از احمن کامیاب (برادر مجاهد شهید فاطمه کامیاب)
وقتی صحنههای شهادت خواهران و برادرانم را در تلویزیون دیدم احساس متناقضی داشتم. از یک طرف از حماسهای که آن قهرمانان اشرف بدون سلاح، با سپر بدن هایشان آفریده بودند، غرق غرور و افتخار و سربلندی شدم؛ از طرف دیگر عمق رذالت و پستی دشمن زبون را دیدم که چطور به ته خط رسیده است. این قتلعام عزم من را برای سرنگونی رژیم پلید ولایت جنایت صد چندان کرد. این اعتصابغذا قدم کوچکی برای گرفتن حقوق شهیدان و رسیدن به آرمانهای آنهاست.
خاطرهای از خواهر شهیدم فاطمه کامیاب
«از وقتی که به لیبرتی آمدیم یک بار با او تماس تلفنی گرفتم. در ابتدا گفت نیستی؟ کم پیدایی؟ در جواب، به او گفتم که من هر چه در تصاویر و عکسهایی که از اشرف پخش میشود، می گردم ولی شما را پیدا نمیکنم. او گفت بله راست میگویی، مقداری سرمان شلوغ است!. از آنجا که تصاویر بسیار زیبای اشرف بعد از عید سال 92 را دیده بودم از او و همهٴ اشرفیها تشکر کردم که این قدر اشرف را تمیز و سبز و خرم نگه داشتهاند. او گفت که بالاترین تعهد و مسئولیت ما در این جا همین است و بچهها در این رابطه سر از پا نمیشناسند و اصلاً خستگی برایشان معنی ندارد».
وقتی صحنههای شهادت خواهران و برادرانم را در تلویزیون دیدم احساس متناقضی داشتم. از یک طرف از حماسهای که آن قهرمانان اشرف بدون سلاح، با سپر بدن هایشان آفریده بودند، غرق غرور و افتخار و سربلندی شدم؛ از طرف دیگر عمق رذالت و پستی دشمن زبون را دیدم که چطور به ته خط رسیده است. این قتلعام عزم من را برای سرنگونی رژیم پلید ولایت جنایت صد چندان کرد. این اعتصابغذا قدم کوچکی برای گرفتن حقوق شهیدان و رسیدن به آرمانهای آنهاست.
خاطرهای از خواهر شهیدم فاطمه کامیاب
«از وقتی که به لیبرتی آمدیم یک بار با او تماس تلفنی گرفتم. در ابتدا گفت نیستی؟ کم پیدایی؟ در جواب، به او گفتم که من هر چه در تصاویر و عکسهایی که از اشرف پخش میشود، می گردم ولی شما را پیدا نمیکنم. او گفت بله راست میگویی، مقداری سرمان شلوغ است!. از آنجا که تصاویر بسیار زیبای اشرف بعد از عید سال 92 را دیده بودم از او و همهٴ اشرفیها تشکر کردم که این قدر اشرف را تمیز و سبز و خرم نگه داشتهاند. او گفت که بالاترین تعهد و مسئولیت ما در این جا همین است و بچهها در این رابطه سر از پا نمیشناسند و اصلاً خستگی برایشان معنی ندارد».