تا چند ماه بعد از قتلعام، ملاقاتها قطع بود. وقتی مادر مهدی مطلع شد که ملاقات زندانیان دوباره راه افتاده است. مادر هم با تصور اینکه واقعاً ملاقات است به زندان رفت. اما وقتی اسم او را داد، پاسداری آمد و پیراهن خونین مهدی را به مادر تحویل داد. مادر هر چه فریاد میزد که جسد او را تحویل دهید صدایش به جایی نرسید.
حتی از گفتن محل دفن او هم خودداری کردند. بعدها از طریق خانوادههای سایر شهدا مشخص که اجساد آنها را در یک گور جمعی در بهشترضا مشهد دفن کردهاند.
وقتی مهدی21ساله را نزد هیأت مرگ برده بودند به وی چند بار فرصت انتخاب داده و گفته بودند که در صورت همکاری او را آزاد میکنند، مهدی در حالیکه میدانست عدم قبول همکاری بهمعنی اعدام است، با رد درخواست هیأت مرگ با خونش بر پوسیدگی ارتجاع و حقانیت راه مجاهدین گواهی داد.
حتی از گفتن محل دفن او هم خودداری کردند. بعدها از طریق خانوادههای سایر شهدا مشخص که اجساد آنها را در یک گور جمعی در بهشترضا مشهد دفن کردهاند.
وقتی مهدی21ساله را نزد هیأت مرگ برده بودند به وی چند بار فرصت انتخاب داده و گفته بودند که در صورت همکاری او را آزاد میکنند، مهدی در حالیکه میدانست عدم قبول همکاری بهمعنی اعدام است، با رد درخواست هیأت مرگ با خونش بر پوسیدگی ارتجاع و حقانیت راه مجاهدین گواهی داد.