مایک پمپئو وزیر خارجه آمریکا «سیاست» قطع نفوذ و حضور سیاسی، نظامی و مذهبیِ ارتجاع حاکم بر ایران در چند کشور حوزه خلیجفارس و خاورمیانه را دنبال میکند. این «سیاست» در راستای منافع آمریکا و متحدان آن در خاورمیانه تنظیم شده و توسط تیمی از نخبههای پرنفوذ دستگاه دیپلماسی آمریکا که به مسائل ایران احاطه درستی دارند، با سرعت و جدّیت دنبال میشود.
اساس این «سیاست»، وادار کردن رژیم حاکم بر ایران به تندادن به معادلات جدیدی است که خود، تحت تاثیر دست بهدست شدن قدرت در بعضی از کشورهای این خطه، دستخوش تغییرات مداوم است. این امر باعث شده که نظام ولایت فقیه بتواند در خُلل و فُرج موجود در این عرصه خود را پنهان، و به تروریسم و دخالت در امور کشورهای منطقه و بهطور خاص سوریه، عراق، یمن و لبنان و... ادامه دهد.
حاصل تلاشهای دوساله دستگاه «سیاسی و دیپلماتیک» آمریکا، که با مخالفت و سرکشی دستگاه «سیاسی و نظامی» رژیم آخوندها روبهروست، تا کنون به نتایج کافی برای صاحبان این «سیاست» نرسیده است. دلیل اصلی این معضل بهطور قطع نداشتن قاطعیت در برخورد تعیینکننده با نظام ویرانگر آخوندها و کوتاه کردن دست آنها از امکاناتی است که با گشاده دستی در سالهای گذشته به آنها داده شده است.
علاوه بر منافع اقتصادی و چشم دوختن به درون رژیم ولایت فقیه، یک دلیل اصلی این عدم قاطعیت را میتوان در نگرش آنها به آلترناتیو این رژیم جستجو کرد. آنها در طول این سالها بهدنبال آلترناتیوی بودهاند که علاوه بر داشتن توان سرنگونی نظام حاکم، منافع آنها را هم در آینده تأمین کند. روشن است که بهدلیل فقدان چنین «آلترناتیو»ی از این رو در برخورد قاطع با این رژیم تردید بیشتری میکردند. واضح است که استقلال شورای ملی مقاومت بهمثابه تنها آلترناتیو قدرتمند با پایگاه اجتماعی که توان سرنگونی این رژیم را دارد، چندان خوشایند نیست، اما با گذشت زمان برای آنها بیشتر روشن شد، که نه از درون این رژیم قرونوسطایی چیزی درمیآید و نه آلترناتیوهای دستساز به جایی میرسد. آنچه هست، همین شوراست که ریشههای عمیقش در جامعه ایران است و نمیتوان آنرا با آلترناتیوهای مصنوعی جایگزین کرد.
در سالهای گذشته آنها در جنگ رژیم حاکم با مردم ایران، در طرف نظام آخوندی بودهاند و اراده خود را به این امر تحمیل میکردند. آنها بعد از دفن نظام سلطنتی توسط مردم، از نظام جدید آخوندی حمایت همهجانبه کردند. با پایان مأموریت خمینی و تحقق اهداف اولیه آنها مبنی بر پشیمان کردن مردم ایران از انقلاب و تغییر، بارها در جستجوی «مارمولکی» در درون نظام حاکم، که بتواند به چهره کریه آن آرایشی تازه داده و اوضاع را آرام کند بودند، که موفق نشدند، اما در عمل به عمر این نظام افزودند.
تلاشهای بیوقفه و ضدایرانی برای نابودی مقاومت سازمانیافته و نیروی محوری آن یعنی سازمان مجاهدین خلق ایران، توسط صاحبان اینگونه سیاستها، بر کسی پوشیده نیست. آنها تا قبل از این «تغییر سیاست»، زمین همواری برای نجات رژیم از چنگ مردم ایران و همینطور وسیلهای برای نابودی مقاومت سازمانیافته آنها پیدا نکردند. تلاشهای عبث آنها برای نابودی این مقاومت به یمن حمایتها و ریشههای مردمی آن با شکست روبهرو شد.
این امر البته موضوع تازهیی نیست، اما تلاشهای دوساله اخیر و چرخش سیاست آمریکا در تقابل با نظام ولایت فقیه، صحنه را دگرگون کرده است. بهنظر میرسد که با شکست سیاست حفظ آخوندها در قدرت، مسیر دیگری که ناشی از زیادهخواهی نظام حاکم هم میباشد، در پیش گرفته شده است. این مسیر که میتوان آنرا «سیاست مهار» نام داد، بهرغم کندی در کار، خطرات مهلکی برای «موجودیت» نظام ولایت فقیه ایجاد نموده است.
اگر چه تا کنون بجز «تقابل نرم» با نظام چیز زیادی دیده نشده است، اما مختصات روند موجود و بهخصوص تنگناهای گریبانگیر نظام در تقابل با خیزش انقلابی مردم ایران، نشان میدهد که امکان برداشته شدن بعضی از موانع بر سر راه سرنگونی کلیت نظام توسط مردم و مقاومت آنها وجود دارد و باید آنرا جدی گرفت. خود رژیم هم این موضوع را بهخوبی فهمیده و پایههای حکومتش را لرزان تر از همیشه میبیند.
تمامی این رویدادها بیتردید حاصل مبارزات و جانفشانیهای مردم و مقاومت سازمانیافته آنهاست که نگذاشتند نقشههای شوم و شکست خورده از همان نوع، بار دیگر بر ایران و ایرانی تحمیل شود. آنهایی که در چهل سال گذشته با مبارزات مردم همراه بودهاند، این تلاش شکوهمند و پربها و خونین را به چشم دیده و از آن خواه ناخواه تاثیراتی پذیرفتهاند. به صراحت باید گفت که بیآینده کردن نظام مذهبی در ایران، حاصل مستقیم این تلاشها بوده و شکست سیاست مماشات و همراهی با این رژِیم نیز، حاصل همین پرداختهای سنگین است.
اما هدف از تأکید روی این موارد و توضیح واضحات چیست؟
یک حرف بیشتر وجود ندارد و آن اینکه، تجربیات سالهای گذشته، نشان میدهد که ترکیب طبقاتی، مختصات جغرافیایی، فرهنگ و رادیکالیسم موجود در مبارزات مردم قیام کننده، و بهخصوص توان و میزان نفوذ نیروها و جریانهای سیاسی مردمگرا در ایران، بشکلی است که ساختن «آلترناتیوهای دستساز» در خارج از کشور توسط بعضی محافل ناشناخته، با همکاری فعال و سرمایهگذاری رژیم ولایت فقیه، به هر دلیل و مصلحتی که صورت بگیرد، را بینتیجه کرده؛ هر چند کار مردم برای سرنگونی و دفع این رژیم را عقب میاندازد.
تلاشهای گوناگون برای خنثی یا تضعیف کردن این نیروی بیمانند به دلایلی که گفته شد، نه نتیجهای دارد و نه کمکی به «آلترناتیو سازان دنیای مجازی» میکند. تمامی سرمایهگذاریها و بهم بافتن سیخ و کباب برای پر کردن شکم گنده آخوندها، همچون گذشته در آتش قیامهای مردمی با هدایت «کانونهای شورشی» و برآیند آن، سوخته و خاکستر خواهد شد.
بهروشنی میشود گفت که اگر تلاشهای بیوقفه اصحاب مماشات در سالهای گذشته برای کارشکنی در مقابل مقاومت مردم ایران و عدم پذیرش جهانی «آلترناتیو شورای ملی مقاومت ایران» از طرف ملل متحد نبود، مدتها پیش موجودیت فاسد و ارتجاعی این رژیم ددمنش به زبالهدان تاریخ سرازیر شده بود.
و اما نتیجه: عنصر کانونی در «آلترناتیو»، مستقل بودن و عدم وابستگی به قدرتهای بزرگ و کوچک دنیا که عادت به تقسیم همه چیز به نفع خود دارند، نهفته است. مقاومت ایران برای ماندن روی اصول و پرنسیپهای مردمی و میهنی خود، با دادن بهایی بهغایت سنگین، با سرفرازی از میان دریای خون و جنون آخوندی عبور کرده و «آلترناتیو شورای ملی مقاومت ایران» را بهعنوان تنها موجودیتی که تمامی مختصات یک جایگزین دموکراتیک برای نظام آخوندها را داراست، تثبیت کرده است. نمیتوان این واقعیت را دید و از آن تاثیر نپذیرفت.
در هر صورت نیروهای موجود در عرصه سیاسی و مبارزاتی ایران در این شرایط خاص جبهه خود را مشخص کردهاند. بودن در کنار آخوندها و هر آنچه بویی و اثری از این نظام پلید و نابکار دارد، حاصلی جز ننگ و شکست برای صاحبانش در برنخواهد داشت.