728 x 90

-

سه راز - محمد قرائی

-

دکتر محمد قرایی
دکتر محمد قرایی
سه راز عرفانی از فرهنگ ادبی دیروز ایران، امروز، مصداق بارزی پیدا کرده‌اند.

اولین راز از مولاناست آن‌جا که گفت: «دعوی عشق کردم»، و ماجرا از آن‌جا شروع شد تا آن‌جا که گفت:
«گفتا که چند رانی؟ گفتم که تا بخوانی گفتا که چند جوشی؟ گفتم که تا قیامت»

راز دوم را حافظ گفته است: آن‌جا که داستان دل و گوهر را سرود. اینطور:
«سالها دل طلب جام جم از ما می‌کرد آن‌چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد»

و راز سوم را عطار گفته است آن‌جا که به موسای درون هر انسانی گفت ریش فرعون را بگیر:

«پشم درکش! هم‌چو موسی کون را
ریش گیر آن‌گاه این فرعون را
ریش این فرعون گیر و سخت دار
جنگ ریشاریش کن مردانه‌وار»

شاید تاکنون این مفاهیم را در پهنه درون انسان و تقلاهای روح جستجو می‌کردیم. اما این هر سه راز، امروز در پهنه جنگ و مبارزه‌ای سخت مصداق پیدا کرده است.

به اشرف نوزده فروردین 90 و شش وهفت مرداد 88 نگاه کنیم.

خامنه‌ای در 10اسفند 87 بر قراردادی تأکید کرد که بر اساس آن اشرف را باید بست.

روزنامه جمهوری اسلامی در 12شهریور۱۳۹۰، نیز از معاون اول قوه قضاییه، ابراهیم رئیسی نقل کرد که: «چرا آمریکا و غرب اجازه نمی‌دهند منافقان منحوس که در عراق هستند جمع‌آوری شوند و کار این گروه ترور و نفاق یکسره شود؟»

این یکسوی جنگ بود. سوی دیگر را هم بنگریم: آن‌جا که اشرفیان. بیا بیا می‌گویند.

آن‌جا که مریم رجوی فریاد می‌زند: « آخوندها باید بروند» ؛ و خطاب به آخوندها می‌گوید: «دوران شما به‌سر رسیده است».

آیا عرفان، هیچ‌گاه می‌تواند حضور خود را در پهنه جنگ و نبردی چنین سخت تصور کند؟

پاسخ، «آری» است. اما اثبات این امر را در پایان این سخن خواهید دید. در آغاز باید تنها ویژگیهای صحنه را بشماریم:
نه پول، نه سلاح، نه نیرو، در این جنگ، برابر نیست.
بر طبق آن‌چه سایت خبر آنلاین (رژیم) در ۱۴/۱۲/۸۹ نوشته: «هشتاد میلیارد دلار درآمد نفتی ایران در سال 89 بوده است»

فروش نفت در سالهای 84و85و86 مبلغ ۱۹۷.۵میلیارد دلار بوده که 143میلیارد دلار آن صرف مخارج دولت شده.

علاوه بر این، توان تبلیغ نیز در آنسوی نبرد صدها هزار برابر اینسوست.

روزنامه جمهوری اسلامی نوشت: «تنها در شهریور 90، بیست هزار دستگاه ماهواره در استان گلستان جمع‌آوری شده است».

در عوض روزانه سیل دروغها نیز علیه این سوی نبرد، به سوی مغزهای بشریت روانه است:
تنها در سال 86 رژیم آخوندی ۹۸۷۶ بار مجاهدین و مقاومت ایران را در رادیو و تلویزیون و مطبوعات و خبرگزاریها و سایتهای تابعه یا وابسته به اطلاعات نظام و رادیوهای فارسی زبان، هدف تهمت و افترا قرار داد.

دروغهایی از این قبیل:
- خبرگزاری فارس: مجاهدین خلق افراد القاعده را در عراق آموزش میدهند!

- 15نفر از مجاهدین خلق در روستای عنبکیه (در نزدیکی اشرف) در درگیری با روستاییان به‌قتل رسیده‌اند.

- مطبوعات رژیم: بمب‌گذاری مجاهدین در قطار لوکزامبورگ

- تلویزیونهای رژیم: آمریکا و اسراییل اطلاعات اتمی خود را برای انتشار به منافقین می‌دهند!

- سلاحهای ایرانی که ژنرال پترائوس می‌گوید توسط ایران به‌عراق آورده شده، از سوی مجاهدین خلق وارد و سپس در اختیار نیروهای آمریکایی قرار گرفته است!

- روزنامه اعتماد: ارتش سلطنتی انگلستان مستقر در مرز شلمچه تعدادی از عناصر گروهک تروریستی منافقین را به‌ عضویت خود در آورده است‌

- روزنامه جوان: آموزش منافقین توسط نظامیان انگلیسی در اردن

- روزنامه‌ایران: فرار منافقین به اسراییل
- خبرگزاری رسمی رژیم (ایرنا) : منافقین به کلیسای مسیحیان عراق حمله کردند

- دستگیری 6عضو گروهک تروریستی منافقین چند هفته قبل از فاجعه تروریستی کربلا هم حاکی از این بود که منافقین برای انجام یک عملیات خرابکارانه در حرم سالار شهیدان در حال تدارک هستند».

روزانه 27 لجن‌پراکنی مشابه موارد بالا هم‌چنان درحال پخش است.

یکی از رسواترین و جدیدترین دروغها این است: «منافقین بسیاری از اعضای خود را که قصد فرار از اشرف داشتند از پشت هدف گلوله قرار دادند!» تلویزیون رژیم در 21مرداد 90 در مورد کشتار مجاهدان اشرف.

اما نبرد از زندانهای داخل ایران تا اشرف و تا همه جای جهان علیه این حاکمیت ارتجاعی ادامه دارد. حتی با دستهای خالی. آنسان که فائزه رجبی خطاب به خامنه‌ای گفت: نابودت می‌کنیم!

نبردی حتی با پیکرهای رو به ذوب شدن. آنسان که مجاهد خلق مهدی فتحی در آخرین کلام خود گفت: «این بیا بیایی بود که ما از اول گفتیم به تو و جنگی بود که از اول باتو شروع کردیم».

اینک در برابر این پرسش قرار می‌گیریم: چگونه است که شکست بر این قافله مقاومت نمی‌افتد؟ چگونه کارزار به نفع آن که همه امکانات و سرمایه‌ها و همدستان توطئه‌گر و وسایل گوناگون دراختیار دارد یکسویه نمی‌شود.

هیچ چیز منطقی، پاسخ ما را نمی‌دهد. به ناچار به سراغ همان رازهای عرفانی می‌رویم:
اولین راز عشق است. آن‌جا که پرسید «چه‌کار داری؟ و پاسخ داد: گفتم مها! سلامت. گفتا که چند جوشی؟ گفتم که تا قیامت»

ندا و دعوی این عشق را از زبان مریم رجوی بخوانید که گفت: همواره به این می‌اندیشم که آیا دردهای میلیونها زن و مرد ایرانی، پایانی دارد؟ … می‌خواهم با رساترین فریاد به آنها پاسخ بدهم که آری، من و ما برای زنده‌ نگهداشتن شعله همین امید و تحقق همین آرزو، تمامی سختیها را پذیرفته‌ایم و از همه‌چیزمان گذشته‌ایم» 28خرداد۱۳۹۰.

پس عشقی در کار است. عشقی پاک به خلق و میهن و آزادی اش. این همان راز اول بود. ابیات مولانا را به یادآوریم:
«گفتاکه خواندت این‌جا؟ گفتم که بوی جانت گفتا چه عزم داری گفتم وفا ویاری، گفتاکه چونی آن‌جا؟ گفتم در استقامت».

این سوگند و این عزم و عشق، در تمام اعضای مقاومت، از سر تا به پا، ابراز و تکرار شده است. در سوگندهای حاضر حاضر مجاهدین. مادر قهرمان کوشالی، مادر 4 شهید مجاهد خلق، در مصاحبه باسیمای آزادی در ارتباط مستقیم گفت: «ما اهل جنگیم». ذات‌الله حیدریان (نادر)، مجاهد 68ساله در آخرین پیامش در حال بیماری گفت: «بجنگ تا بجنگیم» و… و… و… .

این از راز اول، که دعوی عشق بود. اما در ادامه این جستجو، پرسشهای دیگری پیش رویمان قرار می‌گیرد: چگونه است که در صحنه کارزار، با وجود زخمها و ضربه ها و راه‌بندها و محدودیتها و کمبود دارایی، و نیرو، پیاپی پیروزی و خروش شادی می‌بینیم؟ هم‌چنین شگفت است که در این سوی نبرد، دریایی از تلاش می‌بینیم:
تنها یک فقره از کارستانهای این مقاومت در چند سال گذشته، بیش از 80 سلسله روشنگری بین‌المللی درباره تسلیحات کشتار جمعی این رژیم بوده است.

پرسشها پیاپی میآیند: چگونه در این سوی نبرد دریایی از حمایت می‌بینیم؟ با چهره‌هایی از محبوبترینهای جهان.

نگاهی به کنفرانسهای بزرگ در حمایت از مقاومت و نگاهی به ارتش شخصیتها ی جهانی بکنید!

چنان شور و شوقی در وجدانهای بیدار عالم به چشم می‌خورد که تشخیص احساسات آنها از احساسات یک ایرانی میهن‌پرست مشکل است.

صف شهردارهای فرانسوی در 28خرداد90 در مقابل مریم رجوی یک صحنه از این حمایتها بود.

بله! در اینسوی نبرد، آنها همه سلاحهای موجود جهان را به‌کار گرفته‌اند. همه سلاحها، و همه کلمات، همه ارزشهای از یاد رفته، دوباره صیقل خورده و به صحنه کشیده شده‌اند.
اریک داوید حقوقدان بزرگ معاصر گفت: حقوق، سلاح زنگ‌زده‌ای بود در صندوقخانه حقوقدانان؛ شما آن را بیرون کشیدید و صیقل زدید و به شمشیری تبدیل کردید.

فهرستهای بلند کار سخت و طولانی، تنها اسامی جلسات یا کنفرانسها و بیانیه‌ها را بیان می‌کند. اما هزاران ساعت کار سخت شبانه روزی پنهان در پس آن واژه ها و نامه‌ها و بیانیه‌ها و موضع‌گیریها و استماع ها را نشان نمی‌دهد.

ایستادن و فریاد زدن برای انسان، مرزی از طاقت دارد. آن هم در گرما و سرمای شدید خیابانهای غرب. اما تحصن هموطنان در ژنو که یکی از دهها تحصن بزرگ و طولانی سالهای اخیر است در هفته سوم مهر ماه امسال از ـ صدو شصت‌وپنجمین روز و در واشنگتن از دویستمین روز خود گذشت. آنان این نیرو را برای ایستادن از کجا می‌آورند؟

پرسشها انبوه شد. باز هم هیچ چیز پاسخ ما را نمی‌دهد. بجز عرفان.

و آن غزل حافظ دوباره به یاد می‌آید. «فیض روح القدس»، «باز مدد» نفرموده است که «دیگران هم بکنند آن‌چه مسیحا می‌کرد». ولی این مقاومت سعی کرده است از همین غزل، به «آنچه خود داشت» توجه کند. و آن را از یاخته یاخته وجود خویش و از هر وجدان بیدار و هر دل فهیم و آگاه در این جهان بیرون بکشد:
«گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است طلب از گمشدگان ره دریا می‌کرد».

نتیجه‌این نبرد چیست؟
1ـ پایداری مقاومت و اشرف، شکاف را در بالای هرم قدرت عمیق‌تر کرده؛ به‌نحوی که این بار گماشته ولی‌فقیه در مسند ریاست جمهوری، به حوزه اقتدار در هم شکسته خامنه‌ای دست درازی می‌کند.

2 ـ کانون مقاومتی که هزاران بار نابودی آن را اعلام کرده‌اند، به قلب تپنده و الهام‌بخش قیامها تبدیل شده است.

پروفسور ژان زیگلر، نایب‌رئیس کمیته مشورتی شورای حقوق‌بشر ملل‌متحد در کنفرانس در مقر سازمان ملل در ژنو، در 20مرداد ۱۳۹۰ گفت: «تنها کسانی که اهمیت اشرف را فهمیده‌اند، ملاها هستند. سازمان ملل متحد، شورای حقوق‌بشر، خانم پیلای و بقیه، این را نفهمیده‌اند. فقط ملاها فهمیده‌اند».

3 ـ حکم دادگاه اسپانیا، جنایتکاران حمله به اشرف را به حضور در پیشگاه عدالت. فراخوانده است.

4 ـ برچسب رسوا علیه مجاهدین، زیر ضرب احکام دادگاهها و انتقادات سیاسی دولتمردان و نمایندگان کنگره آمریکا بی‌اعتبار شده است.

لوئیس فری، رئیس اداره تحقیقات فدرال (۱۹۹۳ ـ ۲۰۰۱) در کنفرانس بین‌المللی در پاریس گفت: من از دولت خودم ـ و نه کشورم ـ بسیار ناراحتم. چرا که ما خیلی عقب هستیم».

این همه موفقیت چگونه به دست آمده است؟ باز هم هیچ منطقی پاسخ ما را نمی‌دهد. به عرفان پناه ببریم. آن‌جا که عطار داستان رفتن موسای تنها و برادرش را به سوی فرعون بیان کرد و آن‌جا که از جنگ ریشاریش، یعنی جنگ صد برابر سخن گفت:
«پشم درکش! هم‌چوموسی کون را ریش گیر آن‌گاه این فرعون را

ریش این فرعون گیر و سخت دار جنگ ریشاریش کن مردانه‌وار»

و این مشعل و این قافله، هم‌چنان به پیش می‌رود. شاید رازهای عرفانی بسیار دیگری هم بتوان در کار این جنگ و نبرد بی‌وقفه یافت. مثلاًً این‌که در این نبرد چه کسی همراه قافله بوده؟ شاید عرفان پاسخ بدهد که:
«بیدلی در همه احوال خدا با او بود او نمی‌دیدش و از دور خدایا می‌کرد».

اما تا همین جا می‌توان به‌طور خلاصه گفت:
«مریمیها درجهان طرحی نوین افکنده‌اند چنگ عشق اندر سر چنگال کین افکنده‌اند.
هر سر مو را به رزم خود سنانی کرده‌اند در رگان از عشق خود آتشفشانی کرده‌اند».
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/9dafd20b-23af-474b-94da-67e2a5955ed5"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات