سایت ایلاف لندن روز ۲۲مهر۹۹ در مطلبی با عنوان «برای اینکه عمامه به تاج نپیوندد» به قلم نزار جاف نوشت:
«آخوندها در اوج آویختن غیرمعمولشان به حاکمیت و عدم آمادگی برای چشمپوشی از آن ـ با هر بهایی هم که باشد ـ و برای تضمین بقایشان و دور کردن دشمنان واقعیشان، تحت حمایت پلیس و سپاه پاسداران به گروههای مشکوک اجازه میدهند که با بلندترین صدا به سود کسانی شعار دهند که مردم در گذشته آنها را از تاج و تخت به زیر کشیده بودند».
ایلاف لندن در ادامه افزود: «در قیام [دی ۹۸] دانشجویان دانشگاهها شعار دادند، مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر که بهطور مشخص اشارهیی بود به رهبر عالی نظام. این شعار و سایر شعارها هر دو جناح رژیم حاکم بر تهران را محکوم میکند و تأکید دارد که پایه و منبع درد و رنج مردم ایران و وضعیت خراب موجود دقیقاً رژیم ولایت فقیه است. در این رابطه یکی از مهمترین شعارها که مفهوم فوق را میرساند این بود که «دشمن ما همینجاست دروغ میگن آمریکاست» که اشاره به رژیم آخوندی است.
خمینی چیها که برای سالهای طولانی به سب و لعن رژیم شاه مشغول بودند و جنایتها و بدرفتاریها وحشیگریهای آنرا یادآوری میکردند، اکنون پلیسشان به حفاظت از گروههای مشخصی میپردازد که شعار میدهند رضا شاه روحت شاد! و در حالیکه چنانچه کسی یک کمک مالی ساده به تلویزیون سیمای آزادی مقاومت ایران کرده یا در اعتراضات علیه این رژیم شرکت کند محکوم به اعدام شده و این حکم در مورد او به اجراء گذاشته میشود. راستی چرا به یک مخالف اجازه داده میشود، از رژیم گذشته که مردم آنرا سرنگون کردهاند تمجید کند و تحت حمایت این رژیم چنین شعارهایی سر دهد؟ اما اگر به کسی شک شود که شعارهای ضد رژیم داده، محارب و دشمن خدا قلمداد شده و باید او را کشت؟
چهار دهه بعد از حکومت ملاها، وقایع و تحولاتی که امروز در ایران جریان دارد مملو از تناقضهای آشکار و سردرگمیهای قابل توجه و بیسابقه است و اگر چه رژیم پیش از این شاهد چنین حوادثی بوده و بهرغم اینکه چه بسا در شرایط سختی هم قرار داشته اما مطلقاً به چنین دوراهی نرسیده بود. پس راستی چه شده؟ چرا شاهد هستیم که برخی صداها در اینجا و آنجا از نظام پادشاهی سرنگون شده در ایران دعوت کرده و آنرا تمجید میکنند و چرا خود این رژیم از آنها حمایت و حفاظت کرده و آنها تظاهرات میکنند. آیا رژیم آخوندی یکباره به معیارهای دمکراسی باور نموده و با کشورهای غربی در یک صف قرار گرفته است؟ به همین دلیل بایستی بهدلیل و عاملی که رژیم را یکباره به این سمت سوق داد توجه بیشتری کنیم.
در قیام دسامبر سال۲۰۱۷ و همچنین قیام سال۲۰۱۹ دو عامل مشترک وجود داشت که همواره مقامات و سرکردگان رژیم ایران بر آن متمرکز بودند. اول خشم و تنفر مردم و رد قاطع رژیم و دوم نقش فرماندهی برجسته سازمان مجاهدین خلق که نتیجه تلاقی این دو عنصر قیامی تماماً ضد رژیم بود. همچنین شعارهایی که مردم در این دو قیام سردادند شعارهایی نبود که در دهلیزها و سرسراهای وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران تهیه شده باشد بلکه برآمده از اعماق ضمیر و وجدان خود مردم و از گرایشات فکری و اصولی مجاهدین خلق بود. رژیم آخوندی بهخوبی درک میکند که تظاهرات تمجیدکنندگان پادشاهی چیز جز برهم زدن میز نیست. در حالیکه تظاهرات مردم طی دو قیام مذکور تلاشی جدی برای سرنگونی و براندازی رژیم بود و آنچه موضوع را جدیتر میکند این است که از یکسو بین مردم و مجاهدین خلق و از سویی رژیم ایران خونی جاری و بیش از ۱۲۰هزار قربانی وجود دارد که بهدست این رژیم بر خاک افتادهاند. اما بین این رژیم و گروههای ساخته و پرداختهاش هیچ خصومت و اختلافی وجود ندارد و آنها یک ساز را مینوازند. لذا این خیمه شب بازیها چیز نیست جز اینکه عمامه به تاج نپیوندد؟».
نویسنده مقاله در پایان اضافه کرده است: «یتیمهای شاه و مجیزگویانش که رژیم آخوندی از آنها حفاظت میکند هیچ دشمنی یا خصومتی با این رژیم ندارند اما مردم از رژیم گذشته که آنرا سرنگون کردهاند تنفر داشته و بعد از آن که طعم ستم و ظلم آنرا چشیدند دیگر جایی برای بازگشت دوبارهاش نیست و مردم نمیتوانند ظلم و استبداد را با نوع دیگری که پیش از این تجربه کردهاند تعویض کنند. آری مردم و مجاهدین خلق خشم و کینی از این رژیم دارند و خون ۳۰هزار تن از زندانیان سیاسی و هزاران نفری که فقط به صرف مطالبه حقوقشان بهصورتی ظالمانه اعدام شده یا بهقتل رسیدند موضوعی تعیینکننده است که نمیتوان آنرا مگر با سرنگونی این رژیم و انتقام گرفتن از سردمدارانش تعین تکلیف کرد».