هستی خود را مدیون مردمی هستم
که دانستند زندگی حاوی چیست
من مدیون همه شورشیانی هستم
که ابزارها و دل خود را آزمودند
و دست همدیگر را فشردند
این قطعهای از «پل الوار» شاعر بلندآوازه فرانسوی است. شاعری که شعرش را مدیون شورشیانی است که در قیام پرکشیدند و با انقلاب زیبا شدند.
اینجا میدان تحریر است.
جوانان در قامت شورشگرانی که ابزارها و دلهای خود را وقف آزادی میکنند دست همدیگر را میفشارند.
و این کوه اراده، ساختمان آزادی است. غذا و امکانات مثل بستههای عصیان دست به دست بالا میرود.
این صندوق شیشهای در میدان آزادی برای کمک به نیازمندان و شورشگرانی است که مثل بلور نور صاف و بیرنگ و شفافند.
در میدان تحریر برخی با اشتیاق برای جوانان شورشی نان میپزند.
برخی برای رساندن غذا و امکانات و تجهیزات ایمنی به دیگران سر از پا نمیشناسند.
فروشندگان اجناسشان را مجانی در اختیار قیامآفرینان گذاشتند.
پزشکان و پرستاران ضمن حضور در میدان قیام به امداد و نجات مجروحان مشغولند.
دانش آموزان و دانشجویان مثل پرچمی افراشته، سپید و سبز و سرخ به سلام ایستادهاند.
و ناشنوایان و آنان که زبانشان بسته است با حنجرهای به وسعت هزار پنجره فریاد میکشند.
هیچ تفاوتی در جمع نیست. همه با هم، همدل، همرنگ
صبور و پرصلابت و هماهنگ ایستادهاند.
دست همدیگر را فشرده، ابزارها و دلهای خود را وقف در میدان گذاشته دست همدیگر را میفشارند.
و این توک توک، تیک تاک ساعت آزادیست،
فرشتگانی با بالهایی از آتش و باد.