سالمرگ دژخیم محمدی گیلانی
و باز نشر روایت دژخیم نیری سرجلاد قتلعام ۶۷
در مورد فرزندانش
۳قهرمان شهید مجاهد خلق جعفر و کاظم و مهدی
دژخیم نیری:
عدهیی میخواستند از این موضوع سوءاستفاده کنند
و بگویند ایشان اینقدر آدم قسیالقلبی است
که حکم اعدام بچههایش را داده
دژخیم نیری:
ایشان فقط میگفت من چه کنم
بچههایم به این سرنوشت گرفتار شدند؟
من اجازه ندارم حتی برای اینها گریه کنم
که فردای قیامت خدا به من بگوید
برای این بچه منافق چرا گریه کردی؟
خانواده مجاهدین یا مزدوران ارتجاع؟
به مجاهدان شهر شرف در ۲۴بهمن ۸۸
مسعود رجوی
از سال ۵۹ و اوایل دهه ۶۰ از ۳پسر مجاهد محمدی گیلانی سردژخیم و رئیس دادگاه خمینی در شکنجهگاه اوین خاطراتی دارم که چند بار در نشستها گفتهام و در نشریه هم نوشته شده بود.
محمدی گیلانی، ۳پسر داشت و هر سه، مجاهد خلق بودند.
برادرمان جعفر از کادرهای سازمان و مجاهد بسیار والاقدری بود. جعفر در فاز سیاسی در یک تصادف اتومبیل حین مأموریت بهشهادت رسید. ۲مجاهد دیگر، محمدمهدی و کاظم بودند.
حالا گوش کنید: وقتی که موج اعدامهای مجاهدین به حکم همین محمدی گیلانی که قاضی شرع خمینی بود بالا گرفت، یک روز من نامهیی از کاظم و مهدی دریافت کردم که نوشته بودند ما دیگر طاقت و تحمل این دژخیم را نداریم و بهسادگی آب خوردن میتوانیم و میخواهیم که او را به جزای این همه حکم اعدام برسانیم.
تا وقتی که این نامه در آن شرایط به من برسد، چند روز طول کشیده بود بنابراین بلادرنگ برای مهدی و کاظم پیام دادم که دست نگهدارید و چرا میخواهید حساب کسی را برسید که بههرحال پدرتان است.
چند روز بعد یک پیام شفاهی دریافت کردم که مهدی و کاظم گفته بودند این چه سؤالیست که از ما شده، مگر ما بچهایم و سازمان به ما اعتماد ندارد و مگر ما کلام ۵۵ در نهجالبلاغه را نخواندهایم. جملهیی که از همان زمان در گوشم زنگ میزند و آن ۲مجاهد شهید نوشته و پیام داده بودند این بود که «به برادر بگویید یکبار دیگر کلام ۵۵ را بخواند و روی ما هم حساب کند. ما مجاهدیم».
برای اینکه کارشان را متوقف کنند، من زود پیام دادم که بهلحاظ سیاسی خواهش میکنم این کار را نکنید، ممکن است به ضررمان تمام شود. البته در آن زمان من نمیدانستم که دژخیم بر ما پیشدستی خواهد کرد و حکم اعدام پسر را خودش خواهد داد تا پیش خمینی عزیزتر شود و بعدها هم از پاسدار احمدینژاد نشان عدالت بگیرد.
پاسدار احمدینژاد - تلویزیون رژیم - ۶ تیر ۱۳۸۸:
شخصیت آقای گیلانی و خود ایشون یک مدال افتخار بر سینه ملت ایرانند که آیتالله محمدی گیلانی کسی است که عدالت را از خودش شروع کرد و درباره خودش اجرا کرد بعد منشاء خدمات بزرگ به انقلاب و جمهوری اسلامی شد.
گزارشهای آن موقع را که کاظم و مهدی از خانهشان میدادند یادم هست که محمدی گیلانی با پول کلان میخواست آنها را بخرد و شغلهای نانوآبدار هم به آنها بدهد.
از عجایب روزگار این بود که یک سال و اندی قبل از ۳۰خرداد، در اوایل سال ۵۹ همین محمدی گیلانی حاکم شرع، در خانهٔ رضاییهای شهید به دیدار من آمد چون قبل از انقلاب ضدسلطنتی به مجاهدین ابراز ارادت میکرد.
وقتی وارد خانه شد چند پاسدار-هیولای گلنگدن کشیده او را همراهی میکردند. روز بعد خودش در مورد دیداری که با من داشت با مطبوعات آن روزگار مصاحبه کرد و من هیچ اطلاع قبلی نداشتم. طوری تعریف و تمجید کرده بود که بنیصدر بعدها به من گفت یقین کرده بود که محمدی گیلانی خودش از اعضای مجاهدین است!
نمونهٔ دیگر برادر مجاهدمان حسین جنتی است که قهرمان نامداری بود. پدرش همین آخوند جنتی ملعون رئیس شورای نگهبان ارتجاع امام جمعه خمینی و خامنهای است. میگویند وقتی که حسین بهشهادت رسید، آخوند ملعون روزه گرفته و گفته بود نذر کردهام اگر حسین دستگیر یا کشته شود روزه شُکر بگیرم. تف بر این نماز و روزه خمینی و خمینیگرایان که یادآور نماز و روزهٔ شمر و ابن زیاد است. ابن زیاد هم به حضرت زینب میگفت که مگر در قرآن نیامده که خدا عزت میدهد هر که را بخواهد و ذلیل میکند هر که را بخواهد، دیدی که برادرت و تو را چگونه به عذاب الیم دچار کرد و خوارتان ساخت؟
بله وقتی قرآن بهدست خمینی و جنتی و ابن زیاد بیفتد، معنا و تفسیرش هم همین است. اما تاریخ و تودههایی که سازندهٔ تاریخ هستند قضاوت دیگری از امام حسین و حضرت زینب دارند.