728 x 90

روایت امام جمعه رژیم در مشهد از بریدگی خمینی تا آخر سال ۱۳۵۵

آخوند فرزانه
آخوند فرزانه

روایت امام‌جمعه رژیم در مشهد از بریدگی خمینی تا آخر سال ۱۳۵۵

و موج‌سواری و فرصت‌طلبی او برای سرقت انقلاب بعد از فضای باز

و بالا‌گرفتن خیزش نیروهای انقلابی برای سرنگونی رژیم شاه

 

آخوند فرزانه

اواخر سال ۱۳۵۵ من زندان اوین بودم

یک روز یکی از آقایان که به ملاقاتی رفته بود همه ما را صدا زد

یک نامه از امام به همه کسانی که با شاه مبارزه می‌کنند بود

که در آن نامه نوشته شده بود دست بردارید به‌جایی نمی‌رسد فایده‌یی نداره

شاه از بین رفتنی نیست

نظام شاهنشاهی از بین رفتنی نیست دست بردارید از مبارزه

 

آخوند فرزانه امام جمعه رژیم در مشهد-۱۰ اسفند ۱۴۰۳

یک کسی از بزرگان می‌گفت که رهبری، رهبری معظم انقلاب یا به تعبیر درست‌تر امامین انقلاب اینها صد سال دیگر شناخته خواهند شد الآن شناخته نمیشن... ... . . نگاه کنید شما به تاریخ انقلاب یه داستانی رو من گاهی نقل می‌کنم چون در مشهد در خراسان غیراین غیرمن کسی این داستانو ندیده نشنیده سال ۵۵ اواخر سال ۱۳۵۵ من زندان اوین بودم زندان اوین شاه اونجا مرحوم آیت‌الله طالقانی بودن مرحوم آیت‌الله مهدوی کنی بودن و چند نفر دیگر یک روز یکی از آقایون ملاقاتی رفت برگشت همه ما رو صدا زد خیلی زیاد نبودیم ۷، ۸، ۱۰ نفر بیشتر نبودیم گفت بیایید یک خبر تازه همه زود آمدیم جمع شدیم ایشون یک کاغذی درآورد که یک نامه است از امام به همه کسانی که با شاه مبارزه می‌کنند که در آن نوشته شده دست بردارید نمی‌تونیم. به جایی نمی‌رسد. پیروز نمی‌شوید الله اکبر به‌قدری این مسأله برامون مشکل بود که زندان رو برایمان ده تا زندان کرد یکی گفت که این خط امام نیست دیگری گفت نه خط امامه اما چون امام پیر شدن دستشون کمی لرزش پیدا کرده خط یک کمی تغییر کرده ولی خط همان خطه یعنی دقت کنید بعضی از بزرگان احتمال می‌دادند که امام چنین چیزی نوشته باشه که فایده‌ای نداره شاه از بین رفتنی نیست نظام شاهنشاهی از بین رفتنی نیست دست بردارید از مبارزه بعضی‌ها می‌خواستن احتمال بدهند از بزرگانی که یک عمر مبارزه کرده بودن یعنی فضا اینجوری بود... ... . . هیچ در بازی دیده نمی‌شد آخر سال ۵۵ تا بهمن ۵۷ مگه چقدر فاصله است در این فاصله کوتاه اون قدرتی که درهای بسته را باز کرد این ملت خفته رو بیدار کرد این نیروهای ساکت رو حرف‌زن کرد این نیروهای عرض می‌کنم راکد رو به‌حرکت در آورد کی بود اطاعت از کی بود غیر از اطاعت از امام بود؟...

تلویزیون شبکه خراسان (رژیم): ۱۰ اسفند ۱۴۰۳

 

دوران تبعید و روزگار بریدگی و افول خمینی

و روزگار سربرداشتن و فرصت‌طلبی

از پیام مسئول شورای ملی مقاومت -۲۲ بهمن ۱۳۷۹

 

خمینی در آبان ۱۳۴۳ به ترکیه تبعید شد، تا یک‌سال بعد یعنی تا مهر ۱۳۴۴ حتی یک سطر موضع‌گیری هم علیه رژیم شاه از آن دیده نشد، بعکس با واسطه‌های درباری مثل خوانساری و همین‌طور از طریق پسرش مصطفی خمینی، تلاش می‌کرد برای بازگشت به ایران با تأکید بر این‌که به کسی و چیزی کاری نخواهد داشت.

... ...

از مهر ۱۳۴۴ تا مهر ۱۳۵۷ خمینی به مدت ۱۳سال در عراق بود، این ۱۳سال را میشه به سه دوره کاملاً مشخص و متمایز تقسیم کرد، اول روزگار انفعال و بریدگی از سال ۴۴ تا سال ۵۰ به‌مدت شش سال، دوم روزگار افول بعد از شروع مبارزه مسلحانه از سال ۵۰ تا ۵۶ و سوم روزگار سربرداشتن تحت تأثیر کارتر و فضای باز سیاسی، در رژیم شاه از ۵۶ تا ۵۷ و رسیدن به قدرت.

در سالهای ۴۴ و ۴۵ دو سه نامه خصوصی داره به منتظری و نجفی مرعشی و یک سخنرانی خطاب به سلاطین و رؤسای جمهور اسلام بدون پرداختن به رژیم شاه یا کمترین مخالفت با رژیم شاه، که در این سخنرانی، سلاطین و رؤسای جمهور اسلام را نصیحت کرده است با همدیگه دست برادری بدهند. بعد در سال ۴۶ به هویدا نخست‌وزیر شاه تظلم می‌کنه و می‌نویسد: آیا علمای اسلام که حافظ استقلال و تمامیت کشورهای اسلامی هستند گناهی جز نصیحت دارند، یعنی به شاه بگو که، من بیگناهم و جز نصیحت و خیرخواهی کاری نکردم.

بعد از سال ۴۶ تا سال ۵۰ خمینی فقط شش نامه خصوصی داره و دو پیام کوتاه یکی به زائرین حج و دیگری به دول و ملل اسلامی، و یک دونه مصاحبه هم با نماینده الفتح درباره کمک به مجاهدان فلسطینی و دیگه نسبت به تمامی مسائلی که در این فاصله در این ۴سال در ایران اتفاق افتاده سکوت اتخاذ می‌کنه. از اعدام عاملان ترور حسنعلی منصور نخست‌وزیر شاه، تا مراسم تاجگذاری و تظاهرات دانشجویان، شهادت جهان پهلوان تختی، و تظاهرات سال ۴۸ دانشجوها، درباره تمام اینها در سکوت کامل است، در عوض بعد از حماسه سیاهکل با سفلگی تمام از موضع خوشرقصی برای رژیم شاه علیه عملیات قهرمانانه چریک‌های فدایی چریک‌های فدایی خلق در سیاهکل و همین‌طور شهدای آنها که توسط دژخیمهای شاه به‌شهادت رسیدند، موضع‌گیری می‌کنه و اونرو تخطئه می‌کنه و به انجمنهای اسلامی خارج کشور می‌نویسد، از حادثه‌آفرینی استعمار در کشورهای اسلامی نظیر حادثه سیاهکل و حوادث ترکیه فریب نخورید و اغفال نشوید.

بعد هم که سال ۱۳۵۰ و حضور علنی مجاهدین در صحنه فرا رسید که به‌عنوان یک نیروی انقلابی مسلمان از محبوبیت و جاذبه اجتماعی گسترده‌ای برخوردار بودند. اینجا دیگه روزگار افول سیاسی و ایدئولوژیکی خمینی شروع میشه، عینا بگذارید از کتابی که خود رژیم منتشر کرده پا به پای آفتاب بخوانم صفحه ۱۶۳: یکی از اطرافیان خمینی می‌نویسه:

«… در آن روزها به‌حدی جو به‌نفع این گروه بود (به‌نفع مجاهدین) که می‌توان گفت کوچکترین انتقادی نسبت به‌ این گروهک با شدیدترین ضربه رو‌به‌رو می‌شد. بسیاری از افراد را می‌شناسم که بر این اعتقاد بودند که دیگر نقش امام در مبارزه و در نهضت به‌پایان رسیده است و امام با عدم تأیید مجاهدین خلق در واقع شکست خود را امضا کرده است. این افراد باور داشتند که امام از صحنه مبارزه کنار رفته‌اند و زمان آن رسیده است که سازمان مجاهدین خلق نهضت را هدایت کند و انقلاب را به‌پیش ببرد. واقعاً هم این گروه در مردم پایگاه به‌دست آورده بودند. امام هم این را می‌دانستند. هر روز از ایران نامه می‌رسید مبنی بر این‌که: پرستیژ شما پایین آمده. در بین مردم نقش شما در شرف فراموش شدن است. مجاهدین خلق دارند جای شما را می‌گیرند…»... .

اما بعد از ضربه اپورتونیستی به سازمان مجاهدین در سال ۵۴ که به متلاشی شدن این سازمان در فاصله سالهای ۵۴ تا۵۶ منجر شد، خمینی به طرق مختلف دق دل خالی می‌کرد و فرصت را برای بهره‌برداری خیلی مغتنم پیدا می‌کرد، از جمله در مهر سال ۱۳۵۶ درباره برداشتهای غلط از قرآن هشدار داد و در مجلس درس خودش این‌طور گفت: «یک دسته‌ای پیدا شده که اصل تمام احکام اسلام را می‌گویند برای این است که عدالت اجتماعی بشود، طبقات از بین برود، اصلاً اسلام چیز دیگر ندارد، توحیدش هم عبارتست از توحید در این است که ملتها همه به‌طور عدالت و به‌طور تساوی با هم زندگی بکنند».

(افکار مجاهدین را داره میگه) یعنی زندگی حیوانی علی السواء، این‌که روح و پیام اسلام قسط است و عدالت به تصریح قرآن، روح و پیام رسالت انبیاء اصلاً علت آمدنشان این است که مردم را به قسط فرا بخوانند این از نظر خمینی یعنی زندگی حیوانی علی السواء، یک علفی همه بخورند و علی السواء با هم زندگی کنند و به‌هم کار نداشته باشند، همه از یک آخوری بخورند. قبل از این‌که دعواش با مجاهدین باشه با خود خدا و قرآن و انبیایی است که آمده‌اند تا مردم را برخیزانند و برشورانند به جانب قسط و عدالت، ادامه حرفش: «می‌گویند اصلاً مطلبی نیست، اسلام آمده است که آدم بسازد یعنی یک آدمی که طبقه نداشته باشد یعنی حیوان بسازد! می‌گویند اسلام آمده است انسان بسازد، اما انسان بی‌طبقه»

گناه ما نیست انسان خداگونه و ضد بهره‌کشی، این حرف خود خدا و قرآن است، طبعاً اینها از دید خمینی زندگی حیوانی علی السواء است.

خوب این افاضات ملغمه‌ای است از بی‌سوادی، جهل، بی‌شعوری، دجالگری آخوند روستا که همزمان با ریاست‌جمهوری کارتر در آمریکا و ایجاد فضای باز سیاسی در رژیم شاه فرصت را مغتنم شمرده بود بعد از سال‌ها بریدگی و انفعال و افول برای این‌که سر برداره و دق دلش را خالی بکنه روی مجاهدین، تا این موقع یعنی از سال ۵۰ تا سال ۵۶ خمینی در عرض ۷سال ناپرهیزی کرده بود و به خودش ضرب زده بود و مجموعاً ۱۱تا پیام صادر کرده بود، در حقیقت از فردای جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی که یک سخنرانی داشت علیه این جشنها، دیگه به مدت ۶سال تمام خاموش بود و فقط لحن آن تحت تأثیر مجاهدین و فضای اجتماعی علیه رژیم شاه مقداری تیزتر شد. چون قبلش اصلاً حرفی نمی‌زد.

... ... ... ... ....

خوب حالا میرسیم به روزگار سر برداشتن و فرصت‌طلبی. در آبان سال ۱۳۵۵ جیمی کارتر با شعار حقوق‌بشر به ریاست‌جمهوری آمریکا انتخاب شد. سیاست جدید آمریکا این بود که تحولات انفجاری را تا آنجایی که می‌توانه در کشورهای مختلف جهان هدایت بکنه به مسیر انتقال مسالمت‌آمیز به همین مناسبت شاه هم زیر فشار کارتر مجبور شد که حربه شلاق و اعدام را کنار بگذاره و در آن زمان یکهو دیدیم که زندانها را باز کرد شاه بروی بازدید صلیب‌سرخ اما همین‌که شلاق و اعدام کنار رفت یک فضای باز سیاسی به‌صورت تدریجی جانشین شد، بعد خود شاه مجبور شد در نیمه مرداد ۱۳۵۶ هویدا را بعد از ۱۳سال نخست‌وزیری به‌عنوان اولین قربانی کنار بگذاره، ۱۳سال نخست‌وزیری هویدا شاخص ثبات رژیم بود تا این موقع خمینی ساکت بود و مترصد این‌که ببینه اوضاع به چه سمتی خواهد رفت، ۵ماه دیگه هم گذشت از زمان کنار رفتن هویدا و وقتی که خمینی کاملاً مطمئن شد که سیاست جدید آمریکا ادامه پیدا می‌کنه و وقتی که دید طبقات و اقشار مختلف مردم بیرون ریختند تو خیابان‌ها، ترس ریخته، طلسم اختناق تا حدود زیادی در هم شکسته در دیماه سال ۵۶ در سخنرانی به‌مناسبت مرگ پسرش آخوندها را فراخواند به این‌که بیان و از اوضاع بهره‌برداری کنند، بیان و از فرجه‌ای که ایجاد شده استفاده کنند. (عینا از روی کتابی که خود رژیم چاپ کرده، به‌نام صحیفه نور از آن می‌خوانم.

در دیماه ۵۶ بعد از ۶سال که گفتم فقط چه موضع‌گیریهایی داشت. «امروز یک فرجه‌ای پیدا شده، من عرض می‌کنم به شما یک فرجه‌ای پیدا شده، اگر این فرجه پیدا نشده بود این اوضاع امروز نمی‌شد در ایران. اگر این را غنیمت بشمرند این فرصت است، این فرصت را غنیمت بشمرند آقایان، بنویسند، اعتراض کنند، الآن نویسنده‌های احزاب دارند می‌نویسند، امضاء می‌کنند، اشکال می‌کنند، شما هم بنویسید، امروز روزی است که باید گفت و پیش میبرید و من خوف آن دارم که خدای نخواسته این فرجه از دست برود» بعد هم با صراحت فوق فرصت‌طلبانه به آخوندها اطمینان میده و میگه که، «خوب ما دیدیم که چندین نفر اشکال کردند، امضاء کردند و کسی هم کارشان نداشت»

می‌بینید سقف رهبری و فراخوان مبارزاتی خمینی را آن هم یک‌سال بعد از شروع فضای باز سیاسی و در شرایطی که همه مردم اقشار مختلف ریختند توی خیابان‌ها، میگه که اشکال کردند و امضاء کردند و با خطری هم مواجه نشدند، آن هم با این ضمانت که کسی هم کارشان نداشته این مفهوم موج‌سواری است، موج‌سواری فرصت‌طلبانه و میوه چینی از پی توده مردم نه در جلو آنها در پشت آنها و عقب سر آنها.

قسمتی از پیام برادر مجاهد مسعود رجوی مسئول شورای ملی مقاومت -۲۲ بهمن ۱۳۷۹

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/44c51b76-a348-4fa6-8f14-4bd49a83cd48"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات