محمدتقی بهار در 16آبان 1265 شمسی در شهر مشهد به دنیا آمد. پدرش، صبوری، ملکالشعرای آستان قدس رضوی بود. بهار، در سن 19سالگی به جای پدرش، ملکالشعرای آستان قدس شد. در جنبش مشروطه به آزادیخواهان پیوست. پس از کودتای محمدعلیشاه، بهار و چند تن از مشروطهخواهان روزنامهی خراسان را بهطور پنهانی منتشر کردند و در آن زبان به انتقاد از خودکامگی محمد علیشاه گشودند.
ملکالشعرای بهار بارها به زندان افتاد. در سال 1308، به مدت یک سال در زندان مجرّد زندانی شده بود و بار دیگر نیز در روز 29 اسفند 1311 به زندان افتاد با این خیال که شاید او به همکاری با دستگاه خودکامهی رضاشاه تن دهد. شعر «من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید» یادگار دوران زندان او در سال 1312 شمسی در زمان سلطنت رضاشاه است:
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و مرا شاد کنید
فصل گل میگذرد همنفسان بهر خدا
بنشینید به باغی و مرا یاد کنید
عندلیبان! گل سوری به چمن کرد ورود
بهر شاباش قدومش همه فریاد کنید
یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغان
چون تماشای گل و لاله و شمشاد کنید
هر که دارد ز شما مرغ اسیری به قفس
برده در باغ و به یاد منش آزاد کنید
آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک
فکر ویران شدن خانهی صیاد کنید
شمع اگر کشته شد از باد مدارید عجب
یاد پروانهی هستی شده بر باد، کنید
بیستون بر سر راه است مباد از شیرین
خبری گفته و غمگین دل فرهاد کنید
جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه
ای بزرگان وطن، بهر خدا داد کنید.
ملکالشعرای بهار بارها به زندان افتاد. در سال 1308، به مدت یک سال در زندان مجرّد زندانی شده بود و بار دیگر نیز در روز 29 اسفند 1311 به زندان افتاد با این خیال که شاید او به همکاری با دستگاه خودکامهی رضاشاه تن دهد. شعر «من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید» یادگار دوران زندان او در سال 1312 شمسی در زمان سلطنت رضاشاه است:
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و مرا شاد کنید
فصل گل میگذرد همنفسان بهر خدا
بنشینید به باغی و مرا یاد کنید
عندلیبان! گل سوری به چمن کرد ورود
بهر شاباش قدومش همه فریاد کنید
یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغان
چون تماشای گل و لاله و شمشاد کنید
هر که دارد ز شما مرغ اسیری به قفس
برده در باغ و به یاد منش آزاد کنید
آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک
فکر ویران شدن خانهی صیاد کنید
شمع اگر کشته شد از باد مدارید عجب
یاد پروانهی هستی شده بر باد، کنید
بیستون بر سر راه است مباد از شیرین
خبری گفته و غمگین دل فرهاد کنید
جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه
ای بزرگان وطن، بهر خدا داد کنید.