یک سال از حماسه 10شهریور گذشت، و زود هم گذشت زیرا که نبودن هیچکدام از آن شهیدان را حتی یک لحظه احساس نکردم و نمیکنم زیرا که همه جا پرشور و سلحشور میجنگند.
فردای حادثه خواهر مریم گفت 52 بار حاضر! و طنین این پیام، دنیا را پر کرد. آنقدر این یک سال پربار و پر از دستاورد بود که گویا 20سال کار شد. شاید هم 49سال! شاید بیحکمت نبود که سالروز شهادتشان با 50سالگی سازمان گره خورد.
اشرف جوشید و خروشید. 27سال غرید و بیامان جنگید و در مقابل تمامی نامردمیها سینه سپر کرد تا به جهان ایستادن بیاموزد و در پایان خودش اسطوره شد. فردای آن روز برادر گفت 1-2-3-100-1000 اشرف میسازیم و این پیام هم به همه جا سر زد، طنین فریاد خلقها شد.
حالا من به شهیدان اشرف میگویم شما اسطورههای اشرف تا پشت دیوار دلها رفتید در سکوت دلها به آنها امید دادید، به دنیا جرأت ایستادگی دادید. شما رفتید در زدید. اگر درها بسته بود سر از پنجرهها در آوردید. اگر دشمن راهها را بست، از بیراهه ها رفتید. چون شما خود راه بودید! راه مقاومت، راه سر فرازی. شما سرچشمه جوشش و توفش و انقلاب شدید. آنهایی که راه گم کرده بودند با دیدن شما، جان گرفتند. رژیم دجال آخوندی زندانها را مهر و موم کرد، مبادا زندانیان بویی از عطر اشرف به مشامشان برسد ولی شما بند 350 اوین را فتح کردید. ، با اشرفی قهرمانش، یعنی غلامرضا که خود اشرف را باز هم تکثیر کرد. آری مگر جلو رویش ناگزیر جوانه را میتوان گرفت؟
اگر اشرف یکی بود اکنون تبدیل به یک رسم و یک پرچم شده است. در مراسم یادبود کهکشان اشرف، مریم مشعل شما را به دست پرتوان و جنگاور مادر رحمان داد و بعد دست به دست گشتید و مشعل راه شدید. یعنی که کار تمام است و کسانی هستند که این مشعل را به سرمنزل مقصود میرسانند. و اینگونه، کهکشان راه شیری در آسمان سرزمین شیر و خورشید پدیدار میشود.
ای شهیدان! در این یک سال شما در صدای مریم، در فریادهای آتشفشان خفته و شیر بیدار خروشیدید و بذر اشرفیهای در بند لیبرتی، توسط اشرفنشانان و انسانهای والای حامی مقاومت، به 4گوشه دنیا پاشیده شد. ما در این یک سال نفوذ مقاومت را به دلهای جهانیان دیدیم و ازین پس هم بیشتر خواهیم دید.
ای شهیدان اشرف! دیروز در مراسمی که به یاد شما برگزار شد نقل مجلس شده بودید حتماً ما را میدیدید. هر کس که میآمد، از شما میگفت. هر کدام از شما نماد یک یا چند ارزش مجاهدی بودید. یکی در توصیف شما میگفت: سرزنده و جنگنده. یکی میگفت: متعهد و جدی در انقلاب و مبارزه. یکی میگفت: متعهد به زمان بود، آنقدر که بچهها به شوخی به او کرنومتر میگفتند، دیگری میگفت: به اطراف خود روح رزمندگی میپراکند. آن دیگری میگفت در هر نشستی تضاد از تحت مسئولانش حل میکرد. یکی میگفت: همه سختیها را با فضای شاد خود بر ما هموار میکرد و ما نمیفهمیدیم که کار کی تمام شد و یکی میگفت در کار و تخصص خود استاد و درجه یک بود ولی ما یک بار این اشعه را از او نگرفته بودیم. کرسیخواهی در او ذرهیی رنگ نداشت و…
اگر از هر کدام از شما بخواهم بگویم، هر کدام یک کتاب هستید.
بله! در این یک سال ارزشهای شما، همراه با بذر اشرف به همه جا رفت؛ و اینک ما هستیم با کولهبار مسئولیت و مشعلی بر دست و پرچمی بر دوش که خستگیناپذیر راهتان را ادامه میدهیم.
راستی سرچشمه این حماسه و تلألو این پایداری کیست؟ چه کسی این کیمیا را شناخت و بر بام جهان فریاد زد؟ و عشق اشرف و اشرفی و مقاومت را در دنیا به ناباوران نشان داد؟ آن که در تلاش خود روز از شب نشناخت تا همهٴ دنیا را به کمک بطلبد. راستی چه کسی مروارید صحرا و قلب و آرمان شما را به جهان شناساند؟ چه کسی در این سال نفسگیر دست به سوی همه دراز کرد و اشرف را در چهارراههای دنیا تکثیر کرد؟ راستی بدون خواهر مریم، چه کسی صدای ما و پیام خون شهیدانمان را میشنید؟
از سوی دیگر، چه کسی نمیداند که پشت همهٴ این حماسهها و سرچشمه همهٴ آنها، شیر همیشه بیداری است که راهبر عقیده و جانهایمان است و همه میدانند و خلق جهان میداند که مسعود رهبر ماست و هر چه داریم از اوست.
اما در خاتمه، میخواهم چند کلمه هم با فرزند شهیدم یاسر سخن بگویم.
یاسر قهرمانم! پس از یک سالی که گذشت حس میکنم که چه خوب شد که تو در دامان سازمان بزرگ شدی و من به داشتنت در کهکشان زهره افتخار میکنم و سر به آسمان میسابم.
حالا که یک سال از دامنه دماوند حماسه شما دور شدهام، عظمت این کوه در نظرم خیلی بیشتر جلوه میکند. در این یکسال، یک روز نبود که ترا بسا نزدیکتر و زندهتر از قبل حس نکنم و بیشتر از قبل دوستت نداشته باشم. زیرا که میدانستم تو دیگر تنها نیستی. تو مهری را که به تو داشتم با شهادتت تکثیر کردی و این رمز مجاهدت و فداست.
در این یکسال، تو را در خیلیها تکثیر شده دیدم. بعد از رفتن تو حس میکردم هزاران پسر دارم و قلبم با قلب تکتک آنها میزد؛ چه آنها را میشناختم و چه نمیشناختم. چه آن که در زندان قزلحصار یا اوین بود، چه آن که در زندانی بهنام ایران بود، چه آن که در چهارراههای جهان فریاد اشرفی سر میداد.
اینک یک سال است که تکثیر تو و رحمان و سایر یارانتان در کهکشان زهره را به چشم میبینم. میبینم که این شما هستید که دشمن را به خاک ذلت و زبونی کشاندهاید و میبینم که مزدور دستنشانده نتوانست از «گندم ری» بخورد.
دشمن زبون حتی جرأت نکرد مزار شما را به ما نشان بدهد و نمیدانم در کدام سرزمین به خاک خفتهاید. اما شما در خاک نیستید در جوار سیدالشهدا تا ثریا رفتهاید و در قلبها جا گرفتهاید و هر جویبار در ترنمش، هر نسیمی در وزش صبحگاهیاش و هر آبشاری در سرشاری ریزش خود، نامهای شما عاشقان را زمزمه میکند و اینگونه است که شما شعرها و پیامها و مشق رزم و نبرد آزادی شدهاید و میروید که ریشهٴ هر گونه جور و دجالیت را برکنید.
با تکتک شما پیمان میبندم که پرچم جنگ و ایستادگی شما را بر دوش بگیرم و مشعلی را که خواهر مریم بهدستمان داد، فراروی قرار بدهم و برای محقق کردن سرنگونی محتوم رژیم دجالان بتازم و یک لحظه از پای ننشینم و شما شاهدان این راه خواهید بود.
اشرف مطلبی ـ زندان لیبرتی ـ 11شهریور 93
فردای حادثه خواهر مریم گفت 52 بار حاضر! و طنین این پیام، دنیا را پر کرد. آنقدر این یک سال پربار و پر از دستاورد بود که گویا 20سال کار شد. شاید هم 49سال! شاید بیحکمت نبود که سالروز شهادتشان با 50سالگی سازمان گره خورد.
اشرف جوشید و خروشید. 27سال غرید و بیامان جنگید و در مقابل تمامی نامردمیها سینه سپر کرد تا به جهان ایستادن بیاموزد و در پایان خودش اسطوره شد. فردای آن روز برادر گفت 1-2-3-100-1000 اشرف میسازیم و این پیام هم به همه جا سر زد، طنین فریاد خلقها شد.
حالا من به شهیدان اشرف میگویم شما اسطورههای اشرف تا پشت دیوار دلها رفتید در سکوت دلها به آنها امید دادید، به دنیا جرأت ایستادگی دادید. شما رفتید در زدید. اگر درها بسته بود سر از پنجرهها در آوردید. اگر دشمن راهها را بست، از بیراهه ها رفتید. چون شما خود راه بودید! راه مقاومت، راه سر فرازی. شما سرچشمه جوشش و توفش و انقلاب شدید. آنهایی که راه گم کرده بودند با دیدن شما، جان گرفتند. رژیم دجال آخوندی زندانها را مهر و موم کرد، مبادا زندانیان بویی از عطر اشرف به مشامشان برسد ولی شما بند 350 اوین را فتح کردید. ، با اشرفی قهرمانش، یعنی غلامرضا که خود اشرف را باز هم تکثیر کرد. آری مگر جلو رویش ناگزیر جوانه را میتوان گرفت؟
اگر اشرف یکی بود اکنون تبدیل به یک رسم و یک پرچم شده است. در مراسم یادبود کهکشان اشرف، مریم مشعل شما را به دست پرتوان و جنگاور مادر رحمان داد و بعد دست به دست گشتید و مشعل راه شدید. یعنی که کار تمام است و کسانی هستند که این مشعل را به سرمنزل مقصود میرسانند. و اینگونه، کهکشان راه شیری در آسمان سرزمین شیر و خورشید پدیدار میشود.
ای شهیدان! در این یک سال شما در صدای مریم، در فریادهای آتشفشان خفته و شیر بیدار خروشیدید و بذر اشرفیهای در بند لیبرتی، توسط اشرفنشانان و انسانهای والای حامی مقاومت، به 4گوشه دنیا پاشیده شد. ما در این یک سال نفوذ مقاومت را به دلهای جهانیان دیدیم و ازین پس هم بیشتر خواهیم دید.
ای شهیدان اشرف! دیروز در مراسمی که به یاد شما برگزار شد نقل مجلس شده بودید حتماً ما را میدیدید. هر کس که میآمد، از شما میگفت. هر کدام از شما نماد یک یا چند ارزش مجاهدی بودید. یکی در توصیف شما میگفت: سرزنده و جنگنده. یکی میگفت: متعهد و جدی در انقلاب و مبارزه. یکی میگفت: متعهد به زمان بود، آنقدر که بچهها به شوخی به او کرنومتر میگفتند، دیگری میگفت: به اطراف خود روح رزمندگی میپراکند. آن دیگری میگفت در هر نشستی تضاد از تحت مسئولانش حل میکرد. یکی میگفت: همه سختیها را با فضای شاد خود بر ما هموار میکرد و ما نمیفهمیدیم که کار کی تمام شد و یکی میگفت در کار و تخصص خود استاد و درجه یک بود ولی ما یک بار این اشعه را از او نگرفته بودیم. کرسیخواهی در او ذرهیی رنگ نداشت و…
اگر از هر کدام از شما بخواهم بگویم، هر کدام یک کتاب هستید.
بله! در این یک سال ارزشهای شما، همراه با بذر اشرف به همه جا رفت؛ و اینک ما هستیم با کولهبار مسئولیت و مشعلی بر دست و پرچمی بر دوش که خستگیناپذیر راهتان را ادامه میدهیم.
راستی سرچشمه این حماسه و تلألو این پایداری کیست؟ چه کسی این کیمیا را شناخت و بر بام جهان فریاد زد؟ و عشق اشرف و اشرفی و مقاومت را در دنیا به ناباوران نشان داد؟ آن که در تلاش خود روز از شب نشناخت تا همهٴ دنیا را به کمک بطلبد. راستی چه کسی مروارید صحرا و قلب و آرمان شما را به جهان شناساند؟ چه کسی در این سال نفسگیر دست به سوی همه دراز کرد و اشرف را در چهارراههای دنیا تکثیر کرد؟ راستی بدون خواهر مریم، چه کسی صدای ما و پیام خون شهیدانمان را میشنید؟
از سوی دیگر، چه کسی نمیداند که پشت همهٴ این حماسهها و سرچشمه همهٴ آنها، شیر همیشه بیداری است که راهبر عقیده و جانهایمان است و همه میدانند و خلق جهان میداند که مسعود رهبر ماست و هر چه داریم از اوست.
اما در خاتمه، میخواهم چند کلمه هم با فرزند شهیدم یاسر سخن بگویم.
یاسر قهرمانم! پس از یک سالی که گذشت حس میکنم که چه خوب شد که تو در دامان سازمان بزرگ شدی و من به داشتنت در کهکشان زهره افتخار میکنم و سر به آسمان میسابم.
حالا که یک سال از دامنه دماوند حماسه شما دور شدهام، عظمت این کوه در نظرم خیلی بیشتر جلوه میکند. در این یکسال، یک روز نبود که ترا بسا نزدیکتر و زندهتر از قبل حس نکنم و بیشتر از قبل دوستت نداشته باشم. زیرا که میدانستم تو دیگر تنها نیستی. تو مهری را که به تو داشتم با شهادتت تکثیر کردی و این رمز مجاهدت و فداست.
در این یکسال، تو را در خیلیها تکثیر شده دیدم. بعد از رفتن تو حس میکردم هزاران پسر دارم و قلبم با قلب تکتک آنها میزد؛ چه آنها را میشناختم و چه نمیشناختم. چه آن که در زندان قزلحصار یا اوین بود، چه آن که در زندانی بهنام ایران بود، چه آن که در چهارراههای جهان فریاد اشرفی سر میداد.
اینک یک سال است که تکثیر تو و رحمان و سایر یارانتان در کهکشان زهره را به چشم میبینم. میبینم که این شما هستید که دشمن را به خاک ذلت و زبونی کشاندهاید و میبینم که مزدور دستنشانده نتوانست از «گندم ری» بخورد.
دشمن زبون حتی جرأت نکرد مزار شما را به ما نشان بدهد و نمیدانم در کدام سرزمین به خاک خفتهاید. اما شما در خاک نیستید در جوار سیدالشهدا تا ثریا رفتهاید و در قلبها جا گرفتهاید و هر جویبار در ترنمش، هر نسیمی در وزش صبحگاهیاش و هر آبشاری در سرشاری ریزش خود، نامهای شما عاشقان را زمزمه میکند و اینگونه است که شما شعرها و پیامها و مشق رزم و نبرد آزادی شدهاید و میروید که ریشهٴ هر گونه جور و دجالیت را برکنید.
با تکتک شما پیمان میبندم که پرچم جنگ و ایستادگی شما را بر دوش بگیرم و مشعلی را که خواهر مریم بهدستمان داد، فراروی قرار بدهم و برای محقق کردن سرنگونی محتوم رژیم دجالان بتازم و یک لحظه از پای ننشینم و شما شاهدان این راه خواهید بود.
اشرف مطلبی ـ زندان لیبرتی ـ 11شهریور 93