اورسوراواز ـ ۲۰مهر ۱۳۹۰
در سالگرد پرکشیدن دریغانگیز ”هزاردستان وطن“ و ”مونس دلپاک“ من، مرضیه عزیز، بر سر مزار او دلم میخواهد ابتدا چند کلمه با خودش صحبت کنم:
مرضیه عزیزم!
اگرچه چشمهایت را بر این دنیا که از جفا و بیعدالتی آن در رنج بودی بستی، اما صدایت با ماست، جاودانه است و جاودانه خواهد ماند.
فریاد مرگ ظالمانت بر فراز تانکهای ارتش آزادیبخش پژواکی همیشگی در اشرف و سراسر ایران است و آن روز را نوید میدهد.
دادخواهیات برای هزاران گل سرخ، سرودی همیشگی در رزم و مقاومت برای آزادی است.
بانگ رسا و جاودانه اذانات که هر روز از گلدستههای مسجد فاطمه زهرا در آسمان اشرف طنینانداز است، منبر و محراب پرریای آخوندها را میلرزاند.
مرضیه عزیزم!
آمدهام بگویم که در یک سال گذشته هم مثل سالهای پیش، همه جا با ما بودی. با اشرفیها بودی، در حماسه ۱۹فروردین، با ۳۶شهید، بهخصوص صبا و آسیه و فائزه و مهدیه و نسترن، تا حنیف و زهیر و سعید و مازیار و سردارانی که بسیار بسیار دوستشان داشتی.
با ۳۴۰مجروح و با بیمارانی که راه درمان نداشتند و به همین دلیل جان باختند. بله، در همه جا و بهخصوص در پایداریها و سرفرازیها، حاضر بودی و با من و همه ما در سختترین روزهای نبرد برای احقاق حقوق اشرفیها و حقوق مردم ایران.
اما بالاخره همچنانکه خودت نوشته بودی، قلبت را در میان اشرفیها جاگذاشتی و رفتی. و این قلب همچنان میتپد.
مرضیه عزیز!
تو در مقابل سختیها و توطئهها و آزارهای رژیم آخوندی، مثل کوه و مثل اشرفیها ایستادی و اصالت و جاودانگیت را در این زمانه پرفریب تضمین کردی.
و راستی چه کسی تو را زیباتر از مسعود سروده است، او که در سوگت گفت: «سردار نغمهخوان ارتش آزادی، گنجینه سرشار هنر ملی، خاتون شهر شعرها و شورها، بلبل همراز سوزها و سازها، پرکشید و رستگار و جاودانه شد».
بنابراین در این هوا، از حضور تکتک شما دوستان عزیز قدردانی میکنم. میدانم که دلهای همه از فراق مرضیه، همچنان داغدار است و نام و یادش هرگز از ما جدا نشده و نمیشود.
آخر، مرضیه ما، مرضیه ایران، از نوجوانی که چشمههای آن هنر شورشی و عصیانگر در دلش میجوشید، تا سالهای پایانی عمر که در اوج محبوبیت ملی و شهرت جهانی بود، قبل از هر چیز یک انسان والا بود و غمخواری برای همه. و بهخاطر همین جوهره انسانی و ضمیر پاکش بود که مرضیه، چه در زندگی هنری و چه در زندگی سیاسی، راهی چندصدساله را طی کرد. تنها از میان گلها و گلستانها گذر کرد و کوه و صحرا را زیر پا گذاشت. او هرگز توقف و سکون نداشت. با شجاعت و پشتکار به عرصه هنر پا گذاشت و خوانندگی را بهعنوان یک کار حرفهیی آغاز کرد.
او با ۱۰۰۰آواز زیبا و خاطرهانگیز در دوران شکوفایی هنریش به گنج فرهنگی بیبدیلی برای تاریخ ایران تبدیل شد. مرهمی بر دردها، همرازی در رنجها و همراهی دلنشین در شادیهای مردم.
در حاکمیت آخوندها در تنهایی در ”لالون“، برای ابرها و پرندهها و رودخانهها میخواند. اما روح عاصیش هیچگاه راضی نبود. پس بر جنایتها و رذالتهای رژیم آخوندی شورید. کنج عزلت را رها کرد و طریق مقاومت را برگزید.
خودش میگفت: «این پیامی است برای همه هنرمندان و روشنفکران که اگر انسان عزم مبارزه برای آزادی میهن و مردمش را بکند، هیچ چیز نمیتواند مانع و سد راه او باشد و تحت هر شرایطی میتواند به انجام وظیفه خود قیام کند».
مرضیه بعد از خروجش از ایران نوشته بود: «بهرغم جنایت بیرحمانه آنها برای خاموشکردن صدای من، به این رژیم تبهکار میگویم که نمیتوان صدای ملتی اسیر را که برای حصول آزادی ازدسترفته، در حال بپاخاستن است، خفه کرد».
بله، این همان پیام ماندگاری است که در ”صدای مرضیه“، زیباترین جلوه را پیدا میکند؛ همان پیام رزم و پایداری که همچنان در اشرف اوج میگیرد و تا آزادی ایران میرزمد و میخروشد؛ پیامی که نظام سرکوب و ستم را ویران میکند و بنای آزادی و آزادگی را میسازد.
میخواهم در پایان با تجدید درودهایمان به مرضیه به او بگویم:
مرضیه عزیزم!
تو هستی و ماندگاری. و خوشا اشرفیها که صدای رسایی چون تو دارند که تا بیکران، خفتگان و خاموشان را بیدار میکند.
خوشا مردم ایران که هنرمندی چون مرضیه دارند که هیچگاه هنر و صدا و نوای او کهنه نمیشود.
و اما در مورد خودم نمیدانم چه بگویم؟ از یکطرف، مونس و یاری چون تو را دارم که همیشه زنده و حاضر است و برایم میخواند و میگوید و از طرف دیگر، در غم ندیدنش هنوز داغدارم. و داغ فراقش را هیچوقت فراموش نمیکنم و همواره برایم تازه است.
با درود و سلام بر روح پرفتوح مرضیه
با تشکر مجدد از همه شما
در سالگرد پرکشیدن دریغانگیز ”هزاردستان وطن“ و ”مونس دلپاک“ من، مرضیه عزیز، بر سر مزار او دلم میخواهد ابتدا چند کلمه با خودش صحبت کنم:
مرضیه عزیزم!
اگرچه چشمهایت را بر این دنیا که از جفا و بیعدالتی آن در رنج بودی بستی، اما صدایت با ماست، جاودانه است و جاودانه خواهد ماند.
فریاد مرگ ظالمانت بر فراز تانکهای ارتش آزادیبخش پژواکی همیشگی در اشرف و سراسر ایران است و آن روز را نوید میدهد.
دادخواهیات برای هزاران گل سرخ، سرودی همیشگی در رزم و مقاومت برای آزادی است.
بانگ رسا و جاودانه اذانات که هر روز از گلدستههای مسجد فاطمه زهرا در آسمان اشرف طنینانداز است، منبر و محراب پرریای آخوندها را میلرزاند.
مرضیه عزیزم!
آمدهام بگویم که در یک سال گذشته هم مثل سالهای پیش، همه جا با ما بودی. با اشرفیها بودی، در حماسه ۱۹فروردین، با ۳۶شهید، بهخصوص صبا و آسیه و فائزه و مهدیه و نسترن، تا حنیف و زهیر و سعید و مازیار و سردارانی که بسیار بسیار دوستشان داشتی.
با ۳۴۰مجروح و با بیمارانی که راه درمان نداشتند و به همین دلیل جان باختند. بله، در همه جا و بهخصوص در پایداریها و سرفرازیها، حاضر بودی و با من و همه ما در سختترین روزهای نبرد برای احقاق حقوق اشرفیها و حقوق مردم ایران.
اما بالاخره همچنانکه خودت نوشته بودی، قلبت را در میان اشرفیها جاگذاشتی و رفتی. و این قلب همچنان میتپد.
مرضیه عزیز!
تو در مقابل سختیها و توطئهها و آزارهای رژیم آخوندی، مثل کوه و مثل اشرفیها ایستادی و اصالت و جاودانگیت را در این زمانه پرفریب تضمین کردی.
و راستی چه کسی تو را زیباتر از مسعود سروده است، او که در سوگت گفت: «سردار نغمهخوان ارتش آزادی، گنجینه سرشار هنر ملی، خاتون شهر شعرها و شورها، بلبل همراز سوزها و سازها، پرکشید و رستگار و جاودانه شد».
بنابراین در این هوا، از حضور تکتک شما دوستان عزیز قدردانی میکنم. میدانم که دلهای همه از فراق مرضیه، همچنان داغدار است و نام و یادش هرگز از ما جدا نشده و نمیشود.
آخر، مرضیه ما، مرضیه ایران، از نوجوانی که چشمههای آن هنر شورشی و عصیانگر در دلش میجوشید، تا سالهای پایانی عمر که در اوج محبوبیت ملی و شهرت جهانی بود، قبل از هر چیز یک انسان والا بود و غمخواری برای همه. و بهخاطر همین جوهره انسانی و ضمیر پاکش بود که مرضیه، چه در زندگی هنری و چه در زندگی سیاسی، راهی چندصدساله را طی کرد. تنها از میان گلها و گلستانها گذر کرد و کوه و صحرا را زیر پا گذاشت. او هرگز توقف و سکون نداشت. با شجاعت و پشتکار به عرصه هنر پا گذاشت و خوانندگی را بهعنوان یک کار حرفهیی آغاز کرد.
او با ۱۰۰۰آواز زیبا و خاطرهانگیز در دوران شکوفایی هنریش به گنج فرهنگی بیبدیلی برای تاریخ ایران تبدیل شد. مرهمی بر دردها، همرازی در رنجها و همراهی دلنشین در شادیهای مردم.
در حاکمیت آخوندها در تنهایی در ”لالون“، برای ابرها و پرندهها و رودخانهها میخواند. اما روح عاصیش هیچگاه راضی نبود. پس بر جنایتها و رذالتهای رژیم آخوندی شورید. کنج عزلت را رها کرد و طریق مقاومت را برگزید.
خودش میگفت: «این پیامی است برای همه هنرمندان و روشنفکران که اگر انسان عزم مبارزه برای آزادی میهن و مردمش را بکند، هیچ چیز نمیتواند مانع و سد راه او باشد و تحت هر شرایطی میتواند به انجام وظیفه خود قیام کند».
مرضیه بعد از خروجش از ایران نوشته بود: «بهرغم جنایت بیرحمانه آنها برای خاموشکردن صدای من، به این رژیم تبهکار میگویم که نمیتوان صدای ملتی اسیر را که برای حصول آزادی ازدسترفته، در حال بپاخاستن است، خفه کرد».
بله، این همان پیام ماندگاری است که در ”صدای مرضیه“، زیباترین جلوه را پیدا میکند؛ همان پیام رزم و پایداری که همچنان در اشرف اوج میگیرد و تا آزادی ایران میرزمد و میخروشد؛ پیامی که نظام سرکوب و ستم را ویران میکند و بنای آزادی و آزادگی را میسازد.
میخواهم در پایان با تجدید درودهایمان به مرضیه به او بگویم:
مرضیه عزیزم!
تو هستی و ماندگاری. و خوشا اشرفیها که صدای رسایی چون تو دارند که تا بیکران، خفتگان و خاموشان را بیدار میکند.
خوشا مردم ایران که هنرمندی چون مرضیه دارند که هیچگاه هنر و صدا و نوای او کهنه نمیشود.
و اما در مورد خودم نمیدانم چه بگویم؟ از یکطرف، مونس و یاری چون تو را دارم که همیشه زنده و حاضر است و برایم میخواند و میگوید و از طرف دیگر، در غم ندیدنش هنوز داغدارم. و داغ فراقش را هیچوقت فراموش نمیکنم و همواره برایم تازه است.
با درود و سلام بر روح پرفتوح مرضیه
با تشکر مجدد از همه شما