728 x 90

فرهنگ و ادبيات,

«حرفهای تازه صنوبر» تبعیض جنسیتی در ایران. در مورد منع خشونت علیه زنان

-

اعتراضات زنان
اعتراضات زنان
داستان تفکیک جنسیتی فقط در دانشگاه و در کلاسهای مدارس نیست؛ فقط در صف اتوبوس و صف ارزاق و سوخت نیست؛ فقط در سهمیه‌بندی ورود به دانشگاه بین دختر و پسرهای دانشجو یا سالن غذاخوری اداره و کارخانه و اتوبوس و قطار نیست! بلکه در جای‌جای کتابهای درسی هم هست.

در سطرهای صفحات روزنامه‌ها، و در لابلای کلمات آخوندها و عوامل حکومت ولایت‌فقیه، در همه مناسبات ارتجاعی که در جامعه ما برقرار کرده‌اند نیز این تحقیر جنسیتی به‌چشم می‌خورد. نگاهی به کتابهای درسی مدارس، این شیوه تفکر و نحوه تحمیل آن به مردم را نشان می‌دهد. مثلاً در کتابهای درسی دبستان به انبوه نمونه‌ها و روشهای گوناگون تحقیر و تبعیض در مورد دختران و زنان برمی‌خوریم. فرهنگ ترویج شده در کتابها می‌گوید: «دختر باید همیشه خانه‌نشین باشد. فضاهای بیرون نظیر محله و ورزشگاه، جای پسران است و دختران باید تنها به فکر پخت و پز و خدمتکاری در خانه باشند. در تصاویر این درسها، کار و ورزش از آن مردان است. مشاغل اجتماعی از آن پدر است و زن نقش مادری دارد. این مرد است که می‌تواند دانشمند و مربی، حاکم و حکیم، فرمانروا، شاعر، نویسنده، وزیر، خلبان، و رزمنده باشد. حتی شغل آشپزی ماهر به جای زنان به مردان تعلق دارد.

کار زنان چیست؟ بیشتر گریه و آه و ناله. کار مردان، دلیری به خرج دادن و اعتماد به خود و تصمیم‌گیری است.

برای مثال یکی از درسهای در کتاب فارسی دبستان که در ظاهر یک داستان خیالی است، اتفاقاً قصهٴ واقعی همهٴ دختربچه‌های ایران است. در این قصه دختری به‌نام صنوبر با دختر کوچکی که در تنگ بلور زندگی می‌کند دوست می‌شود و گهگاه به دیدن او می‌رود. او در یکی از این دیدارها می‌بیند که تنگ بلور، شکسته، و آن دختر کوچک بسیار ناراحت است: ”تا او را دید، گفت خانه‌ی من شکسته. صنوبر با تعجب پرسید: خانه‌ی تو شکست؟ دختر کوچولو گفت: بله باد تندی وزید و تنگ بلور را انداخت و شکست، نگاه کن!»... .

آنگاه صنوبر تلاش می‌کند برای آن دختر کوچک خانه‌ای تهیه کند. خانه‌ای که در یک موزة ظرفهای بلوری و سفالی پیدا می‌شود. اما جالب این است این خانه باز هم یک تنگ بلور است!. و دختر کوچک در پایان قصه ترجیح می‌دهد که باز هم در همان تنگ تنگ زندگی از سر بگیرد!.

این یکی از نمونه‌های بیشمار ترویج فرهنگ تبعیض و تحقیر زنان است.

من که در مطالعهٴ خود به این درس برخوردم، و این نمونه‌های پلید تحقیر دختران و زنان را مشاهده کردم به فکرم رسید که آن داستان را از لحظه‌ای که تنگ بلور دختر کوچک شکسته است، از زبان صنوبر به شکلی دیگر بنویسم. شما ببینید آیا با این روایت موافقید؟

«صنوبر که از روز اول از زندگی آن دخترک در تنگ بلور ناراحت بوده، به دختر کوچک تنگ بلور که از شکسته شدن تنگش گریه می‌کند می‌گوید:
ـ هیچ اشکال ندارد! خیلی خوب شد که تنگ بلورت شکست و از آن راحت و آزاد شدی. بعد مکثی می‌کند و با لبخند معنی‌داری می‌پرسد:
ـ ناقلا! راست بگو! نکند خودت تنگ را از قصد انداختی؟

بعد بدون این‌که منتظر پاسخ بشود ادامه می‌دهد:
ـ بهرحال الآن می‌توانی تنگ بلورت را فراموش کنی و وارد زندگی جدیدی بشوی! و فارغ از هر محدودیتی به هر کجا خواستی برای گردش و بازی و دیدن و نفس کشیدن بروی!“ دختر کوچک با تعجب می‌پرسد:
ـ بهتر شد که تنگ بلورم شکست؟! از این پس کجا زندگی کنم؟

صنوبر دست کوچک دختر تنگ بلور را گرفته می‌گوید:
ـ برویم تا نشانت بدهم!
صنوبر با دختر تنگ بلور، به همه‌جا سر می‌زنند. زنان را در همه جا می‌بینند. در کارخانه، در دانشگاه، در خیابان، در زندان، در میدان مبارزه، در کار سیاست… .

پس از مدتی دختر تنگ بلور به صنوبر می‌گوید: اینها که خیلی‌هایشان تنگ‌هایشان را شکسته اند! چرا من تا به‌حال در تنگ حبس بودم و فکر می‌کردم همیشه باید آنجا باشم؟

صنوبر می‌گوید: علتش همان کسانی هستند که نمی‌خواهند ما از تنگ بیرون بیاییم. تو را هم در آن قصه به همین دلیل در پایان به تنگ برگرداندند!

دختر کوچک می‌گوید: راستش من هم خیلی وقتها در آن تنگ احساس خفگی داشتم. اما نمی‌دانستم که می‌توانم تنگ را بشکنم. منتظر بودم کسی از بیرون این کار را بکند!

صنوبر می‌گوید: هیچ‌کس تنگ را از بیرون نمی‌شکند. من هم مثل تو مدت زیادی منتظر بودم!

دختر کوچک می‌گوید: مگر تو هم توی تنگ بودی؟
صنوبر می‌گوید: بودم!… سالها… سالها… شاید قرن‌ها… شاید هنوز هم تا حدودی هستم. اما یاد گرفته‌ام که آنها را بشکنم. خیلی‌ها یاد گرفته‌اند! این «تنگ‌سازان، خیلی از ما عقب هستند. آنها همهٴ وجود و توانایی ما را انکار می‌کردند و می‌کنند. اما دیدی که کور خوانده‌اند. کسی به مزخرفهای آنها توجه نکرده!

دختر کوچک می‌پرسد: تو گفتی بعد از این‌که تنگ را شکستی باز هم توی تنگ بودی؟

صنوبر می‌گوید: بله! آخر این تنگ فقط یکی نیست. هر چه می‌شکنی به دیوارهای جدیدی می‌رسی. آن‌قدر لایه لایه است که نگو! آخر قرنها دستهای کثیف این تنگ‌سازان برای ما دیوار ساخته. و ما هم چون از روز اول با تنگ روبه‌رو بوده‌ایم، فکر می‌کنیم که زندگی ما باید همین‌طور باشد.

دختر کوچک می‌گوید: آیا می‌توانی نشانی کسی که دیوار و تنگ برای ما می‌سازد به من بدهی؟

صنوبر می‌گوید: اولین لایه‌های تنگ توی ذهن خودت شکل گرفته. اول باید از اولین لایه شروع کنی! بعد که دست به‌کار شکستن آن دیوار شوی، خودت تازه آنهایی را که پیاپی پیرامونت دیوارهای جدید می‌سازند می‌بینی! آنوقت شجاعتر می‌شوی که دیوارهای بزرگتر را هم بشکنی!

دختر تنگ بلور می‌پرسد: پس شکستن تنگها خیلی طول می‌کشد؟

صنوبر می‌گوید: بله! خیلی طول کشیده، اما دیگر عمر تنگ و تنگ‌سازی گذشته. آنها خیلی ابله‌اند که تلاش می‌کنند تنگها را نگاه دارند و ما را به تنگ برگردانند. هر چه هم تلاش کنند، بی‌نتیجه مانده و خواهد ماند. می‌دانی! دیگر عصر تنگ گذشته است. آنها خیلی از زمانه و تاریخ عقب‌اند. آنها نمی‌فهمند که دیگر کسی به آنها گوش نمی‌دهد. ما از دیواره‌های گوناگون رد شده‌ایم… …

در دیدار بعدی وقتی صنوبر برای دیدن دختر کوچک تنگ بلور می‌رود، در بین راه، این‌جا و آنجا تکه‌های تنگ‌های شکسته پیدا می‌کند.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/0f7da6bd-efe5-44d9-866f-441698fb1784"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات