حبیبالله لطیفی یکی از زندانیان سیاسی محکوم به اعدام با خطر اجرای حکم رو به روست.
حبیب لطیفی یکی از زندانیان سیاسی و محکوم شدگان به اعدام است که با وجود آن همه پیگیریهای قضایی از سوی خانوادهی ایشان و همچنین سازمانهای حقوقبشری تاکنون خبری مبنی بر لغو حکم ایشان صادر نشده و هر لحظه احتمال اجرای این حکم خانوادهی ایشان را به ویژه تمامی نهادها و سازمانهای حقوقبشری و... را مورد ناراحتی قرار داده است.
حبیب لطیفی هفتمین فرزند صغری و عباس لطیفی، ۱ فروردین ۱۳۶۰ در میدان آزادی (اقبال) سنندج چشم به جهان گشود. وی ۷ سال نخست زندگی خود را به همراه خانوادهاش (هنگام جنگ ایران و عراق) در روستای نایسر از توابع شهرستان سنندج و در آوارگی سپری نمود.
وی از کودکی به ورزش علاقهمند بود و در رشتهی فوتبال استعداد بینظیری داشت. در حین گذراندن مقاطع تحصیلی ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان، در تیمهای مختلف فوتبال از جمله تیم شهرداری سنندج بازی کرد و بهعنوان بازیکن شماره ۱۰ افتخارات زیادی را کسب کرد. حبیب همچنین در رشتهی نوازندگی ساز سنتور مدتی فعالیت نمود. او در آستانهی ورود به دانشگاه مجبور به ترک آن شد چرا پیششرط ادامهی آن، ثبتنام در مرکز بسیج بود و بدین ترتیب حبیب که به هیچ عنوان حاضر به ثبتنام در بسیج نبود، بهرغم میل باطنی خویش مجبور به ترک باشگاه و خداحافظی از فوتبال شد.
حبیب که عاشق طبیعت کردستان بود، کم کم به ورزش کوهنوردی روی آورد و در قالب برنامههای گروهی موفق به فتح اکثر قلل کردستان و ایران شد. بهرغم آن که حبیب در خانوادهای ثروتمند متولد شده بود، همواره در اجتماع فروتنانه ظاهر میشد. این دانشآموز ممتاز در سال ۱۳۸۰ موفق به اخذ دیپلم و پیش دانشگاهی رشتهی ریاضی و فیزیک شد و در مهرماه ۱۳۸۱ به دانشگاه ایلام راه یافت و در رشتهی مهندسی صنایع ادامه تحصیل داد.
حبیب جوان، علاقهی ویژهای به مطالعه و بحث و گفتگو در خصوص مسائل اجتماعی – سیاسی ایران به ویژه کردستان داشت. او به همراه دوستان خود مدام مشغول فعالیتهای مدنی، فرهنگی، زیست محیطی و سیاسی بود. از شرکت در NGO ها گرفته تا روشنگری مردم. وی همچنین افتخار عضویت انجمنهای ”ژیانه وه“ و ”شاهو“ و ”جمعیت کردستان سبز“ را داشت.
حبیبالله لطیفی ساعت ۷:۴۰ غروب ۱ آبان ماه ۱۳۸۶ در خیابان ادب سنندج از سوی ۱۱ تن از نیروهای امنیتی اطلاعات محاصره و بازداشت شد. شایان ذکر است این توطئه با همکاری صاحب مغازهای انجام گرفت که حبیب کیس کامپیوتر خود را جهت تعمیر به آنجا برده بود. صاحب مغازه با تلفنهای پیاپی از وی خواسته بود تا فوراً خود را به مغازهی او برساند. حبیب هم رفت و در حین خروج از مغازه با یورش وحشیانهی ۱۱ نفر مسلح مواجه شد و از آن غروب تا ۴ ماه بعد، آفتاب را در آسمانش ندید. وی ۴ ماه در زندان انفرادی تحت شکنجهی شدید جلادان اطلاعات مورد بازجویی قرار گرفت. روز نهم بازداشتش بر اثر خونریزی کلیههایش به بیمارستان تامین اجتماعی سنندج (دور افتادهترین بیمارستان شهر) منتقل میشود و بر حسب اتفاق یکی از بستگان نزدیک اش وی را در وضعیتی بسیار وخیم اینگونه میبیند پسرکی با چشم هایی ورقلمبیده و پوستی کدر و تیره و لبان پاره شده که ۳ نفر وی را که توان راه رفتن نداشت و در میان بازوانشان نیمه خمیده و به سختی قدم بر میداشت، از پلههای بیمارستان بالا میبردند و ۸ نفر دیگر نظامی و لباسشخصی آنان را اسکورت میکردند. بعدها معلوم شد که ۵ الی ۶ نفر او را به باد لگد و باتون گرفته و تا سرحد مرگ کتک زدهاند. او ۴ هفته توانایی هیچ حرکتی جز سینه خیز نداشت. سرش از ۳ ناحیه شکسته بود و لگدهای پیاپی لبانش را شکافته بود. گفتنی است طی اعتراض حبیب به قاضی کامیانی بازپرس پرونده که هرازگاهی جهت بازپرسی به تک سلولی وی در اطلاعات مراجعه میکرد، کامیانی هرگونه اعمال شکنجه را انکار کرده و حبیب را متهم به اظهارات کذب نموده بود.
در این گیر و دار رئیس کل اطلاعات استان و دادستان آن زمان سنندج (امجدی) طی گفت و گویی که در تک سلولی اطلاعات از پشت شیشه با حبیب انجام داده بودند، قول فراری دادن شخص وی و دوستش یاسر گلی در ازای اعتراف برای دیگر دوستانش و فرستادن گزارش ماهانه در مورد ۲ نفر (که نگفته بودند چه کسانی هستند) داده بودند. پس از آن که با مخالفت صریح حبیب روبهرو شده بودند او را تهدید به اعدام کرده و طبق اطلاعاتی که چندماه پیش از ادارهی اطلاعات به خارج درز کرد، مشخص شد این دو مسئول والارتبه و دادستان کل استان کردستان (گروسی) و از اصلیترین کسانی بهشمار میآیند که مصر به اجرای حکم اعدام این جوان ۲۸ ساله هستند.
پس از پروندهسازی و گنجاندن مطالب دروغین در پروندهی این جوان کرد که از سوی بازجویان اطلاعات و به یاری قاضی کامیانی انجام شد حبیب به بند قرنطینه و سپس بند پاک ۲ زندان مرکزی سنندج منتقل شد و پس از ۴ ماه چشمانش به نور آفتاب و دیدار خانوادهاش روشن شد. حبیب در تاریخ ۱۰ تیرماه ۱۳۸۷ طی دادگاهی چند دقیقهای و بدون حضور خانواده، در شعبهی اول دادگاه انقلاب اسلامی سنندج به ریاست قاضی حسن بابایی طی چند دقیقه دادگاهی غیرعلنی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق فعالیت دانشجویی، مدنی، سیاسی با استناد به آیه ۳۳ سوره مائده (قرآن کریم) و استناد به مسائل یکم، سوم و پنجم از فصل ششم (حد محارب) جلد چهارم کتاب تحریر الوسیله روح الله خمینی و مواد ۱۸۳، ۱۸۶، ۱۹۰، ۱۹۱ قانون مجازات اسلامی، محارب (دشمن خدا) اعلام شده و به اعدام محکوم شد. در پی اعتراض صالح نیکبخت وکیل مدافع حبیب به این حکم مغرضانه، در ۱۰ بهمن ماه ۱۳۸۷ بار دیگر این دانشجوی کرد به اعدام محکوم شد. گفتنی است قاضی بابایی به وی گفته بود، تو که حکم ات اعدام است بیا و جرمهای پروندهی دیگر متهمان بیگناه من را به عهده بگیر، بگذار این پرونده نیز مختومه شود! و اینگونه بود که مدعیان عدالت و رافت اسلامی به توطئهی خود علیه این جوان کورد ادامه دادند.
کم کم بیماری برونشیت (عفونت ریوی) که در کودکی از آن رنج میبرد، بار دیگر عود کرده و عفونت معده و دندانها که همگی بر اثر نبود بهداشت در هوا و غذای تک سلولی اطلاعات و زندان مرکزی سنندج ظاهر شده بودند، بر فشار و شکنجهی روحی او افزود. اما علیرغم درخواستهای مکرر حبیب و خانواده و وکیلش مسئولان اجازهی درمان نداده و تنها یک بار بهمنظور انجام سونوگرافی حبیب را به بیمارستان توحید سنندج منتقل کردند که بعدها اعلام کردند جواب سونوگرافی گم شده است. مسعود مهربان (رئیس سابق حفاظت زندان مرکزی سنندج و نمایندهی اطلاعات در این زندان که به علت فاش شدن فساد اخلاقی و روابط نامشروع با یکی از کارمندان زن زندان و ایجاد مزاحمت برای خانوادهی زندانیان به مکان نامعلومی تبعید شد) و محمد خسروی (رئیس زندان مرکزی سنندج) توسط مخبران خود در زندان کردار و گفتار حبیب و دوستان اش را زیر ذرهبین قرار داده و به طرق مختلف از جمله ممنوعیتهای بیدلیل و ناگهانی ملاقات و تماس تلفنی او را شکنجه کرده و میکنند.
پس از ارجاع پرونده به دیوان عالی کشور در تاریخ ۱۶ فروردین ۱۳۸۸ که جهت آخرین تجدیدنظر بر این پروندهی سراسر کذب صورت گرفت، تنها یک هفته پس از آن، درخواست مزبور، با مخالفت مسئولان مواجه شد و این مسأله که کمسیون عفو دیوان عالی کشور حاضر به بررسی مجدد پرونده نشده است، پس از ۱۰ ماه مخفی کاری دستگاه قضایی، در ۱۶ اسفند ماه سال گذشته (۱۳۸۸) بهصورت شفاهی به دکتر صالح نیکبخت وکیل حبیب اعلام شد. بدین ترتیب احتمال اجرای حکم حبیب با فاش شدن این مسأله و پس از آن که از سوی اسکندری رئیس اجرای احکام دادگاه انقلاب سنندج به وی اعلام شد که هیچ تضمینی جهت عدم اجرای حکم اعدام وجود ندارد. پس از آن بود که شانس لغو حکم اعدام حبیب از میان رفت و هر آن امکان دارد در یک سپیده دم، جلادان رژیم حبیب را نیز همچون شهید احسان و فصیح و فرزاد بدار بیاویزند و به زندگانی سراسر انسانی او پایان دهند. گفتنی است چندین بار از سوی افراد مختلف که ادعای مسئولیت و نفوذ بسیاری در اطلاعات و قوهی قضاییه داشتند، به خانوادهی لطیفی پیشنهاد دادن رشوه و شکستن حکم اعدام فرزندشان داده شده است و از آن جا که خانوادهی وی مجبور بودند برای نجات جان فرزندشان به آنها اعتماد نمایند مبالغ فراوانی از خانواده حبیب وجه نقدی دریافت نموده و هیچ کاری نیز در ازای آن انجام ندادهاند. همچنین خانواده لطیفی خواستار دیدار با مقامات قضایی همچون شاهرودی و لاریجانی بوده و استاندار کردستان (اسماعیل نجار) بودهاند، اما این مقامات به بهانههای مختلف از دادن وقت ملاقات با این خانواده سر باز زده و هیچ یک حاضر به پاسخگویی درخواست آنان نبودهاند. قابلتوجه است برای گرفتن وقت ملاقات با شاهرودی از این خانواده درخواست ۵ ملیون تومان وجه نقد شده بود!
حبیب که از جمله زندانیان سیاسی با نفوذ و محبوب در زندان سنندج محسوب میشود، از جمله اعتصابکنندگان معترض به اعدام شهید احسان بود و تا آخرین لحظات از تلاش برای نجات جان این همبندی دلاور خود از پای ننشست و این خود دلیلی شد بر تشدید فشارها و شکنجههایی که هماکنون محمد خسروی در حق او اعمال میدارد. پس از شهادت قهرمانانهی احسان فتاحیان، حبیب و هم بندانش با کف زدن و پخش شیرینی شهادت رفیق احسان را به یکدیگر تبریک گفته بودند و از همین رو، نگهبانان به دستور خسروی چندین بار وسایل و یادداشت و کتب شخصی حبیب را تفتیش و ضبط، حق ملاقات حضوری با خانوادهاش را از وی سلب، و خطوط تلفن بند پاک ۲ و سپس کل زندان را بهمنظور ممانعت از تماس تلفنی با خانوادهاش قطع کردند. شایان ذکر است اواسط دی ماه سال گذشته حبیب یک بار دیگر جهت پارهای توضیحات از زندان به سلولهای انفرادی این اداره منتقل شد و مدت ۴ روز را تحت شکنجه بهسر برده بود. همچنین در زمان سفر سید علی خامنهای به کردستان بر اثر رفتن مأموران اداره اطلاعات در پاسی از شب به خانهی پدری حبیب که بهمنظور تهدید خانواده وی جهت حبس خانگی تا اتمام سخنرانی خامنهای در میدان آزادی سنندج صورت گرفته بود، مادر حبیب دچار سکتهی قلبی شد.
با این اوصاف، حبیبالله لطیفی، نه تنها به زانو در نیامده است که با عزمی جزم و ایمانی راسخ، سینه در برابر دشنهی دشمن سپر نموده و بر ادامهی راه خود اصرار دارد.
حبیب لطیفی یکی از زندانیان سیاسی و محکوم شدگان به اعدام است که با وجود آن همه پیگیریهای قضایی از سوی خانوادهی ایشان و همچنین سازمانهای حقوقبشری تاکنون خبری مبنی بر لغو حکم ایشان صادر نشده و هر لحظه احتمال اجرای این حکم خانوادهی ایشان را به ویژه تمامی نهادها و سازمانهای حقوقبشری و... را مورد ناراحتی قرار داده است.
حبیب لطیفی هفتمین فرزند صغری و عباس لطیفی، ۱ فروردین ۱۳۶۰ در میدان آزادی (اقبال) سنندج چشم به جهان گشود. وی ۷ سال نخست زندگی خود را به همراه خانوادهاش (هنگام جنگ ایران و عراق) در روستای نایسر از توابع شهرستان سنندج و در آوارگی سپری نمود.
وی از کودکی به ورزش علاقهمند بود و در رشتهی فوتبال استعداد بینظیری داشت. در حین گذراندن مقاطع تحصیلی ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان، در تیمهای مختلف فوتبال از جمله تیم شهرداری سنندج بازی کرد و بهعنوان بازیکن شماره ۱۰ افتخارات زیادی را کسب کرد. حبیب همچنین در رشتهی نوازندگی ساز سنتور مدتی فعالیت نمود. او در آستانهی ورود به دانشگاه مجبور به ترک آن شد چرا پیششرط ادامهی آن، ثبتنام در مرکز بسیج بود و بدین ترتیب حبیب که به هیچ عنوان حاضر به ثبتنام در بسیج نبود، بهرغم میل باطنی خویش مجبور به ترک باشگاه و خداحافظی از فوتبال شد.
حبیب که عاشق طبیعت کردستان بود، کم کم به ورزش کوهنوردی روی آورد و در قالب برنامههای گروهی موفق به فتح اکثر قلل کردستان و ایران شد. بهرغم آن که حبیب در خانوادهای ثروتمند متولد شده بود، همواره در اجتماع فروتنانه ظاهر میشد. این دانشآموز ممتاز در سال ۱۳۸۰ موفق به اخذ دیپلم و پیش دانشگاهی رشتهی ریاضی و فیزیک شد و در مهرماه ۱۳۸۱ به دانشگاه ایلام راه یافت و در رشتهی مهندسی صنایع ادامه تحصیل داد.
حبیب جوان، علاقهی ویژهای به مطالعه و بحث و گفتگو در خصوص مسائل اجتماعی – سیاسی ایران به ویژه کردستان داشت. او به همراه دوستان خود مدام مشغول فعالیتهای مدنی، فرهنگی، زیست محیطی و سیاسی بود. از شرکت در NGO ها گرفته تا روشنگری مردم. وی همچنین افتخار عضویت انجمنهای ”ژیانه وه“ و ”شاهو“ و ”جمعیت کردستان سبز“ را داشت.
حبیبالله لطیفی ساعت ۷:۴۰ غروب ۱ آبان ماه ۱۳۸۶ در خیابان ادب سنندج از سوی ۱۱ تن از نیروهای امنیتی اطلاعات محاصره و بازداشت شد. شایان ذکر است این توطئه با همکاری صاحب مغازهای انجام گرفت که حبیب کیس کامپیوتر خود را جهت تعمیر به آنجا برده بود. صاحب مغازه با تلفنهای پیاپی از وی خواسته بود تا فوراً خود را به مغازهی او برساند. حبیب هم رفت و در حین خروج از مغازه با یورش وحشیانهی ۱۱ نفر مسلح مواجه شد و از آن غروب تا ۴ ماه بعد، آفتاب را در آسمانش ندید. وی ۴ ماه در زندان انفرادی تحت شکنجهی شدید جلادان اطلاعات مورد بازجویی قرار گرفت. روز نهم بازداشتش بر اثر خونریزی کلیههایش به بیمارستان تامین اجتماعی سنندج (دور افتادهترین بیمارستان شهر) منتقل میشود و بر حسب اتفاق یکی از بستگان نزدیک اش وی را در وضعیتی بسیار وخیم اینگونه میبیند پسرکی با چشم هایی ورقلمبیده و پوستی کدر و تیره و لبان پاره شده که ۳ نفر وی را که توان راه رفتن نداشت و در میان بازوانشان نیمه خمیده و به سختی قدم بر میداشت، از پلههای بیمارستان بالا میبردند و ۸ نفر دیگر نظامی و لباسشخصی آنان را اسکورت میکردند. بعدها معلوم شد که ۵ الی ۶ نفر او را به باد لگد و باتون گرفته و تا سرحد مرگ کتک زدهاند. او ۴ هفته توانایی هیچ حرکتی جز سینه خیز نداشت. سرش از ۳ ناحیه شکسته بود و لگدهای پیاپی لبانش را شکافته بود. گفتنی است طی اعتراض حبیب به قاضی کامیانی بازپرس پرونده که هرازگاهی جهت بازپرسی به تک سلولی وی در اطلاعات مراجعه میکرد، کامیانی هرگونه اعمال شکنجه را انکار کرده و حبیب را متهم به اظهارات کذب نموده بود.
در این گیر و دار رئیس کل اطلاعات استان و دادستان آن زمان سنندج (امجدی) طی گفت و گویی که در تک سلولی اطلاعات از پشت شیشه با حبیب انجام داده بودند، قول فراری دادن شخص وی و دوستش یاسر گلی در ازای اعتراف برای دیگر دوستانش و فرستادن گزارش ماهانه در مورد ۲ نفر (که نگفته بودند چه کسانی هستند) داده بودند. پس از آن که با مخالفت صریح حبیب روبهرو شده بودند او را تهدید به اعدام کرده و طبق اطلاعاتی که چندماه پیش از ادارهی اطلاعات به خارج درز کرد، مشخص شد این دو مسئول والارتبه و دادستان کل استان کردستان (گروسی) و از اصلیترین کسانی بهشمار میآیند که مصر به اجرای حکم اعدام این جوان ۲۸ ساله هستند.
پس از پروندهسازی و گنجاندن مطالب دروغین در پروندهی این جوان کرد که از سوی بازجویان اطلاعات و به یاری قاضی کامیانی انجام شد حبیب به بند قرنطینه و سپس بند پاک ۲ زندان مرکزی سنندج منتقل شد و پس از ۴ ماه چشمانش به نور آفتاب و دیدار خانوادهاش روشن شد. حبیب در تاریخ ۱۰ تیرماه ۱۳۸۷ طی دادگاهی چند دقیقهای و بدون حضور خانواده، در شعبهی اول دادگاه انقلاب اسلامی سنندج به ریاست قاضی حسن بابایی طی چند دقیقه دادگاهی غیرعلنی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق فعالیت دانشجویی، مدنی، سیاسی با استناد به آیه ۳۳ سوره مائده (قرآن کریم) و استناد به مسائل یکم، سوم و پنجم از فصل ششم (حد محارب) جلد چهارم کتاب تحریر الوسیله روح الله خمینی و مواد ۱۸۳، ۱۸۶، ۱۹۰، ۱۹۱ قانون مجازات اسلامی، محارب (دشمن خدا) اعلام شده و به اعدام محکوم شد. در پی اعتراض صالح نیکبخت وکیل مدافع حبیب به این حکم مغرضانه، در ۱۰ بهمن ماه ۱۳۸۷ بار دیگر این دانشجوی کرد به اعدام محکوم شد. گفتنی است قاضی بابایی به وی گفته بود، تو که حکم ات اعدام است بیا و جرمهای پروندهی دیگر متهمان بیگناه من را به عهده بگیر، بگذار این پرونده نیز مختومه شود! و اینگونه بود که مدعیان عدالت و رافت اسلامی به توطئهی خود علیه این جوان کورد ادامه دادند.
کم کم بیماری برونشیت (عفونت ریوی) که در کودکی از آن رنج میبرد، بار دیگر عود کرده و عفونت معده و دندانها که همگی بر اثر نبود بهداشت در هوا و غذای تک سلولی اطلاعات و زندان مرکزی سنندج ظاهر شده بودند، بر فشار و شکنجهی روحی او افزود. اما علیرغم درخواستهای مکرر حبیب و خانواده و وکیلش مسئولان اجازهی درمان نداده و تنها یک بار بهمنظور انجام سونوگرافی حبیب را به بیمارستان توحید سنندج منتقل کردند که بعدها اعلام کردند جواب سونوگرافی گم شده است. مسعود مهربان (رئیس سابق حفاظت زندان مرکزی سنندج و نمایندهی اطلاعات در این زندان که به علت فاش شدن فساد اخلاقی و روابط نامشروع با یکی از کارمندان زن زندان و ایجاد مزاحمت برای خانوادهی زندانیان به مکان نامعلومی تبعید شد) و محمد خسروی (رئیس زندان مرکزی سنندج) توسط مخبران خود در زندان کردار و گفتار حبیب و دوستان اش را زیر ذرهبین قرار داده و به طرق مختلف از جمله ممنوعیتهای بیدلیل و ناگهانی ملاقات و تماس تلفنی او را شکنجه کرده و میکنند.
پس از ارجاع پرونده به دیوان عالی کشور در تاریخ ۱۶ فروردین ۱۳۸۸ که جهت آخرین تجدیدنظر بر این پروندهی سراسر کذب صورت گرفت، تنها یک هفته پس از آن، درخواست مزبور، با مخالفت مسئولان مواجه شد و این مسأله که کمسیون عفو دیوان عالی کشور حاضر به بررسی مجدد پرونده نشده است، پس از ۱۰ ماه مخفی کاری دستگاه قضایی، در ۱۶ اسفند ماه سال گذشته (۱۳۸۸) بهصورت شفاهی به دکتر صالح نیکبخت وکیل حبیب اعلام شد. بدین ترتیب احتمال اجرای حکم حبیب با فاش شدن این مسأله و پس از آن که از سوی اسکندری رئیس اجرای احکام دادگاه انقلاب سنندج به وی اعلام شد که هیچ تضمینی جهت عدم اجرای حکم اعدام وجود ندارد. پس از آن بود که شانس لغو حکم اعدام حبیب از میان رفت و هر آن امکان دارد در یک سپیده دم، جلادان رژیم حبیب را نیز همچون شهید احسان و فصیح و فرزاد بدار بیاویزند و به زندگانی سراسر انسانی او پایان دهند. گفتنی است چندین بار از سوی افراد مختلف که ادعای مسئولیت و نفوذ بسیاری در اطلاعات و قوهی قضاییه داشتند، به خانوادهی لطیفی پیشنهاد دادن رشوه و شکستن حکم اعدام فرزندشان داده شده است و از آن جا که خانوادهی وی مجبور بودند برای نجات جان فرزندشان به آنها اعتماد نمایند مبالغ فراوانی از خانواده حبیب وجه نقدی دریافت نموده و هیچ کاری نیز در ازای آن انجام ندادهاند. همچنین خانواده لطیفی خواستار دیدار با مقامات قضایی همچون شاهرودی و لاریجانی بوده و استاندار کردستان (اسماعیل نجار) بودهاند، اما این مقامات به بهانههای مختلف از دادن وقت ملاقات با این خانواده سر باز زده و هیچ یک حاضر به پاسخگویی درخواست آنان نبودهاند. قابلتوجه است برای گرفتن وقت ملاقات با شاهرودی از این خانواده درخواست ۵ ملیون تومان وجه نقد شده بود!
حبیب که از جمله زندانیان سیاسی با نفوذ و محبوب در زندان سنندج محسوب میشود، از جمله اعتصابکنندگان معترض به اعدام شهید احسان بود و تا آخرین لحظات از تلاش برای نجات جان این همبندی دلاور خود از پای ننشست و این خود دلیلی شد بر تشدید فشارها و شکنجههایی که هماکنون محمد خسروی در حق او اعمال میدارد. پس از شهادت قهرمانانهی احسان فتاحیان، حبیب و هم بندانش با کف زدن و پخش شیرینی شهادت رفیق احسان را به یکدیگر تبریک گفته بودند و از همین رو، نگهبانان به دستور خسروی چندین بار وسایل و یادداشت و کتب شخصی حبیب را تفتیش و ضبط، حق ملاقات حضوری با خانوادهاش را از وی سلب، و خطوط تلفن بند پاک ۲ و سپس کل زندان را بهمنظور ممانعت از تماس تلفنی با خانوادهاش قطع کردند. شایان ذکر است اواسط دی ماه سال گذشته حبیب یک بار دیگر جهت پارهای توضیحات از زندان به سلولهای انفرادی این اداره منتقل شد و مدت ۴ روز را تحت شکنجه بهسر برده بود. همچنین در زمان سفر سید علی خامنهای به کردستان بر اثر رفتن مأموران اداره اطلاعات در پاسی از شب به خانهی پدری حبیب که بهمنظور تهدید خانواده وی جهت حبس خانگی تا اتمام سخنرانی خامنهای در میدان آزادی سنندج صورت گرفته بود، مادر حبیب دچار سکتهی قلبی شد.
با این اوصاف، حبیبالله لطیفی، نه تنها به زانو در نیامده است که با عزمی جزم و ایمانی راسخ، سینه در برابر دشنهی دشمن سپر نموده و بر ادامهی راه خود اصرار دارد.