728 x 90

حکم اعدام برای ۳نفر از دستگیر شدگان در اصفهان و ادعای قضاییه جلادان در مورد اتهام متهم ردیف اول در رابطه با مجاهدین

حکم اعدام برای ۳نفر از دستگیر شدگان در اصفهان
حکم اعدام برای ۳نفر از دستگیر شدگان در اصفهان

حکم اعدام برای ۳نفر از دستگیر شدگان در اصفهان

درباره حمله مسلحانه به نیروهای مدافع امنیت نظام

و ادعای قضاییه جلادان در مورد اتهام متهم ردیف اول در رابطه با مجاهدین

خبرگزاری قضاییه جلادان در ۱۹دی اعلام کرد احکام اولیه متهمین پرونده حادثه تروریستی خانه اصفهان که منجر به هلاکت ۳نفر از نیروهای مدافع امنیت شده بود صادر و ۳تن از متهمین به اعدام محکوم شدند.

به گزارش خبرگزاری میزان مرکز رسانه قوه قضاییه، دادگاه رسیدگی به اتهامات ۶نفر از متهمان این پرونده در ۴ جلسه طی تاریخ‌های ۷ و ۸ و ۱۰ دیماه در دادگستری استان اصفهان با وکلای تسخیری و تعیینی برگزار شده است.

صالح میرهاشمی متهم ردیف اول پرونده به اتهام محاربه و همکاری با مجاهدین به اعدام و ۱۰سال حبس تعزیری افزوده محکوم شده است.

طبق گزارش قضاییه جلادان متهمان پرونده مسلح و سازندگان انبوهی از کوکتلها بوده‌اند. متهم ردیف یک گفته است: «ما یک تیم ۵نفره مسلح هستیم و و از نظر مالی و پشتیبانی به هیچ کسی احتیاجی نداریم».

نماینده دادستان در خصوص کلت کمری، به‌نقل از اقاریر متهم، ادعا کرد کلت کمری را به همراه تعدادی تیر به قیمت ۸میلیون و ۳۰۰هزار تومان با یک خشاب اضافه در کردستان خریداری شده و متهم دیگر مجید کاظمی نیز به کلاشینکف مسلح بوده است. آنها نهایتاً در تور سربازان وزارت بدنام دستگیر شده‌اند.

 

گزارشگر: تصاویر و پیامهاییکه که از این افراد در فضای مجازی منتشر شده حکایت از ماهیت تروریستی و وابسته بودن به شبکه منافقین را دارد.

همان نفر دستگیر شده: یکی از چیزهایی که مجاهدین از ما می‌خواستند معرفی پایگاه‌های نظامی شبه‌نظامی مثل پایگاه بسیج بود. این یکی از پایگاه‌های مهمه..

صالح میرهاشمی: گفت با چی میزنی گفتم با کوکتل مولوتوف...

سعید یعقوبی (در صحنه): ...قبلش گفت کجایی گفتم سر نگهبانی زنگ زد گفت کجایی گفتم سر نگهبانی گفت منم پشتم دارم

سهیل جهانگیری: ساعت.... دیدم خیابون رو بستند و همه داشتند شعار می‌دادند.

صالح میر هاشمی: امیر نصر رسید اینجا نشست یک گونی برنجی نصفه .... به همه اینها داد

پاسدار: امیر نصر

صالح میرهاشمی: امیر نصر خب مهدی گفت لاستیک میخوایم گفتم فکر کنم سهیل داشته باشه زنگ زدم به سهیل گفتم چیزه

پاسدار: لاستیک بیار

صالح میرهاشمی: گفتم چیز داری گفت آره تو خونه هست دوباره زنگ زدم جواب نداد مهدی با ماشینش رفت دم خونه شون ۴ لاستیک گذاشت دنده عقب اومد اینجا وایستاد

مجید کاظمی: خیلی هم شلوغ بود همینجوری آمدم سلاحم رو مسلح کردم ۶-۷ تا تیرهوایی زدم

پاسدار: اینجا ۶-۷ تا تیر هوایی زدی

مجید کاظمی: حالا اینجا یا یه ذره جلوتر موتورم گذاشتم آره اسلحه‌ام تو یک گونی آبی بود آوردم همینجا اومدم همینجا دوباره یک ذره جلوتر

پاسدار: خشاب اول رو اینجا تموم کردی

مجید کاظمی: فکر کنم تا دم اونجا خیلی شلوغ بود اینجا خشاب اولی‌ام تموم شد و اومدم عقب گذاشتم خشاب دومی رو زدم

پاسدار: از کجا یعنی برگشتی

مجید کاظمی: برگشتم اینجا اومدم اینجا دوباره برگشتم عقب

پاسدار: خشاب خالی رو کجا گذاشتی

مجید کاظمی: گذاشتم همین جا بعد خشاب دومی رو هم زدم اومدم وایستادم بعد همینجا بود که اینجام بود شروع کردیم یه خورده تیر هوایی زدم نصف شو رو زدم رو زمین

پاسدار: کجا؟ نشونه گرفتی می‌زدی؟

مجید کاظمی: نه می‌زدم هوایی داشتم می‌زدم اینجوری اومد جلوتر ۲-۳تیر هوایی زدم بعد اومد عقب ۷-۸ -۱۰ تا زمینی زدم

گذاشت تو سقفی ماشین و شروع کرد تک تیراندازی تک‌تک می زد

سؤال: گذاشتی روی سقف؟

جواب: ماشینها جلویم وایستاده بودند اما من خوب... من اینجوری گرفته بودم داشتم می‌زدم. گرفته بودم اسلحه‌ام را گذاشته بودم روی دستم

سؤال: رو تک تیر؟

جواب: رو تک تیر.

سؤال: کسی از کنار این دیوار زده باشه با کلت ندیدی؟

صالح میرهاشمی: نه اینجا تو این هیچکی نبود

سعید یعقوبی: ... گفتم من میرم تیر کلاش می‌گیرم

مجری: در پرونده افراد دستگیر شده سابقه شرارت، نزاع های دسته‌جمعی با سلاحهای سرد و گرم، تجاوز به عنف، فساد اخلاقی و ایجاد رعب و وحشت گزارش‌شده. این در حالی است که در حادثه اخیر از مخفیگاه و خانه تیمی این افراد انواع بمبهای دست ساز، انواع سلاحهای سرد و یک قبضه کلاشینکف و یک قبضه کلت کمری کشف شده است».

نفر دادگاه: متهم اول آقای سید صالح میرهاشمی بلطاقی فرزند سید کاظم. متهم ردیف دوم آقای سیدمجید کاظمی شیخ شعبانی فرزند سیدمحمدرضا، متهم ردیف سوم آقای سعید یعقوبی کرد سفلا فرزند کرمعلی، متهم ردیف چهارم آقای امیر نصر آزادانی فرزند محمد، متهم ردیف پنجم آقای سهیل جهانگیری فرزند عبدالحسین.

صالح میرهاشمی: یک‌سال و نیم پیش بود، یک‌سال و نیم یک سال و خرده‌ای پیش بود اسلحه را خریدم

قاضی مزدور: از کجا از کی چقدر برای چی اینها را بگو

میرهاشمی: ما حدود یک سال و نیم بود از بهش می‌گفتند بهش میگن حمید لر، اسلحه را من خریدم، یک سال و نیم پیش از این جریانها بود، خریدم خب.

مجید کاظمی متهم ردیف دوم: در مورد کلاش، کلاش مال من است من زیرش نمی‌زنم، نه کلاش از من بوده

قاضی: خب این پیامک‌های روی گوشی تو و محتویات داخلی گوشی خودت را قبول داری.

مجید کاظمی: پیام که چی چی

قاضی: پیامک‌های خرید و فروش سلاح و اینها را

مجید کاظمی: من یک دانه کلاش را آنجا بوده در آوردم همان یک دونه کلاش داشتم.

یعقوبی: نه این‌شو ببینین وقتی دوید به سمتش ماشین جلویش بود خب، شلیک که کرد من توی حین فرار کردن بودم ندیدم هوایی بزند ندیدم به سمت مردم بزند،

سعید یعقوبی: نرسیده به چهارراه رزمندگان که بودیم، گفت نه من را من (نامفهوم - ۰۴۰۰) آ من را بگذارید من یک جایی کم تیری کلاش بگیرم من که چندتاشون را کشتم مابقی شون را هم می‌کشم.

از من پرسید گفت تو تیراندازی نکردی من این حرف را زدم گفتم چرا من اسلحه‌ام گیر کرد نتوانستم شلیک کنم باهاش.

امیر نصر آزادانی، متهم ردیف چهارم: گفت که جزو گروهی جایی هم هستی، گفتم که نه، مگه گروهی چیز گروهی هست،

گفت میدانی حتی این گروهها توسط کی اداره میشه، گفتم نخیر من در جریانش نبودم، گفتش که همه این گروهها توسط یک خانم اداره میشه که این خانم فکر کنم در شبکه مجازی اول به ایشان پیام داده بودند که اولش بهشون اعتماد نکرده بودند که بعدش یکی دو جا توی تجمعات آن خانم را دیده بودم از نزدیک که بعد از دفعه دوم باهاشون آشنا شده بودم از نزدیک. گفت آره سهیل را دستگیر کردند. خب یکهو یه جو استرس و ترس توی همه ایجاد شد که الآن از روی دوربین‌ها شناسایی می‌کنند خب تک به تک میان سراغمان، این چیزهایی بود که صالح می‌گفت که سریع خط ها را در بیاورید یک موقع ردیابی‌مون نکنند. من خطم را در آوردم و همانجایی که بلند شده بودم همانجا خوابیدم. گفتند که باید یک هفته‌یی برویم شمال تا آبها از آسیب بیفتد. موقعی که حرف شمال زده شد که گفتند امیر تو هم میایی گفتم اگر خب می‌روید من هم میایم دیگه من هم خب بالاخره توی آنجا بودم و دوربین‌ها من را هم گرفته‌اند من هم خب توی آن صحنه بودم.

سهیل جهانگیری:

صالح را دیدم به صالح گفتم چه خبر، اول حال و احوالپرسی کردیم حال و احوالپرسی خانوادگی کردیم گفت دادشی چطور است خانواده چطوره یک ذره حال و احوالپرسی کردیم بعد من در آمدم بهش گفتم که چه خبر این طرفها نریختن بیرون بعد در آمد به من گفتش نه این طرفها خبری نشده خبر را خودمان باید درست کنیم. همین حرف را زد فقط دیدم که سعید داشت به صالح می‌گفت که آن طرف شهر فایده ندارد اگر این طرف شهر بریزند بیرون بچه‌ها اینطرف می‌توانند تفنگ بیاورند.

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/9bceb870-d619-4183-9e2a-1bb79e3294d1"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات