لب ترش کرده و تلخ، روی برمتابید از سرشک دویده بر گونهٴ یتمی، رانده به خشم.
روی برمتابید از وصلههای ژنده پوشان سرفروافکنده به خاک؛ و نگاههای شرمجو، پوشانده شده با پهنای ناکافی دست.
روی برمتابید، شاید... روزی نیز بشکند قلب شما.
***
آه! از قلبهای شکسته...
اگر خدا را جستید، در این خانههای بیکلون و همیشه باز بجویید. با ساده شولایی خاکی، خدا، همیشه در آنجاست؛ آنجا، با سرشکی ناچکیده، در نینی چشم.
ع. طارق.
روی برمتابید از وصلههای ژنده پوشان سرفروافکنده به خاک؛ و نگاههای شرمجو، پوشانده شده با پهنای ناکافی دست.
روی برمتابید، شاید... روزی نیز بشکند قلب شما.
***
آه! از قلبهای شکسته...
اگر خدا را جستید، در این خانههای بیکلون و همیشه باز بجویید. با ساده شولایی خاکی، خدا، همیشه در آنجاست؛ آنجا، با سرشکی ناچکیده، در نینی چشم.
ع. طارق.