آخرین باری که فیلم، خبر یا گزارشی دربارهٴ مشکل اعتیاد در ایران از رسانههای حکومتی دیدید یا شنیدید کی بود؟
تا کنون چند گزارش حکومتی از این دست دیدهاید؟
روزی چند بار صحبتهای کارشناسی دربارهٴ ویرانگری اعتیاد و مواد مخدر از رادیو تلویزیون و سایر رسانههای این نظام میشنوید؟
آنهم در حالیکه دیدن معتادان در خیابانهای تهران به یک امر عادی تبدیل شده، درست مانند تصاویری که در آخرین روزهای حکومت شاه، توسط فیلمسازهای آماتور بهعنوان جنایات رژیم پهلوی، در مدارس و دانشگاهها و حتی میدانهای روستاها نشان داده میشد.
آنچه که در این صحنهها و تصاویر، کمتر به چشم میآید همان اصل داستان یعنی ”خود معتادان “ اند که همچون ”زامبی“ ها از نگاه کردنشان هم خودداری میکنیم و به آرامی میگذریم. بهترینمان سری به افسوس تکان میدهیم و دیگر هیچ!
سایههایی از آدمها که روز به روز کوچک و کوچکتر میشوند، بیسر و صدا در خود فرو میریزند تا روزی نه چندان دور که به آرامی محو میشوند و از بین میروند.
از بین میروند تا فردا عدهٴ بیشتری جایشان را پر کنند و این دور مرگبار و غمافزا، پر رنگتر از روز قبل ادامه پیدا کند.
فاجعهیی که برخلاف تصور اولیه، وجدان جمعی مردممان با تمام زیر و بمش آشنا هست و اکثریتشان تمامی رمز و رازهای سیاسی و اسرار مافیایی آن را به خوبی یک اندیشمند سیاسی میدانند!
روز 20آبان امسال (1395) برنامهیی از تلویزیون رژیم پخش شد که گویای همین واقعیت بود.
خبرنگار تلویزیون در چند محله تهران با مردم رهگذر دربارهٴ اعتیاد به مواد مخدر و علل گسترش آن و راهکارهای مقابله با آن مصاحبه کرده بود، به چند نکته از مردم که در جواب خبرنگار گفتند، نگاه کنید و از آتشی که زیر این همه آگاهی مترصد شعلهور شدن است، لذت ببرید.
یک آقا: (مواد مخدر را) از گمرک (منظورش گمرکات کشور است) میارن اینجا مخلوط میکنن توزیع میکنن وقتی من ادعا میکنم گمرکم درسته! مرزبانیم درسته! چطور پیشمادهاش میاد اینقدر به وفور هست؟! الآن شما هر چند کیلو که بخواهید اونجا هست! (به گوشهٴ میدانی که مصاحبه در آنجا انجام میشود اشاره میکند). زنگ میزنی با موتور سریعاً به شما میدن!
یک آقای دیگر: شما برید منطقه هرندی رو ببینید:
از دم همه علناً میکشن!
علنا میفروشن!
علنا تولید میکنن!
کلانتری هم روبهروشه!
دقیقا ما روبهروی کلانتری هستیم!
آقای سوم: خود مأمور نیروی انتظامی میگه: واقعاً جای تأسفه من میگیرم! من قاچاقچی رو میگیرم! بعدش دو روز دیگه آزاده این آقا!
نفر چهارم: امروز میگیرن قاچاق فروشو، امروز میگیرن فردا آزاده!
یک جوان: من اکثر دوستام (معتاد) هستن، مواد مخدر مصرف میکنن، واقعاً همینجوریه همه جا توی پارکها ریخته!
یک نفر دیگر: چرا باید هر کسی به این راحتی بتونه مواد تهیه کنه توی این مملکت؟ (اگه تهیهاش) سخت باشه مطمئن باشید تعداد معتادهامونم کمتر از این میشه!
نفر بعدی: شما سر یه کوچه و یه سر پارکی و هر جا بری، میتونی براحتی مواد و دریافت بکنی! ولی میخوای بری ورزش بکنی، بری یه فوتبال بکنی، نمیدونم 250هزارتومن بده! پول زمین (باید) بدی!
یک آقا: حدود دو هفته زندان رجایی شهر بودم، رفتم همینکه وارد زندان رجایی شهر شدم دیدم اصلاً اون خونهها، اون واحدهایی که برای زندانیها درست کردن، دارن راحت شیشه میکشن! اصلاً نمیتونی اعتراض کنی آیا (چگونه) این (مواد مخدر) به این راحتی داره میره داخل زندان؟
آقای بعدی: این اصلاً دیگه یه چیز طبیعی شده!
میبینید که مردم نه تنها سرچشمه حکومتی مواد مخدر را میشناسند،
آنها نه تنها کانالهای جابهجایی و توزیع مواد مخدر را میدانند، بلکه به علل سیاسی - اجتماعی گسترش آن هم به خوبی واقفند.
یک نفر دیگر: هر جوونی که بیکار باشه، تو همون پارکه! بنگ و حشیشو داره میکشه.
جوان بعدی: وقتی زمینه اعتیاد نباشه، آدم اصلاً طرفش نمیره.
یک آقا: باید مرداب خشک بشه که زالو پرورش نده.
همینطور که میبینید مردم تقریباً همهٴ سازوکارهای حکومتی ورود و توزیع مواد مخدر به کشور را میدانند، پس بهتر است باز هم به مردم گوش کنیم. به آنها که خود در قلب فاجعه قرار دارند و حتی راهکار را هم میدانند.
نفر بعدی: ما همه چیزو باید از پایه شروع کنیم.
اما در میان حرفهای مردم، شاید زیباترین حرف و عمیق ترینش را فردی گفت که ظاهری معمولی داشت، او گفت: اجتماع نیاز به زیر بنا داره. زیربنای اقتصادی، فرهنگی، جوون الگوی فرهنگی نداره! جوون الگوی اقتصادی نداره! جوون الگوی اجتماعی نداره! ما الآن الگوی فرهنگیمون چیه توی این جامعه؟!
این حرف این هموطن نشانهٴ منتهای ورشکستگی ایدئولوژیک نظام در تمامیتش است که از دهان یک شهروند معمولی با این همه انسجام بیرون میآید.
بله همه چیز را باید از پایه شروع کرد. و اتفاقاً باید از مبنایی ترینها هم شروع کرد.
گزارش مربوطه درهمینجا تمام میشود و اینکه ”از پایه باید شروع کرد یعنی چه؟ را “ به شنونده میسپارد تا خود حدس بزند از پایه شروع کردن چیست و چگونه؟
نگاهی دوباره به صحبتهای مردم بهویژه حرف آخرین نفر بکنید.
مردم به خوبی میدانند مواد مخدر را حکومت،
خود از کمرگهایش وارد مملکت میکند،
خود توزیع میکند
و دستگیر شدگانش را هم بلافاصله خود آزاد میکند
و از سوی دیگر با اعدام برخی عناصر خرده پا یا رقیب هم، تلاش میکنند خود را سفید و پاک از این جنایت جلوه دهد!
مردم به خوبی میدانند اعتیاد، بلایی است که همین نظام با تمام امکانات خود بر سر جوانان آوار کرده تا قدرت تغییر را از آنان بگیرد. چرا که اکثریت نزدیک به اتفاق جوانان مملکت از همرنگ شدن با الگوهای اجتماعی و روش زندگی آخوندی متنفرند. و از آنجا که این امتناع، حتی در انفعالیترین شکلش هم، ضدیت با نظام محسوب میشود، و چنین قشر عظیمی با انرژی نهفتهیی که دارد فقط کافیست میدانی مانند قیام های دانشجویی 18تیر 78 یا قیام 88 که بلافاصله جامعه را در تمامیتش به مقابله با آخوندها کشاند، بیابد و دیگر هیچ!
از همینروست که انرژی چنین امکان بالقوهیی، باید پیشاپیش تخلیه، خنثی و از دور خارج شود.
به زبان ساده:
جوانان غیرسیاسی یا باید ”الگوی جوان بسیجی نظام“ را بپذیرند یا آرام آرام بمیرند!
(سیاسیها البته حسابشان روشن! است)
این همان چیزی است که آن هموطن در کمال سادگی به خبرنگار ظاهراً از همه جا بیخبر نظام میگوید و او هم نادانسته پخشش میکند!
بله! مهمترین ثروت زیربنایی یک کشور، جوانان آن کشور اند، جوانانی که وقتی جذب الگوهای حکومتی نشوند، باید تباه شوند.
اعتیاد به مواد مخدر، جزای آن دسته از جوانانی است که به رژیم و نمادهایش پشت میکنند.
آنهایی که از همرنگ اراذل پاسدار و بسیجی شدن، تن میزنند.
آنهایی که از همرنگ سعید طوسی و سعید امامی و سعیدهای دیگر شدن نفرت دارند.
جوانانی که تنها و تنها به همین علت میتوانند در نقطهٴ قیام، به سرعت به همدیگر پیوسته و جویبارهایی تشکیل دهند که در لحظهٴ نهایی، سونامی انقلاب را رقم بزنند، یعنی همان چیزی که رژیم بهشدت از آن واهمه دارد، در نتیجه باید این جویبارها را پیشاپیش در برکههای اعتیاد تباه کرد و در مرداب اعتیاد دفنشان کرد!
بیشک بسیاری (همانگونه که در همین مصاحبه دیدیم) میدانند که اعتیاد، شبیخون مرگبار رژیم است.
شبیخونی که باید آن را درهم شکست و آوارش را بر سر خود رژیم خراب کرد.
تا کنون چند گزارش حکومتی از این دست دیدهاید؟
روزی چند بار صحبتهای کارشناسی دربارهٴ ویرانگری اعتیاد و مواد مخدر از رادیو تلویزیون و سایر رسانههای این نظام میشنوید؟
آنهم در حالیکه دیدن معتادان در خیابانهای تهران به یک امر عادی تبدیل شده، درست مانند تصاویری که در آخرین روزهای حکومت شاه، توسط فیلمسازهای آماتور بهعنوان جنایات رژیم پهلوی، در مدارس و دانشگاهها و حتی میدانهای روستاها نشان داده میشد.
آنچه که در این صحنهها و تصاویر، کمتر به چشم میآید همان اصل داستان یعنی ”خود معتادان “ اند که همچون ”زامبی“ ها از نگاه کردنشان هم خودداری میکنیم و به آرامی میگذریم. بهترینمان سری به افسوس تکان میدهیم و دیگر هیچ!
سایههایی از آدمها که روز به روز کوچک و کوچکتر میشوند، بیسر و صدا در خود فرو میریزند تا روزی نه چندان دور که به آرامی محو میشوند و از بین میروند.
از بین میروند تا فردا عدهٴ بیشتری جایشان را پر کنند و این دور مرگبار و غمافزا، پر رنگتر از روز قبل ادامه پیدا کند.
فاجعهیی که برخلاف تصور اولیه، وجدان جمعی مردممان با تمام زیر و بمش آشنا هست و اکثریتشان تمامی رمز و رازهای سیاسی و اسرار مافیایی آن را به خوبی یک اندیشمند سیاسی میدانند!
روز 20آبان امسال (1395) برنامهیی از تلویزیون رژیم پخش شد که گویای همین واقعیت بود.
خبرنگار تلویزیون در چند محله تهران با مردم رهگذر دربارهٴ اعتیاد به مواد مخدر و علل گسترش آن و راهکارهای مقابله با آن مصاحبه کرده بود، به چند نکته از مردم که در جواب خبرنگار گفتند، نگاه کنید و از آتشی که زیر این همه آگاهی مترصد شعلهور شدن است، لذت ببرید.
یک آقا: (مواد مخدر را) از گمرک (منظورش گمرکات کشور است) میارن اینجا مخلوط میکنن توزیع میکنن وقتی من ادعا میکنم گمرکم درسته! مرزبانیم درسته! چطور پیشمادهاش میاد اینقدر به وفور هست؟! الآن شما هر چند کیلو که بخواهید اونجا هست! (به گوشهٴ میدانی که مصاحبه در آنجا انجام میشود اشاره میکند). زنگ میزنی با موتور سریعاً به شما میدن!
یک آقای دیگر: شما برید منطقه هرندی رو ببینید:
از دم همه علناً میکشن!
علنا میفروشن!
علنا تولید میکنن!
کلانتری هم روبهروشه!
دقیقا ما روبهروی کلانتری هستیم!
آقای سوم: خود مأمور نیروی انتظامی میگه: واقعاً جای تأسفه من میگیرم! من قاچاقچی رو میگیرم! بعدش دو روز دیگه آزاده این آقا!
نفر چهارم: امروز میگیرن قاچاق فروشو، امروز میگیرن فردا آزاده!
یک جوان: من اکثر دوستام (معتاد) هستن، مواد مخدر مصرف میکنن، واقعاً همینجوریه همه جا توی پارکها ریخته!
یک نفر دیگر: چرا باید هر کسی به این راحتی بتونه مواد تهیه کنه توی این مملکت؟ (اگه تهیهاش) سخت باشه مطمئن باشید تعداد معتادهامونم کمتر از این میشه!
نفر بعدی: شما سر یه کوچه و یه سر پارکی و هر جا بری، میتونی براحتی مواد و دریافت بکنی! ولی میخوای بری ورزش بکنی، بری یه فوتبال بکنی، نمیدونم 250هزارتومن بده! پول زمین (باید) بدی!
یک آقا: حدود دو هفته زندان رجایی شهر بودم، رفتم همینکه وارد زندان رجایی شهر شدم دیدم اصلاً اون خونهها، اون واحدهایی که برای زندانیها درست کردن، دارن راحت شیشه میکشن! اصلاً نمیتونی اعتراض کنی آیا (چگونه) این (مواد مخدر) به این راحتی داره میره داخل زندان؟
آقای بعدی: این اصلاً دیگه یه چیز طبیعی شده!
میبینید که مردم نه تنها سرچشمه حکومتی مواد مخدر را میشناسند،
آنها نه تنها کانالهای جابهجایی و توزیع مواد مخدر را میدانند، بلکه به علل سیاسی - اجتماعی گسترش آن هم به خوبی واقفند.
یک نفر دیگر: هر جوونی که بیکار باشه، تو همون پارکه! بنگ و حشیشو داره میکشه.
جوان بعدی: وقتی زمینه اعتیاد نباشه، آدم اصلاً طرفش نمیره.
یک آقا: باید مرداب خشک بشه که زالو پرورش نده.
همینطور که میبینید مردم تقریباً همهٴ سازوکارهای حکومتی ورود و توزیع مواد مخدر به کشور را میدانند، پس بهتر است باز هم به مردم گوش کنیم. به آنها که خود در قلب فاجعه قرار دارند و حتی راهکار را هم میدانند.
نفر بعدی: ما همه چیزو باید از پایه شروع کنیم.
اما در میان حرفهای مردم، شاید زیباترین حرف و عمیق ترینش را فردی گفت که ظاهری معمولی داشت، او گفت: اجتماع نیاز به زیر بنا داره. زیربنای اقتصادی، فرهنگی، جوون الگوی فرهنگی نداره! جوون الگوی اقتصادی نداره! جوون الگوی اجتماعی نداره! ما الآن الگوی فرهنگیمون چیه توی این جامعه؟!
این حرف این هموطن نشانهٴ منتهای ورشکستگی ایدئولوژیک نظام در تمامیتش است که از دهان یک شهروند معمولی با این همه انسجام بیرون میآید.
بله همه چیز را باید از پایه شروع کرد. و اتفاقاً باید از مبنایی ترینها هم شروع کرد.
گزارش مربوطه درهمینجا تمام میشود و اینکه ”از پایه باید شروع کرد یعنی چه؟ را “ به شنونده میسپارد تا خود حدس بزند از پایه شروع کردن چیست و چگونه؟
نگاهی دوباره به صحبتهای مردم بهویژه حرف آخرین نفر بکنید.
مردم به خوبی میدانند مواد مخدر را حکومت،
خود از کمرگهایش وارد مملکت میکند،
خود توزیع میکند
و دستگیر شدگانش را هم بلافاصله خود آزاد میکند
و از سوی دیگر با اعدام برخی عناصر خرده پا یا رقیب هم، تلاش میکنند خود را سفید و پاک از این جنایت جلوه دهد!
مردم به خوبی میدانند اعتیاد، بلایی است که همین نظام با تمام امکانات خود بر سر جوانان آوار کرده تا قدرت تغییر را از آنان بگیرد. چرا که اکثریت نزدیک به اتفاق جوانان مملکت از همرنگ شدن با الگوهای اجتماعی و روش زندگی آخوندی متنفرند. و از آنجا که این امتناع، حتی در انفعالیترین شکلش هم، ضدیت با نظام محسوب میشود، و چنین قشر عظیمی با انرژی نهفتهیی که دارد فقط کافیست میدانی مانند قیام های دانشجویی 18تیر 78 یا قیام 88 که بلافاصله جامعه را در تمامیتش به مقابله با آخوندها کشاند، بیابد و دیگر هیچ!
از همینروست که انرژی چنین امکان بالقوهیی، باید پیشاپیش تخلیه، خنثی و از دور خارج شود.
به زبان ساده:
جوانان غیرسیاسی یا باید ”الگوی جوان بسیجی نظام“ را بپذیرند یا آرام آرام بمیرند!
(سیاسیها البته حسابشان روشن! است)
این همان چیزی است که آن هموطن در کمال سادگی به خبرنگار ظاهراً از همه جا بیخبر نظام میگوید و او هم نادانسته پخشش میکند!
بله! مهمترین ثروت زیربنایی یک کشور، جوانان آن کشور اند، جوانانی که وقتی جذب الگوهای حکومتی نشوند، باید تباه شوند.
اعتیاد به مواد مخدر، جزای آن دسته از جوانانی است که به رژیم و نمادهایش پشت میکنند.
آنهایی که از همرنگ اراذل پاسدار و بسیجی شدن، تن میزنند.
آنهایی که از همرنگ سعید طوسی و سعید امامی و سعیدهای دیگر شدن نفرت دارند.
جوانانی که تنها و تنها به همین علت میتوانند در نقطهٴ قیام، به سرعت به همدیگر پیوسته و جویبارهایی تشکیل دهند که در لحظهٴ نهایی، سونامی انقلاب را رقم بزنند، یعنی همان چیزی که رژیم بهشدت از آن واهمه دارد، در نتیجه باید این جویبارها را پیشاپیش در برکههای اعتیاد تباه کرد و در مرداب اعتیاد دفنشان کرد!
بیشک بسیاری (همانگونه که در همین مصاحبه دیدیم) میدانند که اعتیاد، شبیخون مرگبار رژیم است.
شبیخونی که باید آن را درهم شکست و آوارش را بر سر خود رژیم خراب کرد.