728 x 90

زندگی در منفی ۱۰درجه بدون کانکس/"شپش" مهمان مناطق زلزله‌زده

زندگی در منفی ۱۰ درجه بدون کانکس
زندگی در منفی ۱۰ درجه بدون کانکس

خبرگزاری حکومتی ایلنا با عنوان زندگی در منفی ۱۰درجه بدون کانکس/"شپش" مهمان مناطق زلزله‌زده به گوشه‌یی از  وضعیت وخیم زلزله‌زدگان  و رسیدگی نشدن به این مناطق توسط کارگزاران دزد و غارتگر رژیم اعتراف می‌کند و می‌نویسد:‌

یکی از اهالی روستای بزمیر آباد؛ روستایی که کمترین میزان رسیدگی را از جانب مسئولان دیده و به لطف سازمانهای مردم نهاد تا این لحظه دوام آورده است تا آخرین لحظه حضور در روستا بار‌ها و بار‌ها از مشکلات دخترک ۱۳ساله‌اش می‌گوید که از کمترین حق یک شهروند و مهم‌تر از آن حق یک کودک محروم است؛ "بهداشت"، سه ماه پس از زلزله!

فضا دست کمی از روزهای اول پس از وقوع زمین‌لرزه ندارد. درست مثل ساعتهای اولیه که هوا رو به تاریکی می‌رفت و مردم در کنار پیاده‌رو و یا فضاهای سبز آتش‌هایی کوچک و بی‌جان روشن می‌کردند؛ شوکه و آرام بودند، اما به‌‌محض دیدن ماشینهای حمل چادر به سمت آن هجوم می‌بردند، صدای آب در تمام شهر شنیده می‌شد، لوله‌های آب ترکیده، صدای گریه بچه‌‌ها و فریادهایی منقطع در بیمارستان تخریب شده شهر که در فضای باز آن تنها یک چادر وجود داشت با میزی بزرگ که پر از داروهایی بدون نظم و ترتیب بود و زنی در کنار میز در آن سرمای استخوان سوز که با تاریکی بیشتر هم می‌شد از درد به خود می‌پیچید؛ درست مثل الان، سه ماه بعد از حادثه که مردم هم‌چنان از درد به خود می‌پیچند، با مشکلاتی به مراتب بیشتر، با بیماریهایی واگیردار که منطقه را به شکلی تب‌دار جلوه می‌دهد.

همه چیز مثل روزهای اول است؛ مردم با کنسرو روز را به شب می‌رسانند، کودکان دچار سوءتغذیه شده‌اند، وضعیت بهداشتی بحرانی شده است و کودکی ۸ساله در جواب سوالم که چند بار حمام رفته است، می‌گوید: «چار بار خاله.» یک حمام برای ۱۰خانوار اگر هم شانس بیاورند، ۵خانوار از یک سرویس بهداشتی استفاده می‌کنند.

از بیمارستان صحرایی خبری نیست، نوزادان در صف ویزیت اندک متخصصان اطفال حاضر در مناطق هستند؛ تازه اگر شانس بیاورند و در سرپل‌ذهاب باشند، وضعیت روستاها که بماند؛ منهای رفت و آمد مردم در روزهای اول و بارقه‌‌های امیدی که در دل مردم در همان روزها ایجاد شد؛ شباهتی به منطقه‌‌ای ندارد که به سمت ساخت و ساز برود. بیشتر ویرانی است و ناامیدی عمیقی که در عمق رفتار مردم مشاهده می‌شود، حتی از شوک و آرامش روزهای اول هم خبری نیست، آنها با واقعیت مواجه شده و عصبانی هستند تا جایی که به‌‌محض ورود تریلی و یا کامیونهای مخصوص حمل کانکس های مسکونی و سرویس بهداشتی که به‌جرأت می‌توان گفت بیشترین آن کمکهای مردمی هستند، بی‌‌محابا به سمت آن خیز برمی‌دارند و با فریاد کمترین حق خود را می‌خواهند؛ بهداشت!

برخی از نیروهای حاضر در منطقه به مردمی که برای کمک آمده‌اند، اصرار می‌کنند که کانکس‌ها به آنها تحویل داده شود، تا کار توزیع را خودشان بین مردم انجام دهند. در یکی از روستاهای دشت ذهاب به‌تازگی کار ساخت سرویس بهداشتی آغاز شده که شباهتی به سرویسهای بهداشتی مرسوم ندارد، دیوارهای کوتاه و ساخته شده از بلوک که به یک باد بند است؛ بدون در و پیکر! تنها پاسخ به این سؤال که آیا این سرویس‌ها واقعاً معقولانه ساخته شده یا خیر، این است که "بالاخره تکمیل می‌شود". نیروهای حاضر در منطقه در پاسخ به این سؤال که آیا بعد از سه ماه شروع به ساخت سرویس بهداشتی آن هم با توجه به این‌که متوسط 10خانوار از یک سرویس استفاده می‌کنند، کمی دیر نیست؟ تنها "سکوت" می‌کنند.

دانش‌آموزان روزی سه ساعت به مدرسه می‌روند آن هم در صورتی که هوا سرد نباشد، بدون وسایل گرمکننده توان درس خواندن ندارند، بعضی از خانواده‌ها ترجیح می‌دهند که بچه‌ها در چادرها درس بخوانند تا از بیماریهای واگیردار در امان باشند؛ آنهایی هم که به مدرسه می‌روند وضعیت مناسبی ندارند، از دفتر و مداد خبری نیست؛ مشخص نیست که اگر سازمانهای مردم نهاد در منطقه حضور جدی نداشتند وضعیت تا چه اندازه وخیم‌ و بحرانی‌تر می‌شد. دانش‌آموزان بعد از مدرسه در کنار چادرها راه می‌روند یا روی آوارها جایی پیدا می‌کنند برای حرف زدن از روزهایی دور، هر کدام از آنها سقفی داشتند و دلخوش به آن، لااقل محرومیت هنوز به دیوارهای خانه آنها نفوذ نکرده بود، حداقل از گزند سرمای استخوان سوز به‌‌خصوص در ساعتهای پایانی روز در امان بودند.

همه چیز درهم ریخته و پیچیده است، آوار زلزله از تیر آهن، گچ و آجر تغییر ماهیت داده و جای خود را به مشکلات عفونی زنان، سرماخوردگیهای سخت، مشکلات عدیده زنان باردار، بیماریهای مشترک بین دانش‌آموزان و سرمای خشک زیر صفر درجه داده است؛ در حالی که هم‌چنان مشکل کانکس در مناطق زلزله‌‌زده وجود دارد و به‌راحتی می‌توان این را گفت که هنوز حدود نیمی از مردم کانکس برای زندگی ندارند؛ فریادهایی که پشت وعده مسئولان و سلبریتی‌ها گم شده است کودکی جان خود را به‌خاطر سرما و بیماری از دست می‌دهد؛ اما برخی به فکر دهکده‌هایی خاص هستند که در حال حاضر دردی از مردم دوا نمی‌کند.

همه چیز درست مثل ساعتهای اولیه زلزله است؛ فقط صدای هلیکوپترهای امداد جایش را به وزش بادهایی نسبتاًً شدید و خاک‌های شناور داده است، شهر از رفت و آمد آدمهای مهم نفس راحت می‌کشد؛ آنها که وعده دادند و تا این لحظه کاری نکردند. برای ساختن و برای مردم مناطق زلزله‌‌زده روی خطی وجود ندارد از زیر خط باید شروع کنند. دست‌اندازهای اداری نیز تمامی ندارد و امروز بدتر از دیروز مجبورند همه چیز را رها کرده و ساعتها در صفهای اداری ساخت و ساز انتظار بکشند تا شاید کسی بگوید نوبت شماست. از باران خبری نیست، با بی‌‌آبی و خشکی امسال محصول کشاورزی هم در کار نیست.

التماس سرپرستهای خانواده از مسئولان و مردم برای داشتن سرپناهی مثل کانکس و سرویس بهداشتی و نگاه پریشان و سرگردان کودکان و نوجوانان در برابر این درخواست‌های بی‌‌پاسخ، نگرانی‌هایی از تیره‌روزی آینده کودکانی ایجاد کرده است که نکند به سرزمین خود کمترین احساس مسئولیتی نکنند.

کودکان به‌‌محض ورود یک غریبه به مناطق به سمت آنها می‌دوند و عکسهای سلفی می‌گیرند، مادرها بارها و بارها با سینی چای پذیرای مهمانان تازه وارد هستند؛ اما هیچ‌کدام از اینها نمی‌تواند بار روحی و روانی مشکلات را از خانواده‌ها کم کند. کودکان به دفعات بیمار می‌شوند، درآمدی هم وجود ندارد که هزینه پزشک متخصص را بدهند.بیماری کودکان مزمن شده است، دردناک‌ترین نمونه بیماری مربوط به سارینا است که در نهایت جانش را گرفت. در نیمه‌‌های شب حال سارینا به‌‌شدت وخیم و بیهوش می‌شود. پدرش، او را با وانت به بیمارستان سرپل‌ ذهاب منتقل می‌کند؛ مسیرهایی سخت که بارها خطر آن را در شب از نزدیک احساس کرده‌ام؛ نه تنها من بلکه تمامی رسانه‌یی‌ها که از روزهای اول تا به امروز در مناطق حضور دارند، می‌دانند جاده‌‌های مواصلاتی استان کرمانشاه تا چه اندازه خطرناک است.

سارینا به سختی به بیمارستان منتقل می‌شود؛ اما در بیمارستان به‌‌دلیل نبود امکانات و پزشک متخصص نتوانستند کاری برای دخترک انجام دهند و عنوان کردند که باید سارینا به بیمارستان امام رضا در کرمانشاه منتقل شود.در نهایت سارینا توسط پدرش (و نه آمبولانس) به بیمارستان کرمانشاه منتقل شد؛ اما بعد از گذشت حدود 2ساعت روی دست‌های پدر جان ‌می‌دهد، حادثه‌یی که حتی اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس‌جمهور را به روستای ناوه فره کشاند؛ اما در نهایت اعلام می‌شود که کودک دو ساله به‌دلیل غفلت خانواده جان‌باخته است!

عده‌‌یی خوب بلدند، صورت مسأله را پاک کرده و برای پاک کردن آن از سیاهی و تیرگی استفاده کنند و تقصیر همه اشتباهات و کوتاهی‌های خود را گردن خانواده و مردم بیندازند و حتی حاضر نیستند کمی از صورت مسأله را درک کنند که کودکِ بیمار نه خودش مقصر است نه خانواده‌‌اش، بلکه مقصر کسانی هستند که از حق امروز کودکان می‌گذرند و در برابر این انسانهای بی‌گناه احساس مسئولیت نمی‌کنند.

وقتی خبر فوت سارینا در شهر و روستاهای زلزله‌‌زده پیچید، موجی از نگرانی به‌‌خصوص برای مادران این مناطق به‌وجود آمد؛ روستای ناوه فره و دیگر مناطق این بار عزادار بلایای طبیعی نبودند؛ بلکه به‌دلیل سهل‌انگاری در تحت پوشش قرار دادن کودکان به سوگ نشست. علاوه بر کودکان، وضعیت زنان باردار و کسانی که نیاز به سونوگرافی دارند قصه‌یی طولانی است علاوه بر مشکل عدم تأیید سلامت نوزاد و مادر، نبود سرویس بهداشتی در مناطق برای زنان باردار و معلولان و سالمندان است که وضعیت را به‌‌شدت برای آنها بحرانی کرده است؛ به‌طوری‌که به‌‌محض ورود به یکی از روستاها التماس می‌کنند؛ فقط یک سرویس بهداشتی برای آنها فراهم شود و زن‌ها و معلولان را نشان می‌دهند.

شپش به وفور در سر افراد یافت می‌شود؛ خانه‌‌های بهداشت و بیمارستانها دارویی برای مبارزه با آن نمی‌دهند و باز هم سازمانهای مردم‌نهاد هستند که باید این نیاز را تأمین کنند، اما این کافی نیست چرا که در برخی از روستاها تا دوبار هم شپش زدایی صورت گرفته است، اما باز هم مشکلی حل نشده است.

علاوه بر این، بحث اصلی و نگرانی سازمانهای مردم نهاد این است که مناطق زلزله‌‌زده در نقاط گرمسیری هستند یعنی سرمای استخوان‌سوز مناطق در شب در چند ماه آینده آن طور که گفته می‌شود؛ جای خود را به گرمایی تا ۵۰درجه خواهد داد که مشخص نیست با این وضعیت بهداشتی چندین نفر را درگیر بحران خواهد کرد. یکی از اهالی روستای بزمیر آباد؛ روستایی که کمترین میزان رسیدگی را از جانب مسئولان دیده و به لطف سازمانهای مردم نهاد تا این لحظه دوام آورده است تا آخرین لحظه حضور در روستا بار‌ها و بار‌ها از مشکلات دخترک ۱۳ساله‌اش می‌گوید که دچار عفونتی شده است که ممکن است در سنین بالا‌تر او را درگیر سرطان دهانه رحم کند؛ دختر ۱۳ساله‌ای که از کمترین حق یک شهروند و مهم‌تر از آن حق یک کودک محروم

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/4f755cb3-ec3f-409a-957a-df22db6c25df"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات