728 x 90

مـرزهای اسـلام با بنیـادگرایی تروریست (4) جلال گنجه‌ای

استاد جلال گنجه ای
استاد جلال گنجه ای
سربازگیری با دشواری در اقناع اهمیت الگوی ایران به‌خصوص در امر سربازگیری توسط جریانهای بنیادگرای تروریست، بسا مهم و تعیین‌کننده است. امری که غفلت یا تجاهل نسبت به آن از بدترین موارد کج‌فکری در ارزیابی و تحلیل بنیادگرایی است. تحلیلگران بسیاری به موضوع گسترش تروریسم بنیادگرای اسلامی و روی‌آوردن داوطلبان تازه به این راه، به‌خصوص از نوع انتحاری آن پرداخته‌اند اما در ارزیابی دلیل و عامل این پدیده آن‌چه را که عمده و تعیین‌کننده قلمداد می‌کنند، صرف باور به‌اصطلاح مذهبی افراد است که به پاداشهای بهشت و لذایذ گوناگون موعود در آن دلخوش و امیدوارند اما این تحلیلگران، چندان توجهی به تناقض این ارزیابی ندارند. با کمترین اطلاع از اسلام و متون دینی مربوطه، به‌آسانی می‌توان آگاه شد که نویدهای دلفریب بهشتی، با همه وفور و رنگارنگی موعودش هرگز کافی نیست ولو که کارگزاران سربازگیری افراد برای تروریسم و مغزشویی با مهارت و تردستی بسیار عمل کنند. زیرا تمامی آن نویدهای بهشت و پاداشهای کلان اخروی، هرگز بدون قید و شرط وعده داده نشده است و لذا، کارگزاران مغزشویی بایستی به‌طور حتم و در نخستین گام ـ دست کم ـ به اولین و مهمترین شرط این پاداشها بپردازند تا بتوانند باورانیدن آن نویدهای کلان را بر این پایه استوار کنند. اما آن پایه اصلی و اساسی این است که بایستی «حقانیت» و «صالح بودن» عمل و اقدامی که پاداش بهشتی را در پی‌خواهد داشت، - این‌جا، یعنی اعمال تروریستی- برای مخاطب و نفر داوطلب، محرز و قابل اتکاء باشد و لذا، نخست باید همین موضوع «حقانیت» و «عمل صالح» بودن روش های تروریستی تا نوع انتحاری آن، به‌طور کافی و قانع‌کننده بیان و توضیح داده شود و به اثبات برسد. زیرا که بدون چنین «حقانیتی»، هرگونه عملیاتی ـ به‌خصوص وقتی‌ـ با خون و جان انسان ها کار داشته باشد، اعمال جنایتکارانه خواهد بود که به‌جای پاداش بهشتی، با سزای محتوم در جهنم پاسخ داده خواهد شد. از شهادت تا هلاکت مجرمانه طبق موازین مورد قبول همه مسلمانان که مبتنی بر متن قرآن است، هیچ مسلمانی حق ندارد خود را «هلاک» کرده و به پرتگاه هلاکت، «تَهْلُکَه»، بیفکند. قرآن به‌صراحت می‌گوید: «خود را به‌دست خویش به هلاکت نیافکنید»(1). پس باید روشن باشد که در سربازگیری مورد بحث، چگونه افراد مسلمان را قانع می‌کنند که عملیات تروریستی آنها، که انتحاری یا غیرانتحاری، با تهدید مرگ همراه است، مشمول هلاکت و تهلکه نیست، بلکه برعکس، این به‌طور یقینی همان «شهادت» است که مستوجب نوید بهشت و تنعمات بهشتی خواهد بود. حال آن‌که عنوان «شهادت» و «شهید» بر کشته‌شدن و کشتگان یک نبرد مشروع اطلاق می‌شود که طبق موازین جهاد و دفاع دینی یک فریضهٌ واجب است. حال، باید پرسید که کارگزاران سربازگیری و مغزشویی یادشده در کشاکش توجیه و جذب داوطلبان تروریسم، چگونه این فاصله میان هلاکت و تهلکهٌ ممنوع و حرام شرعی که مستوجب عذاب و جهنم است را با شهادت مشروع و فریضه و مستوجب بهشت را پر می‌کنند؟ آن‌هم در شرایط کنونی جهان و دنیای مسلمین که صداهای رسایی وجود دارند که این تروریسم را غیر‌اسلامی و غیرشرعی دانسته و اعلام می‌دارند و در میان این صداها، آرا و فتاوی امامان، مفتیان، علما و دعاه دینی(2) تا اندیشمندان و متفکران، که این اعتراضشان رو به‌گسترش دارد. نیاز مبرم به نماد بنیادگرای ایرانی پاسخ یقینی به پرسش بالا این است که به‌طور قطع، روند این توجیه و مغزشویی با استدلال دینی صورت نمی‌گیرد. زیرا: یکم: عنوان های دینی «جهاد»، «دفاع» و بسیاری از عنوان ها و اصطلاحات مشابه، دارای مفاهیم و معانی گسترده، کشدار و تفسیر‌پذیری هستند که تطبیق آن بر موارد معین و صحنه مشخص، بسی دشوار است. تعیین‌تکلیف قطعی در برابر این پرسش که آیا ایستادن و کشته‌شدن در این یا آن جبهه، برابر این یا آن دشمن، در این یا آن شرایط بومی و تاریخی، و رسیدن به پاسخ قطعی که یک «هلاکت» یا «شهادت» در میان است، امری بسیار پیچیده و دشوار است، نه تنها از این بابت که نیاز به دانش و تخصص لازم در امور شرعی و دینی دارد، بلکه بیشتر از بابت سنجیدن شرایط و تشخیص عاقبت و نتایج کار. دوم: آن‌چه باید روشن باشد تا مجوز عمل و اقدام عملیاتی و به‌خطر افکندن جان خویش و دیگران را به‌دست دهد، نتیجه‌بخش بودن عمل است. این یک قاعده قطعی و مسلم دینی است که بازی با جان و حرمت های انسان، مجاز و مشروع نیست. این یعنی که تنها در صورتی می‌توان به عمل «جهاد» و «دفاع» روی آورد که «مؤثر» شمرده شود. یعنی در پس زدن دشمن تجاوزکار و تأمین نصرت و پیروزی برای جبهه مؤمنان، کارایی داشته باشد. حال، و به‌خصوص با نگاه به وضعیت و سوابق بسیاری از این داوطلبان ساده‌دل، واضحتر در می‌یابیم که روند این توجیه به شیوه منطق دینی و یا نفوذ رهبریهای مذهبی نیست. این به‌خصوص در میان مسلمانان اهل سنت بیشتر صادق و آشکار است که نهاد یا مقام مرجع نافذ و تعیین‌کننده‌یی، شبیه «مرجع تقلید» برای عوام شیعه، ندارند(3). نظر به آن‌چه اشاره رفت، به‌خصوص که در واقعیت دنیای بنیادگرایان اسلامی تروریست، هیچ خبری از نوعی رهبری کاریسماتیک در میان نیست تا که اعتماد پیروان به صرف رأی یا فتوا از جانب وی، جای توجیه اقناعی را بگیرد. به روشنی در می‌یابیم که بنیادگرایی اسلامی تروریستی در توجیه اهداف خود و دعوت داوطبان به مبارزه و جانفشانی در این راه، تنها یک سلاح مؤثر در دست دارد تا به وسیله آن ثابت کند که «روش تروریسم» روشی «مؤثر» است و بر این پایه، نتیجه بگیرد که آن‌چه را تبلیغ می‌کند یک «جهاد مؤثر» و نه یک هلاکت پوچ و افتادن به «تهلکه» حرام است. و این «سلاح مؤثر» همانا پیدایش و ماندگاری رژیم تروریسم اسلامی حاکم بر ایران است، یک «الگوی موفق» که با استناد به ماندگاری خود پیام و الهام می‌دهد که: برقراری و ماندگاری حاکمیتهای اسلامی با اتکا به شیوه تروریستی ممکن و میسر و در دسترس است، و به این دلیل مادی و عینی که در تهران به قدرت رسیده و هم‌چنان بر سر کار و حتی تحت حمایت جهانی است. الگویی که بنیادگرایی در سطح جهانی به این مدل حاکمیت یکتا و انحصاری، نیاز حیاتی و مبرم دارد و بدون آن، خلع سلاح کامل شده و دیگر هیچ منطقی برای توجیه خونریزی و تروریسم خود زیر ماسک دین و اسلام ندارد. الگوی راهگشا و نه قهرمان انگیزاننده شایان دقت است که وقتی صحبت از ضرورت یک نماد یا الگو برای جریانهای بنیادگرای تروریست می‌کنیم که این الگو به‌جای منطق و استناد دینی عمل می‌کند و به کمک آن می‌توانند سربازگیری کرده و داوطلبان تروریسم را جذب وتوجیه کنند، نباید اشتباه شود که نماد و الگوی مورد نیاز تنها و تنها بایستی یک حاکمیت موفق باشد و نه شکست‌خوردگانی از نوع طالبان افغانستان که بیشتر «نا‌مؤثر» بودن شیوه مزبور و نادرست بودن آن‌را نشان می‌دهد. تا چه رسد به برخی چهره‌های به حاکمیت نرسیده که هرچقدر هم شجاع و قهرمان جلوه کنند، به‌درد اثبات حقانیت راه و روش تروریستی و «تأثیر» مشروعیت‌آور این روش نمی‌خورند و اثرشان در امر توجیه و اقناع یا مغزشویی بنیادگرایان تروریست، تنها در حد چاشنیهای انگیزاننده خواهد بود. باید افزود که همین انگیزانندگی فرعی هم تازه در مورد کسانی صادق است که برخی اتهامات ضدانگیزه بر آنها وارد نباشد. برای مثال، متهم نباشند که با مشی افراطی خویش، موجبات زوال یک حکومت اسلامی و تسریع آن را فراهم کرده‌اند. چنان‌که در توضیح سرنگونی رژیم طالبان افغانستان گفته می‌شود. رژیم تروریستی ایران تنها نماد و مدل موفق افزون بر نقش منحصر به‌فرد و بی‌بدیلی که رژیم ملایان تروریست حاکم بر ایران دارد و این رژیم را به عنوان تنها نماد و مدل موفق! این نوع حاکمیت به‌اصطلاح اسلامی از دیکتاتوریهای دیگر متمایز می‌کند، حقیقت این است که اهمیت رژیم یادشده برای بنیادگرایی تروریست بسی مهمتر و جدیتر است چنان‌که تهدید این رژیم برای سرنوشت بشریت و صلح و امنیت جهانی، فراتر از الهام‌دهندگی آن برای بنیادگرایی و تروریسم به‌اصطلاح اسلامی است. علاوه بر این، بایستی اهمیت و جدیت تهدید این رژیم به‌خاطر حضور فعالش در رهبری و انواع حمایتهای مادی از تروریسم یادشده را نیز مد نظر داشت. و هم‌چنین، نباید از تهدیدات این رژیم به‌خاطر ماهیت حاملان «ولایت فقیه» غافل بود. دو ویژگی که در پیدایش احتمالی هر نمونه دیگر حاکمیت بنیادگرای اسلامی، ناگزیر تکرار و تکثیر خواهد شد. این دو موضوع را پیش از مباحث دیگر در قسمت های بعدی این نوشته دنبال خواهیم کرد. (ادامه دارد) پاورقی 1ـ در قرآن می‌خوانیم: «...فَمَنِ اعْتَدَی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَی عَلَیْکُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ وَأَنفِقُواْ فِی سَبِیلِ‌اللّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَهِ وَأَحْسِنُوَاْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ».(پس، در مقابل کسانی که به دشمنی بر شما تعدی کنند، به‌همان میزان پاسخ دهید و تقوای خداوند پیشه کنید و بدانید که به‌طور مؤکد، خداوند با تقواپیشگان است. و در راه خداوند هزینه و بخشش کنید و با دست خویش، خودتان را به هلاکت نیفکنید و نیکوکاری کنید، همانا که خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد). سوره بقره(2). آیه‌های194و195. شایان توجه است که موضوع آیه در زیاده‌روی‌نکردن در مقابله با دشمنی است که ابتدا تعدی و تجاوز کرده است. و هشدار اجتناب از هلاک کردن خویش، در این امتداد و ضرورت مایه‌گذاری و انفاق آورده شد. یعنی که خواه زیاده روی در پاسخ به تجاوز و خواه امساک از هزینه و انفاق در این راه، در شمار عامل های هلاکت است. 2ـ دعاه، جمع «داعی»، یعنی دعوت‌کننده، به مروجان دینی فعالی گفته می‌شود که در ردیف متفکران دینی بوده و فعالانه با خطابه و قلم و وسایل دیگر به نشر دعوت دینی اهتمام دارند. این اصطلاح در محاورات ما فارسی زبانان شناخته نیست. و می‌توان گفت که مشابه آن را نداریم. 3ـ قابل توجه است که چنین مرجعیتی در میان شیعیان نیز اگر گهگاه وجود داشته، بیشتر خاطره‌های مربوط به گذشته است که با افراط خمینی در سوءاستفاده مذهبی و تباه کردن جان صدهاهزار ساده‌دل در تنور جنگ، فعلاً نه واقعیت خارجی و نه چشم‌انداز دارد.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/8a61670f-6649-4ce4-b0b0-1d9963ec296e"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات