امروز سهشنبه 21 دی 95، ”ساعت 8 صبح“ مراسم تشییع جنازه و دفن رفسنجانی در تهران شروع شد و ”ساعت 1 بعدازظهر“ به پایان رسید. همه چیز در 5ساعت اتفاق افتاد، اما 5ساعتی که کلی درسها داشت:
. خامنهای با این آسوده خیالی نزد ”بنده منزلش“ بازگشت که: از شر ”موی دماغش“ راحت شده.
. نظام، حقیقتاً مهمترین وزنهٴ تعادلش را (حتی مهمتر از خامنهای) از دست داد.
. و تهران، یک ”مانور متداخل“ اعلام نشده را تجربه کرد.
مردم حدود ساعت 8 صبح به خیابان آمدند.
وزارت اطلاعات و سایر دستگاههای ذیربط نیز که تمام دیشب را صرف آمادهسازی و چاره اندیشی و سازماندهی اراذل و اوباش حزبالله و لباس شخصیها و سه لشگر حفاظت تهران کرده بودند، پیشاپیش و حتی بسیاری از شب قبل، خیابانها را اشغال کرده بودند تا آب ازآب تکان نخورد اما... .
و مردم تنها از 8 صبح تا ساعت 1 بعدازظهر فرصت داشتند تا همانگونه که همیشه کوچکترین روزنهیی در دیوار اختناق را تبدیل به فرصتی برای نمایش خشم و نفرت خود از تمامی رژیم تبدیل میکنند این بار نیز مراسم تشییع رفسنجانی را صحنه اعتراض خود نسبت به فاشیسم مذهبی کنند. اعتراض کنندگان میبایست در عرض فقط 5ساعت، شعارهای ”عزا عزا“ و نوحه و ندبه را به شعارهای خلص سیاسی و توسری زدن به شخص خامنهای و اعلام همبستگی همگانی بالغ کنند.
در این میان حتی کسانی که تلاش داشتند با جهتدار کردن شعارها به سوی چهرههای خاص یا زندانیان مشخصی، پا از دایرهٴ خودیهای رژیم بیرون گذاشته نشود، به سرعت مغلوب شدند و چارهای جز تمکین نیافتند. شاید هم واقعاً آنهایی که تلاش میکرد، همه چیز را در دایرهٴ بستهٴ خودیهای نظام نگهدارند، همان یکانهای مأمور به کنترل شعار وزارت اطلاعات و لباس شخصیها بودند. اما هرکه بودند و هر نیتی داشتند، همگان و بهویژه دوربینهای فیلمبرداری بهروشنی دیدند و به همه جا مخابره کردند که آنها، همچون برف در برابر آفتاب شعارهای جمعیت، آب شده و به سرعت ”محو“ گشتند.
تنها و تنها 5ساعت، برای خروج از دایرهٴ بستهٴ گپ و گفتهای مجاز حکومتی کافی بود تا صدای پر طنین گامهای سنگین همان شعارهای قدیمی شنیده شود:
زندانی سیاسی آزاد باید گردد
نترسید نترسید ما همه با هم هستیم
ننگ ما ننگ ما، صدا و سیمای ما
و...
یا خامنهای معنی این 5ساعت را میفهمد؟ بیشک نه!
هیچ دیکتاتوری توان درک این ”چیز “ ها را ندارد، همانطور که شاه نفهمید یا شاید بهتراست گفته شود: دیر فهمید، خیلی دیر!
البته بگذریم که خامنهای اگر هم بهفمد (به فرض محال) آنچنان آب از سرش گذشته که توان هیچ کاری ندارد. او نه میتواند و نه تمایل دارد که ”بختیار“ خودش را بیاورد و نه اساساً جسم علیلش توان سر کشیدن چنین جامزهری را دارد، بازگشت از بنبست دیکتاتوری؟ و نوشیدن جامزهر حقوقبشر؟؟!؟ آنهم برای خامنهای؟!
درس 5ساعتة امروز، داستانی است که نتایج میدانی و سیاسی آن، بهزودی آشکار خواهد شد. چرا که همگان به چشم خویش دیدند:
فاصلهٴ سکوت صبحگاهی تا شروع خروش و فریاد، دیگر نه چند سال یا چند ماه، بلکه چند ”ساعت“ است و بعد دیگر هیچ! بهویژه که حالا دیگر از سوپاپ اطمینانی مانند رفسنجانی هم خبری نیست تا همه چیز را با فریب تودهها به سوی یک راهحل ”خودی“ و ”بی هزینه “ کانالیزه و مهار کند.
مانور 5ساعتة امروز و دستاوردهای آن را در تقویم جیبیتان یادداشت کنید.
مردم امروز، قانون ”وضعیت فعلی“ را دریافتند: خاصیت ویژه 5ساعت را!
5ساعتی که میتواند هر لحظه و به هر علتی شروع شود.
زایشی در راه است، زایشی که خامنهای و پاسدارانش هم دیگر نمیتوانند آن را بهراحتی قبل، ”سقط “ کنند.
همه چیز برای شروع شدن، تنها به یک ”فاصلهٴ از صبحانه تا ناهار“ نیاز دارد، همین و بس!
چه خجسته 5ساعتی!؟.
. خامنهای با این آسوده خیالی نزد ”بنده منزلش“ بازگشت که: از شر ”موی دماغش“ راحت شده.
. نظام، حقیقتاً مهمترین وزنهٴ تعادلش را (حتی مهمتر از خامنهای) از دست داد.
. و تهران، یک ”مانور متداخل“ اعلام نشده را تجربه کرد.
مردم حدود ساعت 8 صبح به خیابان آمدند.
وزارت اطلاعات و سایر دستگاههای ذیربط نیز که تمام دیشب را صرف آمادهسازی و چاره اندیشی و سازماندهی اراذل و اوباش حزبالله و لباس شخصیها و سه لشگر حفاظت تهران کرده بودند، پیشاپیش و حتی بسیاری از شب قبل، خیابانها را اشغال کرده بودند تا آب ازآب تکان نخورد اما... .
و مردم تنها از 8 صبح تا ساعت 1 بعدازظهر فرصت داشتند تا همانگونه که همیشه کوچکترین روزنهیی در دیوار اختناق را تبدیل به فرصتی برای نمایش خشم و نفرت خود از تمامی رژیم تبدیل میکنند این بار نیز مراسم تشییع رفسنجانی را صحنه اعتراض خود نسبت به فاشیسم مذهبی کنند. اعتراض کنندگان میبایست در عرض فقط 5ساعت، شعارهای ”عزا عزا“ و نوحه و ندبه را به شعارهای خلص سیاسی و توسری زدن به شخص خامنهای و اعلام همبستگی همگانی بالغ کنند.
در این میان حتی کسانی که تلاش داشتند با جهتدار کردن شعارها به سوی چهرههای خاص یا زندانیان مشخصی، پا از دایرهٴ خودیهای رژیم بیرون گذاشته نشود، به سرعت مغلوب شدند و چارهای جز تمکین نیافتند. شاید هم واقعاً آنهایی که تلاش میکرد، همه چیز را در دایرهٴ بستهٴ خودیهای نظام نگهدارند، همان یکانهای مأمور به کنترل شعار وزارت اطلاعات و لباس شخصیها بودند. اما هرکه بودند و هر نیتی داشتند، همگان و بهویژه دوربینهای فیلمبرداری بهروشنی دیدند و به همه جا مخابره کردند که آنها، همچون برف در برابر آفتاب شعارهای جمعیت، آب شده و به سرعت ”محو“ گشتند.
تنها و تنها 5ساعت، برای خروج از دایرهٴ بستهٴ گپ و گفتهای مجاز حکومتی کافی بود تا صدای پر طنین گامهای سنگین همان شعارهای قدیمی شنیده شود:
زندانی سیاسی آزاد باید گردد
نترسید نترسید ما همه با هم هستیم
ننگ ما ننگ ما، صدا و سیمای ما
و...
یا خامنهای معنی این 5ساعت را میفهمد؟ بیشک نه!
هیچ دیکتاتوری توان درک این ”چیز “ ها را ندارد، همانطور که شاه نفهمید یا شاید بهتراست گفته شود: دیر فهمید، خیلی دیر!
البته بگذریم که خامنهای اگر هم بهفمد (به فرض محال) آنچنان آب از سرش گذشته که توان هیچ کاری ندارد. او نه میتواند و نه تمایل دارد که ”بختیار“ خودش را بیاورد و نه اساساً جسم علیلش توان سر کشیدن چنین جامزهری را دارد، بازگشت از بنبست دیکتاتوری؟ و نوشیدن جامزهر حقوقبشر؟؟!؟ آنهم برای خامنهای؟!
درس 5ساعتة امروز، داستانی است که نتایج میدانی و سیاسی آن، بهزودی آشکار خواهد شد. چرا که همگان به چشم خویش دیدند:
فاصلهٴ سکوت صبحگاهی تا شروع خروش و فریاد، دیگر نه چند سال یا چند ماه، بلکه چند ”ساعت“ است و بعد دیگر هیچ! بهویژه که حالا دیگر از سوپاپ اطمینانی مانند رفسنجانی هم خبری نیست تا همه چیز را با فریب تودهها به سوی یک راهحل ”خودی“ و ”بی هزینه “ کانالیزه و مهار کند.
مانور 5ساعتة امروز و دستاوردهای آن را در تقویم جیبیتان یادداشت کنید.
مردم امروز، قانون ”وضعیت فعلی“ را دریافتند: خاصیت ویژه 5ساعت را!
5ساعتی که میتواند هر لحظه و به هر علتی شروع شود.
زایشی در راه است، زایشی که خامنهای و پاسدارانش هم دیگر نمیتوانند آن را بهراحتی قبل، ”سقط “ کنند.
همه چیز برای شروع شدن، تنها به یک ”فاصلهٴ از صبحانه تا ناهار“ نیاز دارد، همین و بس!
چه خجسته 5ساعتی!؟.