728 x 90

خدیجه (ع) سرسلسله و راهگشا - استاد جلال گنجه‌ای قسمت دوم

خدیجه (ع)
خدیجه (ع)
در نوشته پیش، زندگی خدیجه در دورهٴ پیش از اسلام را به اختصار نگاه کردیم و با زنی آشنا شدیم که یک تنه به سنتهای مسلط و ستمهای زن‌ستیز زمانه، یورش می‌برد و دیدیم که این بانوی بزرگ به‌رغم حرفه منفعت‌جوی سوداگری، تا کجا فضیلت انسانی را پاس می‌داشته و دلیل کشش و پیوندش با محمد (ص)، جز همین فضیلت‌طلبی نبوده است. اینک اما، بپردازیم به خطیرترین نقشهای خدیجه در عصر اسلام:
شکوه و نیرومندی بانوی اسلام
منظور از این‌که نوشته بودیم: «دین و جنبش اسلام، از نخستین گام با زنان پیشتاز خود به عرصه تاریخ وارد شد» تنها این نبود که اولین گروندهٴ دین اسلام، خدیجه، یک زن بود. بلکه حقیقتی که در جملهٴ بالا اشاره شده این است که خدیجه، خود با بهره‌گیری از موقعیت خود به‌عنوان یک زن، برپاخواسته و قدمهایی را در حمایت و دفاع از دعوت اسلام و پیام محمدی برداشت که اگر نبود، سرنوشت پیامبر و روند تحولات اسلام، به‌نحوه دیگری رقم می‌خورد. چنان که، بدون شاهکارهای این اولین زن، راه زنان دیگر برای رهایی از تباهی و جاهلیت، بسی دشوارتر می‌بود. از زنان هاشمی و قریش گرفته تا زنان مکه یا نقاط دوردست، به‌خصوص روی آوردن زنان برده به محمد (ص)، چنان جدی بود که اولین قهرمان در دفاع از اسلام، که شکنجه را تا پای جان تحمل کرد و زیر شکنجه به‌شهادت نایل آمد، «سمیه»، شیرزنی برده بود. همچنین بسیاری از نامداران اسلام، دین خود را رهین پیشقدمی زنان خاندان خود هستند.

اما این راهگشایی برای سلسله زنان موحد، مهمترین نقش و مسئولیت خدیجه نبود، بلکه او، چنان که در زیر می‌خوانیم، اولین پیام آرامش‌دهنده و تنهایی‌زدا برای شخص حضرت محمد (ص) بود و این مسئولیت را در هنگامه پرحساسیتی، از عهده برآمد.

موضع خدیجه در اولین آشنایی با اسلام
خدیجه و محمد (ص)، هیچ کدامشان هرگز بت‌پرست نبودند، بلکه در زمرهٴ «حنیفان» وفادار به توحید ابراهیم خلیل در مکه بت‌پرست، قرار داشتند. محمد (ص) یک «حینف» اهل عبادت، هرساله در ماه موعود (رمضان یا رجب)، در خلوتگاه «غار حرا» در قله‌یی از «جبل النور» (کوه نور) در حومه مکه، به عبادت و اندیشیدن معتکف می‌شد و خلوت می‌گزید.

آن سال، سال بعثت، (اواخر تابستان 610 میلادی) موعد بازگشت به خانه فرا رسید، اما محمد (ص) پیدایش نبود و تأخیرش آن قدر طول کشید که چشم‌انتظاری خدیجه به نگرانی انجامید. دیروقت بود که همسر ناپدید خدیجه به خانه آمد، اما دگرگون و ناآرام و به خود می‌لرزید. چرا می‌لرزید؟ از سرما نیست. تابستان است و مکه داغ؛ پس آیا بیمار است؟ چرا در راه دیده نشد و چرا آن همه دیر کرد؟ آیا حادثه و فاجعه‌یی؟ و آیا... ؟ خدیجه هر گمانی می‌زد، جز همان را که در واقع موجب دلهرهٴ محمد شده بود، اما هم‌چنان همسرش را با تشویش زیر نظر داشت که محمد لب می‌گشاید: «همواره بیشترین خشمم به بتها و کاهنان بود، اما اینک بیم دارم که مبادا کاهن شده باشم». از چه چیزی سخن می‌گوید؟ چه بیمی دارد؟ منظورش از کاهن چیست؟ خدیجه گوش می‌سپارد، بهتر آن که از زبان خود محمد بشنود. محمد به سخن آمده و خود تعریف می‌کند: «دیشب که به خواب رفتم، ناشناسی را خواب دیدم با کتابی پیچیده در دیبا، خطاب به من می‌گفت: بخوان. گفتم: چه بخوانم (نمی‌توانم). ناشناس مرا به خود فشرد، فشاری نفس‌گیر که پنداشتم لحظه مرگ من است، اما رهایم کرد و دوباره گفت بخوان و من همان جواب را دادم. باز هم مرا تا حد مرگ فشرد. تا سومین بار که رهایم می‌کرد، گفت: بخوان. باز هم گفتم چه بخوانم؟ او این بار گفت: «بخوان به نام خداوندی که آفرید. انسان را از خون بسته آفرید. بخوان، و پروردگار تو برترین کریم است؛ کسی که از راه قلم آموخته است. به انسان چیزهایی را آموخته که نمی‌دانست. و من این کلمات را خواندم. او که‌گویی کارش همین بوده، از من دست برداشت که از خواب بیدار شدم، اما گویی که آن کلمات در قلبم نوشته شده است».

محمد (ص) ادامه می‌دهد: «از غار خارج شدم. در راه میان کوهها فریادی از آسمان شنیدم که گفت: ای محمد تو پیامبر خدا هستی و من جبرئیل. به بالا نگاه کردم. همان مردی که در خواب دیده بودم، در افق آسمان ایستاده بود و این سخن را می‌گفت. ایستادم؛ نگاهش می‌کردم؛ اما تکان نمی‌خوردم. سپس روی از وی برتافتم و به طرفهای دیگر اتاق نگریستم. اما هر سو نگاه می‌کردم می‌دیدم همان شخص ایستاده است. بی‌هیچ حرکتی، بر جای خویش ایستاده بودم... اما هم‌چنان میخکوب بودم تا وقتی که دیگر جبرئیل رفته بود».

خدیجه سراپا گوش است. به سیمای رنگ پریده محمد (ص) می‌نگرد و حیرت و خستگی را در چهره او می‌خواند، اما چه پاسخی دارد که بگوید؟

پاسخ محکم و صریح خدیجه
پاسخی که خدیجه می‌دهد، آیینهٴ شخصیت بلند و ضمیر پاک و قدرتمند این زن است. محمد (ص) شخصاً این صحنه را برای یارانش چنین شرح داده است: «آن چه را که بر من گذشته بود، برای خدیجه تعریف کردم، خدیجه تأملی نه‌چندان طولانی کرد و سپس قاطع و بدون بیم و تردید، گفت: «مژده، خداوند عهده‌دار امر ماست. ای ابوالقاسم، پسر عمو ثابت قدم باش. قسم به خداوندی که جانم در دستان اوست، امید دارم که تو پیامبر این امت باشی «وی سپس در مقابل سخنان محمد (ص) که: «قسم به خدا، هرگز مانند خشمی که به بتها و به کاهنان دارم، به هیچ چیزی خشم نداشته‌ام. و اینک بیم دارم که کاهن شده باشم» می‌افزاید: «چنین مگوی، تو امانتدار و راستگویی و از نیکی به کسان و خدمت به مهمان و به‌دوش گرفتن بار مردمان فروگذار نمی‌کنی و در دشواریها، جانبدار حق و عدالت هستی».

تأملی بر همین موضع خدیجه
خدیجه، هنوز کارهای بزرگ دیگری دارد که خواهیم خواند، اما این جا تأملی هر چند کوتاه بر این اولین موضعگیری او را نباید فروگذاشت. پایه منطق خدیجه که آن چنان بر دل محمد نشست، اعتمادش به خداوند بود.

این ایمان آرامش‌آفرین در قلب زنی موج می‌زند که سابقه‌اش در برابر نظم و سنت کهنه را خوانده‌ایم، زنان و مردمان زمانه، به‌خصوص در سن و سال خدیجه، گوشهٴ آرامش و انس خانه را خوش می‌دارند. تعلق به طبقات بالای اجتماع و برخورداری از رفاه زندگی نیز انسان را آسایش‌جوتر می‌کند. به علاوه، خدیجه مادر 4 دختر است که بخت آنان، به‌خصوص سه نفری که تازه شوهر کرده‌اند با دعوت جدید پدرشان محمد (ص) به دست دشمنان او به خطر می‌افتد.

حرمت خدیجه در تمامی اهل اسلام
بسیار آشکار است که نقش حساس خدیجه، به‌خصوص همان که در اولین روزهای بعثت محمدی (ص) بروز داده بود، لاجرم عموم مؤمنان اسلام را رهین ظرفیت و توانمندی انسانی این بانو ساخته و می‌سازد. سابقه خدیجه و زنان همگام او لاجرم بر ذهن و فرهنگ مسلمانان حک می‌شده و آنان را از زن‌ستیزی جاهلی، دور می‌کرده است.

ادامه دارد...
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/59a8c98a-d668-4da4-9d4d-cbe26b866f22"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات