آن شنیدی که شبی سیدعلی از خواب پریده در بستر نشست، و از خوابی که دیده بود چه حکایت کرد؟
بگفتا به خوابی که بد فلهای
روانه شدم رو سوی قلهای
نشسته به ما چه خری کور و لنگ
چو ضحاک میرفت بر کوه سنگ
به پیشم همه دود و بوی اتم
چنان بوی تنباکو و کود قم
نشسته به خر، تاختم سوی کوه
که از سمّ خر، سنگ شد در ستوه
یکی گردبادی به پیشم رسید
عرقچین و عمامه شد ناپدید
آقا بدون اینکه پایین بیایم، بانگ برآوردم که سپاه همچنان به سوی قله هستهیی به پیش بره. که ناگهان،
بگوش آمد از دشت بانگ زرشک!
که داغ کردهای هان بخور بیدمشگ
آقا برگشتم دیدم نه از سپاه خبری هست نه از قاطر سیاه.
نبد پشت سر هیچکس همرهی
نه شیخ پیزوریّ و نه فربهی
همه رفتهاندر به سوراخ موش
تمرگیده درجا، برفته ز هوش
حاج گلپا که به خواب سیدعلی گوش میکرد به یادآورد که آقا سیدعلی شام چند کاسه آبگوشت بزباش لمبانده و شب خواب قله هستهیی دیده است. از اینرو به او رو کرده و:
بگفتا چو بزباش خوردی به شام
چو بز میجهیدی به کوه و کنام
همانان که از پی فرار کردهاند
به شب جوجه و سیخ کباب خوردهاند
پس از آن حاجی گلپایگانی به یادآورد که عمه جانش وقتی خواب بد میدیده بعد از تمر هندی ماست میخورده است.
بجست و بیاورد از گنجهاش
یکی کیسه کشک با باجهاش
بگفتا چنین کشک به از اتم
که پیدا شود توی بازار قم
چه کوهی عمو جان و چه قلهای
بساب کشکتو سیدعلی عقدهای!
بگفتا به خوابی که بد فلهای
روانه شدم رو سوی قلهای
نشسته به ما چه خری کور و لنگ
چو ضحاک میرفت بر کوه سنگ
به پیشم همه دود و بوی اتم
چنان بوی تنباکو و کود قم
نشسته به خر، تاختم سوی کوه
که از سمّ خر، سنگ شد در ستوه
یکی گردبادی به پیشم رسید
عرقچین و عمامه شد ناپدید
آقا بدون اینکه پایین بیایم، بانگ برآوردم که سپاه همچنان به سوی قله هستهیی به پیش بره. که ناگهان،
بگوش آمد از دشت بانگ زرشک!
که داغ کردهای هان بخور بیدمشگ
آقا برگشتم دیدم نه از سپاه خبری هست نه از قاطر سیاه.
نبد پشت سر هیچکس همرهی
نه شیخ پیزوریّ و نه فربهی
همه رفتهاندر به سوراخ موش
تمرگیده درجا، برفته ز هوش
حاج گلپا که به خواب سیدعلی گوش میکرد به یادآورد که آقا سیدعلی شام چند کاسه آبگوشت بزباش لمبانده و شب خواب قله هستهیی دیده است. از اینرو به او رو کرده و:
بگفتا چو بزباش خوردی به شام
چو بز میجهیدی به کوه و کنام
همانان که از پی فرار کردهاند
به شب جوجه و سیخ کباب خوردهاند
پس از آن حاجی گلپایگانی به یادآورد که عمه جانش وقتی خواب بد میدیده بعد از تمر هندی ماست میخورده است.
بجست و بیاورد از گنجهاش
یکی کیسه کشک با باجهاش
بگفتا چنین کشک به از اتم
که پیدا شود توی بازار قم
چه کوهی عمو جان و چه قلهای
بساب کشکتو سیدعلی عقدهای!