابی نیروی هوایی پدید آمده بود، جلوگیری کند.
خمینی هم بیدرنگ اعلام کرد هنوز فرمان جهاد نداده است و برای جلوگیری از کودتای احتمالی از مردم خواست همچنان در خیابانها بمانند و از مقررات حکومت نظامی پیروی نکنند. مردم نیز در خیابانها ماندند، با شعاری که پیوسته تکرار میکردند: «رهبران، رهبران ما را مسلح کنید!»
نبرد همافران نیروی هوایی با پرسنل گارد شاهنشاهی در تمام روز 21بهمن، بیوقفه ادامه یافت و مردم تهران برای یاری پرسنل نیروی هوایی، صحنه مبارزه را به محاصره خود درآوردند. شعلههای نبرد به دیگر نقاط تهران نیز سرایت کرد.
در همین روز مردم در حالیکه توسط مجاهدین و مبارزین سازماندهی و هدایت میشدند، در سراسر تهران و بهویژه در شرق تهران و در اطراف پادگان نیروهای هوائی، که محل درگیری و نبرد میان پرسنل نیروی هوایی و افراد گارد بود، در خیابانها به سنگربندی پرداختند. زن و مرد و کودک و پیر و جوان فعالانه در کار پر کردن کیسههای شن و برپا کردن سنگرهای خیابانی، همدل و همرزم بهپاخاسته بودند. همچنین ساختن کوکتلمولوتف توسط جوانان و آموزش طرز کار سلاحهایی که مردم از مصادرهٴ برخی مراکز نظامی و انتظامی رژیم بهدست آورده بودند، توسط مجاهدین و فدائیان در گوشه و کنار شهر جریان داشت. بهنوشته کیهان در نبردهای 21بهمن تهران، 175نفر کشته و 663تن مجروح شدند.
روز 22بهمن 1357 شهر تهران همچنان فریاد بود. مرکز شهربانی کل به دست مردم به آتش کشیده شد. ارتش در آخرین تلاش مذبوحانهٴ خود با تانک به مردم یورش برد. مردم که حالا دیگر به سلاح و کوکتلمولوتف مسلح بودند، با هدایت مجاهدین و فدائیان به تانکها حمله کرده و چند تانک را به آتش کشیدند. سرانجام شورای فرماندهان ارتش، بر این نکته همرای شدند که ارتش بیطرفی خود را اعلام کند. در صورتجلسهای که باتفاق آرا تصویب شد، آمده بود: «با توجه به تحولات اخیر کشور، شورای عالی ارتش در رأس ساعت 10 و 30دقیقه روز 22بهمن 57 تشکیل و باتفاق آرا تصمیم گرفته شد که برای جلوگیری از هرج و مرج و خونریزی شدید، بیطرفی خود را در مناقشات سیاسی فعلی اعلام کند و به یگانهای نظامی دستور داده شد که به پادگانهای خود مراجعت نمایند».
این اعلامیه در ساعت یک بعدازظهر از رادیوی ایران پخش شد. پس از اعلام بیطرفی ارتش، درگیریها فروکش کرد و نبرد 2روزه پرسنل نیروی هوایی و مردم دلیر تهران با سرسپردگان رژیم شاه به پایان رسید.
به این ترتیب انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران به پیروزی رسید. انقلابی که اگر با رهبری خمینی به کجراه برده نمیشد، با آن، فصلی شکوفا در زندگی مردم ما آغاز میشد. اما متأسفانه با سرقت انقلاب توسط دزد بزرگ قر، خمینی، بزرگترین ضربه تاریخی به امید و اعتماد خلق ستمدیده ما وارد شد.
در سال54 و اوایل55، ساواک توانسته بود ضربات نسبتاً سنگینی به جنبش انقلابی وارد کند. اضافه بر این سازمان مجاهدین، بر اثر یک ضربهایدئولوژیکی که از خیانت اپورتونیستهای چپنما ناشی میشد، تقریباً کمرشکن شده بود. در آن یکی دو سال، رزمندگان بسیاری از هر دو سازمان در درگیریهایشان با ساواک شهید شده یا به دام ساواک افتاده بودند. اما شوری که آن مبارزه در جامعه ایجاد کرده بود، باعث شده بود که بهرغم ضربه خوردن سازمانهای پیشتاز، شعلههای بپا شده آن آتش، در جنبش دانشجویی و همچنین در میان خانوادههای زندانیان سیاسی هرازگاهی زبانه بکشد.
یک کانون دیگر که تحتتاثیر مبارزه پیشتازان گهگاه فعال میشد، خانوادهها و مادران مجاهدان و مبارزان و زندانیان سیاسی بودند. که در بردن اخبار جنبش به میان مردم و آگاه کردن جامعه از جنایتهای شاه نقش بسیار زیادی داشتند.
همهٴ اینها نشان میداد که در دل جامعه، پس از 6سال مبارزه انقلابی، یک پتانسیل عظیم انفجاری در حال جوشیدن است. تنها کافی بود که تور اختناق سوراخ شود و ماشین مخوف ساواک اندکی حرکتش کند گردد.
در دیماه سال 55 جیمی کارتر، کاندیدای حزب دموکرات، با یک برگ زیتون ”حقوقبشر“ بهریاست جمهوری آمریکا برگزیده شد و برژنسکی، تئوریسین کمیسیون سه جانبه، فرصتی یافت تا دکترین خود را به آزمایش بگذارد. او میگفت: «آمریکا باید تحولات گریزناپذیر را از مسیر هرج و مرج و آشوب به مسیر انتقال منظم هدایت کند».
شاه باید به 2خواسته کارتر پاسخ میداد:
هماهنگی با سیاست نفتی آمریکا برای تثبیت قیمت نفت
هماهنگی با سیاست حقوقبشر
شاه که در افکار عمومی دنیا بهدلیل وجود دستگاه مخوف ساواک، و موارد نقض حقوقبشر و شکنجه و اعدام، به اسارت درآوردن هزاران زندانی سیاسی، بهعنوان یک دیکتاتور شناخته میشد، خود را برای هماهنگی با سیاست کارتر و بزککردن چهرهٴ بینالمللی خود آماده کرد. ازاینرو در بهمن55، شاه دستور توقف اعدام و شکنجه را صادر نمود.
این عقبنشینی شاه نقش تعیینکنندهیی در اوج گرفتن جنبش داشت. در اواخر بهار سال 56 اولین گروه کارشناسان صلیبسرخ بینالمللی برای بازدید از زندانها وارد تهران شدند. سست شدن بندهای اختناق، به تمامی اقشار جامعه از روشنفکران تا تودههای محروم جرأت تازهیی داد. در آبانماه همان سال، شاه برای دیدار کارتر به آمریکا سفر کرد. او پس از بازگشت از این سفر، گفت: «تصمیم گرفتهایم به مردم آزادی داده شود»
پس از این اعلام پایبندی شاه به سیاست حقوقبشر کارتر، سران نهضت آزادی و جبهه ملی عدهیی دیگر که از قیام در خون تپیده 15خرداد 42، و بهویژه پس از رشد و اعتلای مبارزه، سالها از عرصه مبارزه به دور بودند، به تکاپو افتادند. در همین روزهایی که میوه چینان وارد صحنه میشدند، خمینی که تیزهوشترین آخوند دوران بود، کمخطرترین زمان برای ورود به صحنه را تشخیص داد. او که از 13آبان 1343، در نجف در لاک خود خزیده بود و سکوت کرده بود برای سرقت رهبری انقلاب مردم ایران، فرصت را مغتنم شمرد و خیز برداشت. خمینی، نگران عقبماندن آخوندها، با دگنک و اینکه بابا نترسید، خطری در کار نیست، شکنجهیی در کار نیست و اینگونه حرفها سعی میکرد آنها را راه بیندازد. چون تا این زمان عموم قشرها و گروهها، حتی کسانی هم که از «شاه در کادر قانون اساسی» حمایت میکردند به جنبش ضدسلطنتی پیوسته بودند. اما فقط از آخوندها خبری نبود. خمینی در اوایل آذر نامهیی خطاب به آخوندهای وابسته به خود به ایران فرستاد که در آن نوشته بود: «… امروز در ایران فرجهیی پیدا شده و این فرصت را غنیمت بشمارید… الآن نویسندههای احزاب اشکال میکنند، اعتراض میکنند، نامه مینویسند و امضا میکنند. شما هم بنویسید و چند نفر از آقایان علما امضا کنند. مطالب را گوشزد کنید… اشکالات را بنویسید و به دنیا اعلام کنید… اشکالات را بنویسید و به خودشان بدهید، مثل چندین نفر که ما دیدیم اشکال کردند و بسیاری حرفها زدند و امضا کردند و کسی هم کارشان نکرد…»
در مورد سابقهٴ خمینی باید دانست که بنا به مندرجات یکی از کتابهایش، خمینی در سالهای بعد از شهریور1320 نهتنها هیچ مخالفتی با اساس سلطنت نداشته بلکه مؤید آن نیز بوده است. سپس در آستانهٴ کودتای 28مرداد، در سلک افراد آخوند ”کاشانی“ به ضدیت با پیشوای نهضت ملی ایران، دکتر مصدق فقید برخاسته و از بهاصطلاح خودش «سیلی خوردن» مصدق توسط دربار شاه ممنون بود. سپس در سلک حامیان کودتای استعماری 28مرداد1332 تا سال42 باز هم ساکت و سر بهزیر بوده. ولی به هنگام یکپایه شدن رژیم شاه و دربار، خمینی یکباره سر برمیدارد و از موضع قرونوسطایی، از جمله از موضع مخالف با آزادی زنان و تقسیم اراضی، بنای مخالف با دیکتاتوری شاه را میگذارد. سپس به تبعید به عراق میرود…»
بزرگترین شیادی خمینی این بود که با سوءاستفاده از احساسات مذهبی مردم، اعتماد بیشائبه خلق را که در واقع نثار مجاهدان و پیشتازان انقلاب میشد به خود جلب میکرد. او توانست در خلأ سیاسی ناشی از فقدان رهبری برموج خون مردم سوار شود و رهبری انقلاب را برباید و سپس آن را بر سر انقلابیون واقعیش آوار کند.
مأموریت و نقش ضدتاریخی خمینی همین بود. والا که آخوندهای خمینیصفت در صلح و صفا و سازش با ساواک بهسر میبردند. کما اینکه رفسنجانی هم برای ضدیت با مجاهدین هر هفته در زندان اوین با رسولی سربازجوی ساواک جلسه داشت. اینها تازه کسانی بودند که آن روزها افتخار میکردند بهعنوان هواداری از مجاهدین دستگیر شدهاند. در همان بهمن1355، گروهی از همین حضرات، که امروز مهرههای مهم رژیم هستند، در یک شوی جمعی در تلویزیون شاه ابراز ندامت کردند و بهخاطر «عفو ملوکانه» سه بار شعار دادند که «شاهنشاها سپاس».
خمینی بارها نگرانی خود را از انقلاب مردم علیه رژیم شاه ابراز کرده بود، در قسمتی از اعلامیه خمینی وهشت تن دیگر از همان ”آقایان علما“ در پایان سال 41 چنین آمده بود: «من به دستگاه جابره که منظور دولت علم است، اعلام خطر میکنم، من به خدای متعال از انقلاب سیاه و انقلاب از پایین نگران هستم، دستگاهها با سوء تدبیر گویی مقدمات آن را فراهم میکنند؛ یعنی نگران از اینکه مردم شروع به قیام و انقلاب بکنند».
اما همین خمینی، امروز که فرصت را برای سرقت رهبری مردم در انقلاب مناسب میبیند روی اصلیترین خواسته مردم تأکید میکند و برموج شور و اعتماد مردم سوار میشود.
تا اینجا
در برابر قیامهای امواج بپاخاستهٴ مردم در قم، تبریز، مشهد، و تهران، شاه ناچار از عقبنشینی شد و در15خرداد 57 در مصاحبه با روزنامه تایمز در پاسخ به این پرسش که آیا در نظر دارد حکومت مشروطهیی نظیر انگلیس در ایران برقرار کند؟ گفت: «هیچ دلیلی ندارد که دست به چنین کاری نزنیم. اگر خواست مردم همین باشد، هرگز نمیتوان خلاف رأی مردم بر آنها حکومت کرد».
اما واقعیت این بود که آتش خیزش مردم هر روز شعلهورتر میشد و این عقب نشینیها و امتیاز دادنها نمیتوانست از نزدیکتر شدن انقلاب جلوگیری کند. تودههای بهپاخاسته راه خود را میرفتند و نه به وعدههای شاه اعتنایی میکردند و نه با منطق ملایمت سازگاری نشان میدادند. تا اینکه در16مرداد57 تظاهرات اصفهان، لرزه بر اندام رژیم انداخت، رشتههای شاه درباره آزادی و دموکراسی پنبه شد و رژیم برای اولین بار در اصفهان به مدت یک ماه حکومت نظامی اعلام کرد. با اعلام حکومت نظامی، دیگر روشن شد که ”شورشها، مقدمه انفجار عظیم است“ ، فلشها در اروپا به سمت خمینی نشانه رفت. در اروپا به خمینی امکانی دادند که میتوانست بهوسیله رسانههای جمعی اروپایی، پیامهای خود را به داخل و خارج کشور بفرستد.
===
در پنجم شهریور 57: شاه، در یک عقب نشینی، جمشید آموزگار را کنار گذاشت و به جای او جعفر شریف امامی، رئیس مجلس سنا و رئیس بنیاد پهلوی را به نخستوزیری منصوب کرد و دولت او را دولت آشتی ملی خواند. به هنگام معرفی کابینه شریف امامی، شاه رئوس برنامههای دولت را در تعظیم به شعائر اسلام، مبارزه دائمی با فساد، آزادی اجتماعات، و آزادی مطبوعات تعیین کرد. بعدها شاه در خاطرات خود در کتاب ”پاسخ به تاریخ“ ، دلیل برکنار کردن آموزگار را تقاضای ”یکی از مراجع مهم مذهبی“ یاد کرد و آن را ”اشتباه بزرگ“ خواند. شاه به این وسیله میخواست از طریق ساخت و پاخت با آخوندها و بهاصطلاح ملیگراها، دسته ”برانداز“ را که جز به سرنگونی رژیم تن نمیداد، از عرصه مبارزه بیرون کند.
در هفته دوم روی کارآمدن شریف امامی، بهطور همزمان از سوی برخی آخوندها و نیز عناصر سیاسی متعلق به جناح راست، اطلاعیههایی درباره محکوم کردن تخریب و توصیه به مسالمت و تأکید بر قانون اساسی صادر شد که توسط دولت نیز حلوا حلوا و از رادیو و تلویزیون پخش میشد. در تظاهرات و راهپیمایی که در این مقطع انجام میشد همین آخوندها و جناح راست شعارهای تند را سانسور کرده و راهپیمایی ”مؤدبانه“ را همراه با شاخههای گل برای نظامیان شاه، توصیه کردند، غافل از اینکه جنبش بهخاطر حضور تودههای گسترده مردم و پشتوانه چند سال مبارزه انقلابی، رادیکالیزه شده و برای سازشکاران هیچ شانسی باقی نمانده بود. مردم که به چیزی کمتر از سرنگونی شاه رضایت نمیدادند، در اواسط شهریور به تظاهرات میلیونی دست زدند. در 17شهریور57هزاران زن و مرد دلیر بیاعتنا به مقررات حکومت نظامی که ساعت 6 صبح از رادیوی رژیم اعلام شد، بیاعتنا به مخالفتهای زبونانه آخوندهای خمینی در میدان ژاله تهران گردآمدند. اما نظامیان تا دندان مسلح رژیم شاه به روی آنها آتش گشودند و هزاران تن شهید و مجروح شدند. ژاله غرق خون شد.
پس از یک هفته از کشتار مردم در 17شهریور، تنها زمانی که معلوم شد، این کشتار نه تنها مردم را مرعوب نکرده، بلکه آتش خشم و نفرت از رژیم شاه را بیش از پیش دامن زده است، خمینی دجال فرصتطلبانه به میدان آمد و در قبال کشتار 17شهریور موضعگیری کرد.
در این گیرودار خمینی قصد رفتن به کویت را داشت. اما این کشور او را نپذیرفت. اما فرانسه بدون هیچ ممانعتی خمینی را پذیرفت. خمینی روز 14مهر پس از ورود به فرانسه به شهرک نوفل لوشاتو رفت و آنجا را پایگاه زدوبندهای پشتپردهٴ خود نمود.
همپای تظاهراتهای میلیونی مردم که پشت رژیم را به لرزه درآورد، اعتصابهای عظیم در بخش دولتی و خصوصی، رگهای حیاتی او را قطع کرد. پس از 17شهریور، جنبش مردمی، با سلاح اعتصابها جبهه نیرومندی علیه دشمن گشود. در شهریور و مهر57 زندانیان سیاسی زن و مرد در اوین اعتصابغذا کردند. بهدنبال آنان، هزاران تن از نفتگران قهرمان جنوب دست به اعتصاب زدند و اعتصاب کارگران، کارکنان و متخصصان فنی شرکت ملی نفت ایران، پست و تلگراف، بانک ملی، سازمان آب و شرکتهای بیمه اعتصاب را آغاز کردند. در روزهای بعد موج اعتصاب و سراسر کشور را فراگرفت.
بهدنبال این اعتصابات، یورش مأموران حکومت نظامی به تظاهرات «هفته همبستگی» دانشگاه تهران و شهادت تعدادی از دانشجویان در 13آبان، به سقوط دولت شریف امامی و تشکیل حکومت نظامی ارتشبد ازهاری، انجامید. شاه در 14آبان در معروفترین نطقش گفت: «متعهد میشوم که خطاهای گذشته… تکرار نشود… من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم. من… آنچه را که شما برای بهدست آوردنش قربانی دادهاید، تضمین میکنم…»
اما شنیدن پیام انقلاب ملت ایران، برای شاه مدتها بود که خیلی دیرشده بود.
===
ازین پس مهمترین فصل از بندوبستهای پشتپردهٴ خمینی و فرصتطلبان و سازشکاران همدست او آغازشد. توطئه برای ربودن رهبری انقلاب و مهارکردن موج خیزشهای مردمی که در شعارها و خواستههای خود از جنبش انقلابی حمایت میکرد آغاز شد. جوهر اصلی این توطئه همان بود که خمینی در 6آبان در مصاحبه با خبرنگار تلویزیون سوئد به اشاره، بر آن تأکید کرده و گفته بود: «ما حتیالامکان از جنگ مسلحانه پرهیز داریم و معتقدیم به همین ترتیب که ملت پیش میرود، کار را حل کنیم». توطئه، آنچنان که در گزاش سولیوان، سفیر وقت آمریکا در ایران به کارتر آمده بود، این بود که برای جلوگیری از رادیکالیزهتر شدن جنبش و گرایش مردم به رهبران حقیقی مردم، خمینی به جای شاه قدرت را در دست بگیرد. بنابراین پس از آنکه آخرین تیر ترکش شاه، یعنی یک دولت نظامی با تمسخر و بیاعتنایی موج خروشان مردم روبهرو شد، این توطئه به اجرا درآمد.
دولت نظامی ازهاری که از 16آبان بر سرکارآمد، بلافاصله به حرکتهای نمایشی دست زد و مهمترین مهرههای شاه، یعنی امیرعباس هویدا، نخستوزیر پیشین، ارتشبد نصیری، رئیس سابق ساواک، داریوش همایون، منوچهر آزمون و چند تن از وزیران دیگر را دستگیر و زندانی کرد. اما، تظاهرات و اعتصاب فروکش نکرد و باز هم موج جدیدی از تظاهرات سراسر کشور را دربرگرفت.
سولیوان، سفیر آمریکا در گزارشی با عنوان ”فکر کردن به آنچه فکر نکردنی است“ وضع بحرانی ایران را برای زمامداران آمریکا تشریح کرد. در این گزارش آمده است:
«در شرایط جدید میبایست موضوع روابط احتمالی آینده بین نظامیان و رهبران مذهبی را مورد توجه قرار دهیم. خطوط اصلی پیشنهادی من این بود که برای پایان بخشیدن به بحران فعلی و استقرار یک نظم جدید در ایران، بین نیروهای انقلابی و نیروهای مسلح سازش به وجود آید. برای حصول چنین سازشی نیز میبایست نه فقط شاه بلکه بسیاری از فرماندهان و افسران ارشد نیروهای مسلح ایران هم از صحنه خارج شوند. پس از خروج شاه و افسران ارشد وی از کشور، حصول توافقی بین نیروهای انقلابی و فرماندهان جوان نیروهای مسلح به این صورت امکانپذیر است که آیتالله خمینی، شخص معتدلی مانند بازرگان یا میناچی را به نخستوزیری انتخاب کند و بدین وسیله از روی کارآمدن حکومتی از نوع ناصر یا قذافی جلوگیری بهعمل آید... هر چند این وضع در مقایسه با امتیازاتی که در دوران حکومت شاه از آن برخوردار بودیم، چندان خوشایند نبود، اما بر پیروزی یک انقلاب خام و ناشناخته که به قیمت از همپاشیدن نیروهای مسلح ایران تمام میشد رجحان داشت».
اما در همین روزها، موج اعتصابات و تظاهرات در سراسر کشور ادامه داشت.
در 10آذر 1357، برابر با شب اول محرم مردم تهران سر ساعت 21 که مقررات حکومت نظامی، عبور و مرور را منع میکرد، در اعتراض به جنایتهای حکومت نظامی در پشتبامها فریاد اللهاکبر سر دادند. در این شب بر اثر تیراندازی مأموران حکومت نظامی بیش از هزار تن از مردم تهران کشته شدند.
در 19آذر برابر با تاسوعا، بهدعوت پدر طالقانی بزرگترین راهپیمایی در تهران برگزار شد. اما آخوندهای خمینی شعارهای این تظاهرات را تحت کنترل گرفته و نگذاشتند که شعارهایی علیه شاه داده شود. آنها بر عکس شعارهایی مانند ”برادر ارتشی، چرا برادرکشی“ را در میان جمعیت رواج دادند.
از آن پس بهخوبی معلوم بود که برخلاف مسیری که مردم و نیروهای انقلابی میپیمودند و با از جان گذشتگی، به تظاهرات، تحصن، اعتصاب، و درگیری با نیروهای حکومت نظامی، میپرداختند، باند آخوندهای نزدیک به خمینی، همچون بهشتی به فعالیتهای پشتپرده و زدوبندهای خودشان مشغول بودند، تا با فراهم کردن یک ترکیب مورد پسند از آخوندها و لیبرالها، رهبری انقلاب را بربایند. اما مردم همچنان در سراسر کشور به خیزشها و حرکتهای خود ادامه میدادند.
8دیماه شاهپور بختیار، نخستوزیری شاه را پذیرفت ولی از سوی مردم ایران و حتی همکاران سابق خود طرد گردید. در نهایت، روز 15 دیماه 57 سران 4کشور بزرگ غرب، به پیشنهاد ژیسکار دستن، رئیسجمهوری فرانسه، در کنفرانس 3روزهٴ خود در جزیره گوادلوپ به گفتگو و رایزنی درباره بحران ایران پرداختند. در این گردهمایی، کارتر، رئیسجمهور آمریکا، کالاهان، نخستوزیر انگلیس، هلموت اشمیت صدراعظم آلمان و ژیسکار دستن، رئیسجمهور فرانسه، شرکت داشتند. پیش از برگزاری کنفرانس، خمینی ابراهیم یزدی را به آمریکا فرستاد تا دربارهٴ حکومتی که در پی برقراری آنست، ذهن زمامداران آنجا را روشن کند. در فرانسه نیز یک هفته قبل از کنفرانس، وزارتخارجه فرانسه با صادق قطبزاده که بسیار به خمینی نزدیک بود، تماس گرفت. فرانسویها از قطبزاده خواستند برای آنها روشن کند که در صورت پیروزی خمینی چه نوع سیاستهایی از جانب وی اتخاذ خواهد شد. قطبزاده سریعاً تحلیلی تهیه کرد و برای وزارتخارجه فرانسه فرستاد.
نتیجه کنفرانس گوادلوپ، رضایت دادن کارتر به خروج شاه از ایران بود.
بعدازاین، در تهران دیدارها و مذاکرات بین بهشتی، بازرگان، بختیار و قرهباغی از یک طرف و بین بهشتی با سولیوان و ژنرال هایزر از طرف دیگر جریان داشت. سولیوان پس از توافقهایی که در تهران صورت گرفته بود، به کارتر پیشنهاد کرد برای مذاکره با خمینی یک مقام ارشد را به پاریس بفرستد. کارتر از طریق نمایندگان ژیسکاردستن، که به دیدار خمینی رفته بودند، پیامی برای خمینی فرستاد و در آن پیام به خمینی گفت آمریکا پذیرفته است که شاه کنار برود. در این دیدار، نمایندگان رئیسجمهوری فرانسه تأکید کردند که انتقال قدرت در ایران باید کنترل شود و با احساس مسئولیتهای سیاسی همراه باشد. خمینی در این ملاقات نگرانی خود را از وقوع یک کودتای نظامی توسط امرای ارتش به اطلاع آنان رساند و به آنان در مورد افتادن جریان حوادث به مسیر انقلاب هشدار داد. خمینی گفت: «خوف آن دارم که اگر کودتای نظامی بشود، انفجاری بشود در ایران، که کسی نتواند جلوی آن را بگیرد. من به شما توصیه میکنم از کودتا جلوگیری کنید».
خمینی پیشاپیش همه تضمینها را به طرفهای مربوطه داده و آنان را نسبت به تأمین منافع اساسیشان کاملاً مطمئن ساخته بود.
===
بعد از کنفرانس گوادلوپ، دولت آمریکا از نیروهای مسلح ایران خواست از دست زدن به کودتا بپرهیزند. بهدنبال آن، سایروس ونس، وزیر خارجه آمریکا، اعلام کرد که شاه باید ایران را ترک کند. 23 دی، شورای سلطنت بهریاست سیدجلال تهرانی، تشکیل شد. بهشتی و یدالله سحابی نیز از کاندیداهای آن بودند.
ارتشبد قرهباغی هم طبق توافق انجام شده، ضمن رد کودتا از طرف ارتش گفت: «هر نظامی که به کودتا دست بزند، بهعنوان یاغی، مجازات خواهد شد».
به این ترتیب شاه در26دی عازم مصر شد. یکی دیگر از رخدادهای شادیبخش آن دوران، آزادی 162زندانی سیاسی، یعنی آخرین گروه زندانیان سیاسی از زندان بود. هزاران نفری که بهمنظور استقبال از رهبران خود در مقابل زندان قصر اجتماع کرده بودند، از مسعود رجوی، موسی خیابانی، اشرف رجوی و قهرمانانی از دیگر گروههای انقلابی، استقبال کردند.
اما در همین حال، در پشت پرده، زدوبندها بین خمینی و اطرافیانش با حامیان شاه، صورت میگرفت. برای نمونه، 3بهمن، در یک جلسه پنهانی، بهشتی، بازرگان و سولیوان به تبادل نظر درباره برگزاری رفراندومی برای تبدیل مشروطه سلطنتی به جمهوری اسلامی پرداختند. ارتشبد قرهباغی که خود بارها چنین جلساتی با بازرگان و سولیوان داشته، نوشته است: «یک جلسه سری سه نفری با شرکت یکی از آقایان روحانیان شورای انقلاب (بهشتی)، مهندس بازرگان و سفیر آمریکا تشکیل شد. موضوع برگزاری رفراندومی جهت تبدیل مشروطیت سلطنتی به جمهوری اسلامی مورد بحث قرار گرفت».
از این پس همهٴ نشانهها بیانگر سازشی بود که در پشت پرده صورت گرفته بود. 5بهمن بازرگان در یک کنفرانس مطبوعاتی اعلام کرد، نشانههایی در دست داریم که ارتش به هنگام بازگشت خمینی، خطری را ایجاد نخواهد کرد. 7بهمن شورای امنیت ملی رژیم، مرکب از بختیار، مقدم، قرهباغی و دیگر سران ارتش، در جلسهای سفر بختیار به پاریس را برای دیدار و گفتگو با خمینی، تصویب کرد. طبق این مصوبه، هم سرسپاری بختیار به رهبری خمینی اعلام شده بود، هم تأکید شده بود که رأی خمینی میتواند راهگشای مشکلات امروزی و ضامن ثبات و امنیت کشور گردد. 8بهمن در تظاهرات میدان 24اسفند، مأموران حکومت نظامی، دهها تن را کشته و 200تن را زخمی کردند.
همان روز، مقدم رئیس ساواک، بازرگان و یدالله سحابی را به منزل ارتشبد قرهباغی برد. بین آن 4تن مذاکرات محرمانهای در مورد بازگشت خمینی به ایران صورت گرفت. دیدار مشابهی نیز بین بختیار و بازرگان واقع شد.
9بهمن بختیار بدون مشورت با شورای امنیت ملی، در یک مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرد فرودگاه مهرآباد امروز باز خواهد شد و هیچ ممانعتی برای بازگشت خمینی بهعمل نخواهد آمد،
در شرایطی که آخوندها به زدوبندهای پشت پرده مشغول بودند، مردم همچنان به قیامها و درگیری با نیروهای نظامی ادامه میدادند. بهطوریکه روزهای 10 و 11بهمن در تهران و بیشتر شهرهای ایران، تظاهرات و راهپیمائیهایی برپا شد که بهنوشته روزنامهها صدها شهید و مجروح بر جای گذاشت.
سرانجام در 11بهمن، بختیار از سپهبد مقدم رئیس ساواک و سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران و رئیس شهربانی کشور خواست که اقدامات امنیتی لازم را در هنگام ورود خمینی به اجرا بگذارند. خمینی در 12بهمن، در سایهٴ نظم و آرامش و امنیتی که کلیه سران اصلی ارتش و نیروهای انتظامی و بختیار برقرار کرده بودند، وارد تهران شدند. بهرغم اینکه جمعیتی بالغ بر 6 میلیون نفر که تا بهحال در تاریخ نظیر نداشت از او استقبال کردند، خمینی در آن لحظات به صراحت گفت که هیچگونه احساسی ندارد.
پس از بازگشت خمینی به ایران، تلاشهای مربوط به جابهجایی قدرت، همچنان در همان مسیر از پیش تعیین شده، به شیوهای قانونی و مسالمتآمیز جاری ماند.
===
خمینی بهمحض ورود به ایران مدرسه رفاه را بهعنوان اقامتگاه خود برگزید. دید و بازدیدها و مذاکرات پیدا و پنهان او آغاز شد. خمینی ابتدا بازرگان را به نخستوزیری منصوب کرد و در نخستین اظهارات انحصارطلبانه و غیردموکراتیکش گفت: «مخالفت با این حکومت، مخالفت با شرع است، قیام بر ضدحکومت الهی، قیام بر ضد خداست و قیام بر ضد خدا، کفر است». خمینی بعداً دولت بازرگان را دولت امام زمان نامید، اما هنگامی که استفاده خود را از بازرگان بهعمل آورد، او را به کناری انداخت و از گفتن هیچ چیزی دربارهٴ او ابا نکرد.
در فاصلهٴ ورود خمینی به ایران در 12بهمن، تا 22بهمن، ایران دو دولت و دو حکومت داشت. اما قدرت بهطور واقعی در دست خمینی قرار داشت و دولت بختیار تنها شبح و پوستهای از یک حکومت و دولت بود.
20بهمن، به گفته عباس امیرانتظام، مشاور بازرگان در دولت موقت، بازرگان و موسوی اردبیلی در خانهٴ فریدون سحابی با سولیوان دیدار کرده و درباره راههای انتقال مسالمتآمیز قدرت گفتگو کردند. پیش از این نیز، بهنوشته ابراهیم یزدی، بهشتی به خمینی تأکید کرده بود که تماس با سران نظامی را ”بهطور قطع مفید و عدم تماس را مضر میدانم“. خمینی پاسخ داده بود: «تماس بگیرید، دلگرم کنید و اطمینان بدهید که حال ارتشیها خوب خواهد شد».
در همین روز بازرگان در اولین سخنرانی خود پس از انتخاب بهعنوان نخستوزیر دولت موقت، که در دانشگاه تهران ایراد کرد، انتخابات مجلس مؤسسان و ارجاع به آراء عمومی برای تدوین و تصویب قانون اساسی جدید را یکی از مهمترین برنامههای دولت خود خواند. وعدهیی که هیچگاه عملی نشد. چرا که خمینی بعداً به جای مجلس مؤسسان، مجلسی اساساً متشکل از آخوندها، به نام مجلس خبرگان تشکیل داد و از آن قانون اساسی ارتجاعی دلخواه خود را بیرون کشید.
روز 20بهمن، پرسنل نیروی هوایی در پایگاه دوشان تپه مرکز فرماندهی نیروی هوایی در حدود نیمهشب، شروع به دادن شعارهایی که مردم هنگام راهپیماییها سرمیدادند، نمودند. مأموران گارد شاهنشاهی که از این شعارها به خشم آمده بودند، برای خاموش کردن آن، با پرسنل درگیر شدند و کار به تیراندازی کشید. پرسنل برای مقابله در اسلحهخانه را شکسته و مسلح شدند. درگیری خونین تا روز ادامه یافت.
روز 21بهمن در خیابانهای اطراف محل درگیری، تظاهرات گستردهیی از سوی مردم، به طرفداری از پرسنل نیروی هوایی برگزار شد. بختیار در مصاحبه با روزنامه اطلاعات، برای مذاکره با خمینی، اعلام آمادگی کرد. وی تأکید کرد که ”ارتش علیه خمینی و بازرگان کودتا نمیکند“. در همین روز، بختیار مقررات حکومت نظامی را در تهران اعلام کرد تا شاید بتواند از خیزش عمومی که در پی مقاومت دلاورانه پرسنل انقلابی نیروی هوایی پدید آمده بود، جلوگیری کند.
خمینی هم بیدرنگ اعلام کرد هنوز فرمان جهاد نداده است و برای جلوگیری از کودتای احتمالی از مردم خواست همچنان در خیابانها بمانند و از مقررات حکومت نظامی پیروی نکنند. مردم نیز در خیابانها ماندند، با شعاری که پیوسته تکرار میکردند: «رهبران، رهبران ما را مسلح کنید!»
نبرد همافران نیروی هوایی با پرسنل گارد شاهنشاهی در تمام روز 21بهمن، بیوقفه ادامه یافت و مردم تهران برای یاری پرسنل نیروی هوایی، صحنه مبارزه را به محاصره خود درآوردند. شعلههای نبرد به دیگر نقاط تهران نیز سرایت کرد.
در همین روز مردم در حالیکه توسط مجاهدین و مبارزین سازماندهی و هدایت میشدند، در سراسر تهران و بهویژه در شرق تهران و در اطراف پادگان نیروهای هوائی، که محل درگیری و نبرد میان پرسنل نیروی هوایی و افراد گارد بود، در خیابانها به سنگربندی پرداختند. زن و مرد و کودک و پیر و جوان فعالانه در کار پر کردن کیسههای شن و برپا کردن سنگرهای خیابانی، همدل و همرزم بهپاخاسته بودند. همچنین ساختن کوکتلمولوتف توسط جوانان و آموزش طرز کار سلاحهایی که مردم از مصادرهٴ برخی مراکز نظامی و انتظامی رژیم بهدست آورده بودند، توسط مجاهدین و فدائیان در گوشه و کنار شهر جریان داشت. بهنوشته کیهان در نبردهای 21بهمن تهران، 175نفر کشته و 663تن مجروح شدند.
روز 22بهمن 1357 شهر تهران همچنان فریاد بود. مرکز شهربانی کل به دست مردم به آتش کشیده شد. ارتش در آخرین تلاش مذبوحانهٴ خود با تانک به مردم یورش برد. مردم که حالا دیگر به سلاح و کوکتلمولوتف مسلح بودند، با هدایت مجاهدین و فدائیان به تانکها حمله کرده و چند تانک را به آتش کشیدند. سرانجام شورای فرماندهان ارتش، بر این نکته همرای شدند که ارتش بیطرفی خود را اعلام کند. در صورتجلسهای که باتفاق آرا تصویب شد، آمده بود: «با توجه به تحولات اخیر کشور، شورای عالی ارتش در رأس ساعت 10 و 30دقیقه روز 22بهمن 57 تشکیل و باتفاق آرا تصمیم گرفته شد که برای جلوگیری از هرج و مرج و خونریزی شدید، بیطرفی خود را در مناقشات سیاسی فعلی اعلام کند و به یگانهای نظامی دستور داده شد که به پادگانهای خود مراجعت نمایند».
این اعلامیه در ساعت یک بعدازظهر از رادیوی ایران پخش شد. پس از اعلام بیطرفی ارتش، درگیریها فروکش کرد و نبرد 2روزه پرسنل نیروی هوایی و مردم دلیر تهران با سرسپردگان رژیم شاه به پایان رسید.
به این ترتیب انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران به پیروزی رسید. انقلابی که اگر با رهبری خمینی به کجراه برده نمیشد، با آن، فصلی شکوفا در زندگی مردم ما آغاز میشد. اما متأسفانه با سرقت انقلاب توسط دزد بزرگ قر، خمینی، بزرگترین ضربه تاریخی به امید و اعتماد خلق ستمدیده ما وارد شد.
اما از فردای این سرقت بزرگ، باز هم پیشتازان حقیقی انقلاب ضدسلطنتی، یعنی مجاهدین، بر آرمان حقیقی آن انقلاب، یعنی آزادی، در مبارزهای پر فراز و نشیب، تا به امروز پای فشردند و میروند تا با یاری خلق قهرمان ایران، دیکتاتوری آخوندی را نیز سرنگون کرده، ایرانی آزاد و دموکراتیک، بنا کنند.