محمد جواد ظریف وزیر خارجه روحانی در دومین سفر دورهیی خود، طی کمتر از دو هفته از سوریه و لبنان بازدید کرد و با بشار اسد و حسن نصرالله دیدار و گفتگو کرد. ظریف در خلال این سفر و در دیدارهای خود، سخنان و مواضعی متفاوت از مواضع همیشگی و شناخته شده رژیم بر زبان رانده است؛ کما اینکه روزنامههای وابسته به باند رفسنجانی ـ روحانی نیز در میان دود و دمهای همیشگی، سخنان جدیدی در زمینه سیاست منطقهیی رژیم مطرح میکنند. مثلاً ظریف در دیدار با حسن نصرالله گفته است: «توافق هستهیی آثار مثبتی بر تحولات منطقه خواهد گذاشت… با گفتگو و دیپلوماسی میتوان مشکلات جاری کشورهای منطقه... را به سوی امنیت و آرامش و وحدت تمامی طیفهای سیاسی رهنمون ساخت» (روزنامه آرمان- 22/5/ 94).
همین روزنامه حکومتی یک روز قبل از آن و همزمان با دیدار ظریف با بشار اسد نوشت: «تغییراتی در آینده در منطقه به وجود خواهد آمد و کانونهای قدرت دچار تحول خواهند شد. ممکن است طرفین بحران سوریه بر رفتن بشار اسد به تفاهم برسند».
این سخنان در نقطهٴ مقابل مواضع باند ولیفقیه، از جمله اظهارات خود خامنهای قرار دارد: «چه این متن (توافق هستهیی) تصویب بشود، چه نشود، ما از حمایت دوستانمان در منطقه دست نخواهیم کشید» (سخنرانی در مراسم عید فطر ـ ۲۷/۴/۹۴).
پاسدار جعفری سرکرده کل سپاه پاسداران نیز میگوید: «برخی حرفهای آقایان و مسئولان پسرفت در مسیر انقلاب، دین و اسلام است» (روزنامه حکومتی وطن امروز- 22 /5/94).
به این ترتیب از یک سو با طیفی از حرفها و موضعگیریهای باند روحانی و رفسنجانی مواجهیم و از سوی دیگر طیفی از حرفهای اجزای باند خامنهای را میشنویم که سمت و جهت بهکلی ضد یکدیگر را نشان میدهند و این سؤال را به ذهن متبادر میکنند که کدام یک بیانگر خط رژیم است؟
پاسخ را بایستی در پرتو یک واقعیت مهم و یک تحول تعیینکننده که در رژیم اتفاق افتاده قرائت کرد؛ واقعیت زهر هستهیی! در پرتو این واقعیت و با این نورافکن، حرفها و مواضعی که با هیاهوی بسیار در دستگاه قبلی (پیش از زهرخوران) بیان میشوند، رنگ میبازند و حرفهای دیگر که ممکن است در ظاهر خیلی برجسته نباشند، پررنگتر میشوند. در پرتو این نورافکن هنگامی که ظریف در لبنان ضمن انبوهی تعریف و تعارف در مورد حزبالشیطان و حسن نصرالله میگوید مسائل را باید با عقلانیت، دیپلوماسی و خرد جمعی حل کرد؛ روشن است که چه پیامی را میخواهد برساند؛ کمااینکه وقتی جان کری میگوید تیم مذاکرهکننده رژیم ایران به ما گفتند که بعد از توافق هستهیی ما میتوانیم بنشینیم راجع به موضوعات منطقهیی صحبت کنیم و سپس خاطرنشان میکند «من امروز پیامی از ایران دریافت کردم. ظریف در بیروت در ملاقات با مقامات دولت آنجاست… میدانید هفته گذشته کجا بود؟ در کویت و قطر» (سایت وزارتخارجه آمریکا- 21 /5/ 94). حرفهای او بینیاز از هر توضیح و تفسیر است.
اینجا این سؤال مطرح میشود که آیا رژیم از خط صدور تروریسم که جزو ماهیتش میباشد، دست برمیدارد؟
اما طرح سؤال به این صورت درست نیست. رژیم هیچگاه خودش از صدور تروریسم دست برنداشته و برنخواهد داشت، کمااینکه بهرغم خوردن زهر هستهیی، از سودای بمب اتمی دست برنداشته و برنخواهد داشت و به مجرد اینکه کمترین روزنهیی و امکانی پیدا کند، پروژههای مخفیانهٴ بمبسازی خود را از سر میگیرد. اما خواستهها و آرزوها یک چیز است و مقدورات و واقعیتها یک چیز دیگر!
واقعیت این است که با توافق وین و قطعنامه 2231 شورای امنیت، رژیم حتی اگر بخواهد (که میخواهد) دیگر نمیتواند برای حسن نصرالله موشک و تسلیحات بفرستد چرا که در این صورت، سر و کارش با فصل هفتم بند 41 شورای امنیت خواهد بود که در آن کاربرد نیروی نظامی علیه دولت خاطی پیشبینی شده است. بنابراین شاید به جای تغییر خط که عنصر انتخاب و اختیار را القا میکند، بایستی از عبارت خوردن زهر منطقهیی استفاده کرد؛ همانگونه که زهر هستهیی به رژیم تحمیل شده است.
در نتیجه میتوان دریافت که اظهارات خامنهای در مورد حمایت از «دوستان منطقهیی»، همچون اعلام ابلهانهٴ 19مرز سرخ هستهیی، یا حرفهای جعفری سرکرده سپاه پاسداران مصارف دیگری دارد؛ از سرخ کردن صورت با سیلی، تا روحیه دادن به پاسدارها و بسیجیها که مشابه مقطع زهر آتشبس، پاک از دست رفتهاند، تا استفاده از آن، بهعنوان مهمات جنگ باندی، تا به این ترتیب تقصیر اوضاع فلاکتبار خلیفة ارتجاع را به گردن باند رقیب بیندازند؛ کما اینکه پاسدار جعفری با اشاره به کسانی که میگویند «به ما ربطی ندارد که در کشورهای دیگر چه اتفاقی میافتد» هشدار میدهد: «اگر فقط از انقلاب فعلی محافظت کنیم تا این انقلاب به عقب برنگردد، در واقع همان پاسداری محافظهکارانه است که مورد انتظار رهبری نیست».
کوتاه سخن اینکه آنچه در صحنهٴ سیاسی در داخل و خارج کشور مشاهده میشود، بهرغم تکثر نمودها، آبشخور واحدی دارند، آبشخور همان زهر است که وارد پیکره رژیم شده و به سرعت دارد همهٴ اندامهای آن را در مینوردد و آثارش را در همهٴ کارکردهای رژیم بارز میکند. این آثار و عوارض، دیر یا زود، در پهنهٴ اجتماعی هم ظاهر خواهد شد.
همین روزنامه حکومتی یک روز قبل از آن و همزمان با دیدار ظریف با بشار اسد نوشت: «تغییراتی در آینده در منطقه به وجود خواهد آمد و کانونهای قدرت دچار تحول خواهند شد. ممکن است طرفین بحران سوریه بر رفتن بشار اسد به تفاهم برسند».
این سخنان در نقطهٴ مقابل مواضع باند ولیفقیه، از جمله اظهارات خود خامنهای قرار دارد: «چه این متن (توافق هستهیی) تصویب بشود، چه نشود، ما از حمایت دوستانمان در منطقه دست نخواهیم کشید» (سخنرانی در مراسم عید فطر ـ ۲۷/۴/۹۴).
پاسدار جعفری سرکرده کل سپاه پاسداران نیز میگوید: «برخی حرفهای آقایان و مسئولان پسرفت در مسیر انقلاب، دین و اسلام است» (روزنامه حکومتی وطن امروز- 22 /5/94).
به این ترتیب از یک سو با طیفی از حرفها و موضعگیریهای باند روحانی و رفسنجانی مواجهیم و از سوی دیگر طیفی از حرفهای اجزای باند خامنهای را میشنویم که سمت و جهت بهکلی ضد یکدیگر را نشان میدهند و این سؤال را به ذهن متبادر میکنند که کدام یک بیانگر خط رژیم است؟
پاسخ را بایستی در پرتو یک واقعیت مهم و یک تحول تعیینکننده که در رژیم اتفاق افتاده قرائت کرد؛ واقعیت زهر هستهیی! در پرتو این واقعیت و با این نورافکن، حرفها و مواضعی که با هیاهوی بسیار در دستگاه قبلی (پیش از زهرخوران) بیان میشوند، رنگ میبازند و حرفهای دیگر که ممکن است در ظاهر خیلی برجسته نباشند، پررنگتر میشوند. در پرتو این نورافکن هنگامی که ظریف در لبنان ضمن انبوهی تعریف و تعارف در مورد حزبالشیطان و حسن نصرالله میگوید مسائل را باید با عقلانیت، دیپلوماسی و خرد جمعی حل کرد؛ روشن است که چه پیامی را میخواهد برساند؛ کمااینکه وقتی جان کری میگوید تیم مذاکرهکننده رژیم ایران به ما گفتند که بعد از توافق هستهیی ما میتوانیم بنشینیم راجع به موضوعات منطقهیی صحبت کنیم و سپس خاطرنشان میکند «من امروز پیامی از ایران دریافت کردم. ظریف در بیروت در ملاقات با مقامات دولت آنجاست… میدانید هفته گذشته کجا بود؟ در کویت و قطر» (سایت وزارتخارجه آمریکا- 21 /5/ 94). حرفهای او بینیاز از هر توضیح و تفسیر است.
اینجا این سؤال مطرح میشود که آیا رژیم از خط صدور تروریسم که جزو ماهیتش میباشد، دست برمیدارد؟
اما طرح سؤال به این صورت درست نیست. رژیم هیچگاه خودش از صدور تروریسم دست برنداشته و برنخواهد داشت، کمااینکه بهرغم خوردن زهر هستهیی، از سودای بمب اتمی دست برنداشته و برنخواهد داشت و به مجرد اینکه کمترین روزنهیی و امکانی پیدا کند، پروژههای مخفیانهٴ بمبسازی خود را از سر میگیرد. اما خواستهها و آرزوها یک چیز است و مقدورات و واقعیتها یک چیز دیگر!
واقعیت این است که با توافق وین و قطعنامه 2231 شورای امنیت، رژیم حتی اگر بخواهد (که میخواهد) دیگر نمیتواند برای حسن نصرالله موشک و تسلیحات بفرستد چرا که در این صورت، سر و کارش با فصل هفتم بند 41 شورای امنیت خواهد بود که در آن کاربرد نیروی نظامی علیه دولت خاطی پیشبینی شده است. بنابراین شاید به جای تغییر خط که عنصر انتخاب و اختیار را القا میکند، بایستی از عبارت خوردن زهر منطقهیی استفاده کرد؛ همانگونه که زهر هستهیی به رژیم تحمیل شده است.
در نتیجه میتوان دریافت که اظهارات خامنهای در مورد حمایت از «دوستان منطقهیی»، همچون اعلام ابلهانهٴ 19مرز سرخ هستهیی، یا حرفهای جعفری سرکرده سپاه پاسداران مصارف دیگری دارد؛ از سرخ کردن صورت با سیلی، تا روحیه دادن به پاسدارها و بسیجیها که مشابه مقطع زهر آتشبس، پاک از دست رفتهاند، تا استفاده از آن، بهعنوان مهمات جنگ باندی، تا به این ترتیب تقصیر اوضاع فلاکتبار خلیفة ارتجاع را به گردن باند رقیب بیندازند؛ کما اینکه پاسدار جعفری با اشاره به کسانی که میگویند «به ما ربطی ندارد که در کشورهای دیگر چه اتفاقی میافتد» هشدار میدهد: «اگر فقط از انقلاب فعلی محافظت کنیم تا این انقلاب به عقب برنگردد، در واقع همان پاسداری محافظهکارانه است که مورد انتظار رهبری نیست».
کوتاه سخن اینکه آنچه در صحنهٴ سیاسی در داخل و خارج کشور مشاهده میشود، بهرغم تکثر نمودها، آبشخور واحدی دارند، آبشخور همان زهر است که وارد پیکره رژیم شده و به سرعت دارد همهٴ اندامهای آن را در مینوردد و آثارش را در همهٴ کارکردهای رژیم بارز میکند. این آثار و عوارض، دیر یا زود، در پهنهٴ اجتماعی هم ظاهر خواهد شد.