ای رفته زکوی بیقراران
ای قافلهدار سربداران
کوچانده شدی زملک اشرف
با دست پلید این حقیران
ققنوس صفت تورفته بودی
ازکوی رفیق و جمع یاران
مرغ دل ما بسویت آید
از ملک شرف، خاک دلیران
ما این دل خود روانه کردیم
هم سوی شهید، هم اسیران
دانی که شهید زنده سازد
چون ابرو چوقطرههای باران
روئیده شود چو تک درختی
جنگل بکند کویر ایران
گفتن نکند زبان الکن،
آزادگی و غرور یاران
دوست داشتن من نه چون برادر
مهری به دل است نبی عمران
کوتاه سخن که قلب مائی
ای قلب همه امیدواران.
ای قافلهدار سربداران
کوچانده شدی زملک اشرف
با دست پلید این حقیران
ققنوس صفت تورفته بودی
ازکوی رفیق و جمع یاران
مرغ دل ما بسویت آید
از ملک شرف، خاک دلیران
ما این دل خود روانه کردیم
هم سوی شهید، هم اسیران
دانی که شهید زنده سازد
چون ابرو چوقطرههای باران
روئیده شود چو تک درختی
جنگل بکند کویر ایران
گفتن نکند زبان الکن،
آزادگی و غرور یاران
دوست داشتن من نه چون برادر
مهری به دل است نبی عمران
کوتاه سخن که قلب مائی
ای قلب همه امیدواران.