«ای عاشقان ای عاشقان امروز مائیم و شما»
در پشت انبوه دیوارها و آنگاه سیمهای خاردار و باز دیوار و سیم خاردار، سلول مجرد و دیوارهای تقریباً به هم چسبیده آن، حفرهای به نام پنجره و آنگاه من بیست و چهارمین سال زندان را آغاز میکنم.
همچون فرزند مریم که صلیبش را بر دوش میکشد، ۲۴ سال است که سنگینی دیوارهای قطور و میلههای آن را تحمل میکنم. فضای خفقانآور آن را لحظه به لحظه زندگی کردهام و همیشه به خود میگفتم که:
ماه رخ ز شکر افروخته با موج و بحر آموخته
زان سان که ماهی را بود، دریا و طوفان جانفزا
ولی بیست و سومین سال به گونهایی دیگر بود. سالی خونین و شاید خونینترین سالهای این ۲۳ ساله. چرا که هنوز گرمای نفس و نجوای عزیزانی مثل زندانیان سیاسی محسن شکاری، محمدمهدی کرمی، سیدحسین حسینی، خدانور لجهای، میلاد زهرهوند و یا قاسم آبسته، ایوب کریمی و داوود عبداللهی (آسو) را که در همین کشتارگاه قزلحصار به مسلخ بردند را بر گونههای خود احساس میکنم.
گویی که صدای فریاد آنها را که هم از پشت همین دیوارهای کناریمان میشنوم... و انبوه دیگر هم که در صف کشتار و قتلعام قرار دارند. مثل خسرو بشارت، انور خضری، فرهاد سلیمی، کامران شیخه، مجاهد کورکور و رضا رسایی.
چرا که ماران روئیده بر دوش این ضحاک هنوز از خون و مغز جوانانمان سیر نگشته و تازه خدای جنایت و کشتار و نه خداوند مهربانی و رحمت، دستورات این جنایتها را بر زبان آن ضحاک جاری گردانده.
زندان به تنهایی میتواند قبرستان انسان و انسانیت باشد و آنگاه که مأموران کشتار و اعدام هر روز یکی را از کنارت، برای اعدام با دستبند و زنجیر به انفرادی میبرند و آخرین نگاهش بر تو قفل میشود و هیچ کاری از دستت برنمیآید... هر لحظه و پس از او حلقآویز و اعدام شدهای و من تمام این یکسال را لحظه به لحظه با آنها اعدام شدهام. ولی به راستی تا کی... و تا به کجا... ؟
قطعا تا به جایی که قطره قطره آزادیهای گرفته شده از مردممان را پس بگیریم و این البته بهایی بس خونین است که هر لحظه پرداخته و قرار است بیش از آن را هم بپردازیم. شاید این سرنوشت عاشقان آزادی و ایران باشد.
ولی خطاب به همه آزادگان و عاشقان ایران میگویم:
ای عاشقان ای عاشقان امروز مائیم و شما
افتاده در غرق آبهایی، تا خود که داند آشنا
ما را از این دریای خون نمیتوانند بترسانند و بهخاطر عظمت و بزرگی آن عشق، در کانون این دریای خون هم بهقول مولوی آشنا کردن (شنا کردن) خواهیم پرداخت تا ساحل آزادی و عدالت و برابری.
زندانی سیاسی سعید ماسوری