زندانی سیاسی غلامرضا خسروی سوادجانی توسط بیدادگاه تجدیدنظر حکومت آخوندی به اعدام محکوم شده است. جرم این زندانی سیاسی کمک مالی به سیمای آزادی تلویزیون ملی ایران است. علاوه بر تلاشهای گسترده بینالمللی برای متوقف کردن حکم جنایتکارانه اعدام این زندانی سیاسی فعالیتهای گستردهیی هم در فضای مجازی برای نجات وی صورت میگیرد. غلامرضا خسروی در زندان با خط زیبایی که دارد، اشعار و کلماتی را خطاطی میکند که بیانگر اندیشه و آرمانش میباشد. از جمله در دست نوشتهای از او، این شعر را میخوانیم:
بر آستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
در دست نوشته دیگری از غلامرضا، قسمتی از یک شعر شاملو را میخوانیم:
آهای شقایقان بهاران من!
یاران من!
از خاک و خاره، خون شما را
حتی
توفان نوح نیز نیارد سترد،
زانک
هر لحظه گسترانگیاش بیش میشود،
آن گونه که باران، هر چند تندتر
رخسار ارغوان
شاداب و
سرخگونهتر از پیش میشود
زندان اوین 5آبان 90 خسروی
222تن از فعالان سیاسی، مدنی، هنری و حقوقبشری با امضای نامهیی از نهادها و سازمانهای بینالمللی و حقوقبشری و دبیرکل سازمان ملل، و همچنین کشورهای معتقد و ملتزم به رعایت حقوقبشر خواستند تا مانع اعدام غلامرضا خسروی سوادجانی شوند. در این نامه از جمله آمده است:
حکومت ایران تصمیم دارد حکم اعدام زندانی سیاسی و عقیدتی "غلامرضا خسروی سوادجانی" را در بیستم شهریورماه اجرا کند.
… ما امضاء کنندگان این نامه صدور و اجرای حکم اعدام زندانی سیاسی غلامرضا خسروی سوادجانی را محکوم نموده و خواستار توقف این حکم غیرعادلانه هستیم.
زیرا این حکم در یک فرایند مبهم بازجویی، پروندهسازی و دادگاهی صادر شده و موازین حقوقی و قانونی در قبال آن اجرا نشده است.
امید است این تلاش عمومی جان این زندانی سیاسی و قربانی نقض حقوقبشر را که تنها برای عقیدهاش به مرگ محکوم شده نجات دهد.
از م. شوق 911010
برای کارزار جلوگیری از اعدام غلامرضا خسروی
«اگر با شعر میشد مانع اعدام او شد،
تا سحر،
تا آخرین خون قلم،
بیدار میماندم،
پیاپی مینوشتم: نه! چرا باید بمیرد آن دلیر راد.
چرا باید بمیرد؟ حق او این نیست
چه کرده ست او مگر؟ جرمی ندارد آخر، ای جلاد!
اگر با شعر میشد…
اگر با داد میشد مانع اعدام او شد
از سحر تا شام، یکسر میشدم فریاد
که تاکی باید این بیدادها؟
ای بانیان ظلم و استبداد!
اگر با داد میشد…
اگر با اشک میشد
شک ندارم، صد هزاران چشم آماده است
تا جاری کند باران اشک گرم
به سوی لانه جلاد بیآزرم
ولی شاید
به آتش میتوانم
مانع اعدام یک میهن شوم! با آتش و فولاد.
هلا یاری کنید!
ای یاوران گرد ایرانزاد!
به آتش میتوان از بیخ ویران کرد
بنای این ستمکاران بیبنیاد!
بر آستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
در دست نوشته دیگری از غلامرضا، قسمتی از یک شعر شاملو را میخوانیم:
آهای شقایقان بهاران من!
یاران من!
از خاک و خاره، خون شما را
حتی
توفان نوح نیز نیارد سترد،
زانک
هر لحظه گسترانگیاش بیش میشود،
آن گونه که باران، هر چند تندتر
رخسار ارغوان
شاداب و
سرخگونهتر از پیش میشود
زندان اوین 5آبان 90 خسروی
222تن از فعالان سیاسی، مدنی، هنری و حقوقبشری با امضای نامهیی از نهادها و سازمانهای بینالمللی و حقوقبشری و دبیرکل سازمان ملل، و همچنین کشورهای معتقد و ملتزم به رعایت حقوقبشر خواستند تا مانع اعدام غلامرضا خسروی سوادجانی شوند. در این نامه از جمله آمده است:
حکومت ایران تصمیم دارد حکم اعدام زندانی سیاسی و عقیدتی "غلامرضا خسروی سوادجانی" را در بیستم شهریورماه اجرا کند.
… ما امضاء کنندگان این نامه صدور و اجرای حکم اعدام زندانی سیاسی غلامرضا خسروی سوادجانی را محکوم نموده و خواستار توقف این حکم غیرعادلانه هستیم.
زیرا این حکم در یک فرایند مبهم بازجویی، پروندهسازی و دادگاهی صادر شده و موازین حقوقی و قانونی در قبال آن اجرا نشده است.
امید است این تلاش عمومی جان این زندانی سیاسی و قربانی نقض حقوقبشر را که تنها برای عقیدهاش به مرگ محکوم شده نجات دهد.
از م. شوق 911010
برای کارزار جلوگیری از اعدام غلامرضا خسروی
«اگر با شعر میشد مانع اعدام او شد،
تا سحر،
تا آخرین خون قلم،
بیدار میماندم،
پیاپی مینوشتم: نه! چرا باید بمیرد آن دلیر راد.
چرا باید بمیرد؟ حق او این نیست
چه کرده ست او مگر؟ جرمی ندارد آخر، ای جلاد!
اگر با شعر میشد…
اگر با داد میشد مانع اعدام او شد
از سحر تا شام، یکسر میشدم فریاد
که تاکی باید این بیدادها؟
ای بانیان ظلم و استبداد!
اگر با داد میشد…
اگر با اشک میشد
شک ندارم، صد هزاران چشم آماده است
تا جاری کند باران اشک گرم
به سوی لانه جلاد بیآزرم
ولی شاید
به آتش میتوانم
مانع اعدام یک میهن شوم! با آتش و فولاد.
هلا یاری کنید!
ای یاوران گرد ایرانزاد!
به آتش میتوان از بیخ ویران کرد
بنای این ستمکاران بیبنیاد!