مشخصات دریاچه ارومیه
بزرگترین دریاچه داخلی کشور با مساحت483هزار هکتار
دومین دریاچه آب شور دنیا
بزرگترین آبگیر دائمی غرب آسیا و یکی از ۵٩ ذخیره طبیعی جهان
دارای ١٠٢جزیره کوچک و بزرگ که تکتک این جزایر از سوی یونسکو بهعنوان اندوخته طبیعی جهان بهثبت رسیدهاند.
زیستگاه ٢٧گونه پستاندار-٢١٢گونه پرنده-۴١گونه خزنده-٧گونه دوزیست و ٢۶گونه ماهی در محدودهاین دریاچه است.
دریاچه ارومیه در حال احتضار
چندی است که خروش و خیزش هموطنان آذری باعث شده که صدای نفسهای آخر یکی از بزرگترین گنجینههای طبیعی کشور، در سراسر میهنمان و حتی در جهان شنیده شود. صدای مردن خاموش دریاچه ارومیه را همگان بشنوند.
چرا دریاچهیی که با زیباییهای سرشارش به نگین سرخ ایران معروف بود و در اساطیر باستانی بهنوعی مقدس شمرده میشد، دچار چنین سرنوشتی شده است؟
چه عواملی باعث شده بزرگترین دریاچه داخلی ایران درحال تبدیل به بزرگترین نمکزار باشد؟
و آیا این سرنوشت، قابل اجتناب بود؟ آیا هنوز امیدی به احیای این زیبای آبی آرمیده در شمال غربی میهنمان هست؟ یا باید نام دریاچه ارومیه را هم مانند دریاچه بختگان و دریاچه پریشان و تالاب گاوخونی از کتابهای جغرافیا حذف کرد؟
اینها پرسشهایی است که امیدواریم بتوانیم بهآنها پاسخ بدهیم. ابتدا بهتر است با دریاچه ارومیه بیشتر آشنا شویم:
دریاچه ارومیه
ارمیه یا ارومیه نام بزرگترین دریاچه داخلی ایران است که در اوستا، چئچسته نامیده شده و بهآن چیچست هم میگویند. دریاچهیی که اوستا آنرا مقدس شمرده و محل تولد زرتشت را در حوالی آن دانستهاند. دریاچهیی که در قدیم آنرا ”تلا“ هم مینامیدهاند و محل جمعشدن آبهای ناحیه سهند در شرق، کوههای کردستان در غرب و جنوب و ارتفاعات قرهداغ در شمال است. در دورههای کهن زمینشناسی، کرانههای آن تا شهر تبریز هم میرسیده است و دهخدا در فرهنگ خود، منابع آبی وارده به آن را تا 11 رودخانه، اسم برده است. برخی از آنها عبارتند از: زرینهرود، سیمینهرود، گًدار، باراندوز، شهرچای، نازلو و زولا.
دریاچه ارومیه بهعنوان دومین دریاچه شور جهان در سال ۱۳۵۴ در کنوانسیون بینالمللی رامسر با مساحت 483هزار هکتار بهثبت رسیده است. این دریاچه بهدلیل شرایط جغرافیایی خاص خود بههمراه رودخانهها، دشتها، و مرغزارها، جزیی از ثروت طبیعی ایران بهشمار میآید که در محدودهیی بهنام پارک ملی دریاچه ارومیه به وسعت ۴۸۱۰هکتار واقع گردیده است. پارک ملی دریاچه ارومیه پساز تالاب انزلی، از ارزشمندترین زیست بومها در ایران بهشمار میرود و از سوی سازمان یونسکو بهعنوان اندوخته طبیعی جهان بهثبت رسیدهاست. جزیره اشک، زیستگاه پرندگان زیبای کوچک، از جمله مرغ آتش و تنجی و نیز گوزن زرد ایرانی است.
گل دریاچه ارومیه، خمیری سیاهرنگ و جزو گلهای کلردار است که برای بیماریهایی چون رماتیسم و آرتروز خاصیت درمانی دارد و در سالهای گذشته، علاوهبر گردشگران، بسیاری از بیماران از سراسر کشور را بهسوی خود جلب میکرد.
علت خشک شدن دریاچه ارومیه
حالا سؤال این است که چطور شد که این دریاچه زیبا و این گنجینه طبیعی ملی که میلیونها سال، جزیی از هویت فلات ایران محسوب میشد، در سالهای اخیر به سرعت بهسوی مرگ و نابودی میرود؟
کوتاهترین و فشردهترین جواب، این است که حاکمیت این دیکتاتوری فاسد و ضدملی و ضدمردمی است که بر همه مقدرات میهن ما چنگ انداخته. نابودی و روند خشکشدن دریاچه ارومیه هم مثل نابودی سایر منابع ملی ما، محصول مستقیم حکومت دارودستهیی است که جز فساد و غارت و جنایت هیچ هنر دیگری ندارند. همانطورکه کارشناسان میگویند و حالا دیگر، ایادی و کارگزاران رژیم هم مجبور بهاعتراف بهآن شدهاند، علت خشکشدن دریاچه ارومیه، در وهله اول، ساختن بیرویه سدهای مخزنی و انحرافی متعدد روی رودهایی است که بهاین دریاچه میریختند؛ و در وهله بعد، ساختن یکجاده در وسط دریاچه است که دریاچه را به دو قسمت تقسیم کرده و تعادل آنرا بههم زده است.
البته ساختن سد، فینفسه چیز بدی نیست. با توجه به کمآبی کشور ما، از قدیم، مهار آبها مورد توجه بوده که یکی از روشهای آن، ساختن سد است تا هم از هرزروی آب جلوگیری شود و هم بتوان از نیروی آبهایی که پشت سد جمع میشود برق گرفت. اما سدسازی مثل هر کار دیگری مستلزم مطالعات دقیق و همهجانبه است که اولاً آیا صرفه اقتصادی دارد و ثانیاً چه عواقب و عوارض منفی بهلحاظ اکولوژیکی ممکن است همراه داشته باشد و چطور میشود از آنها جلوگیری کرد و مهمتر از همه، این است که ساختن سد، درخدمت چهکسی و چهچیزی است و چه مسألهیی را میخواهد حل کند؟
در دوره ریاستجمهوری رفسنجانی که این سدسازیهای احمقانه از آنجا شروع شد، او خیلی دم از برنامه و پروژههایی برای ساختن صدتا سد میزد. اما این سدسازیها بههیچوجه درجهت خدمت به مردم و حل مسائل آنها نبود، بلکه در وهله اول یک ناندانی و ممر دزدی و چپاول برای پاسداران بود که بعد از شکست و ناکامی در جنگ، رژیم میخواست آنها را ساکت و راضی نگهدارد و همانطورکه میدانیم از رهگذر این سیاست، قشری از پاسداران که یک نمونه آن، پاسدار محصولی است، حسابی پروار شدند و سپاه پاسداران بر تمام رشتههای اقتصادی از صادرات و واردات گرفته تا اجرای پروژههای عظیم چندین میلیارد دلاری مثل پروژههای نفت و گاز و غیره و از جمله سدسازی و جادهسازی بدون اینکه کمترین صلاحیت فنی در این زمینهها داشته باشد، چنگ انداخت و علاوهبر بالاکشیدن میلیاردها دلار، چنین فجایع زیستمحیطی هم بهبار آورد.
نابودی دریاچه ارومیه، یک فاجعه ملی و فراملی
ناقوس مرگ در سراسر دریاچه ارومیه طنینانداز شده است. امروز دیگر خبری از نگین سرخ آذریابجان نیست. دریاچهیی مرده به رنگ سفید که نشان از افزایش بیشاز حد غلظت نمک در آب است، همه آنچیزی است که امروز از پارک ملی دریاچه ارومیه باقی مانده است. در بخشهایی از دریاچه تا چشم کار میکند تنها نمک دیده میشود و لایه قطوری از نمک به عمق 50 تا 60سانتیمتر در بستر دریاچه تشکیل شده است. لاشههای بیجان و قندیل نمک بسته پرندگان بومی و مهاجر آبزی و کنار آبزی و ازبینرفتن تنها جاندار دریاچه یعنی آرتمیا (ARTEMIA)، تنها بخشی از سناریوی شومی است که حرامیان برای دریاچه ارومیه نوشتهاند.
در مورد آرتمیا که تنها جانور آبزی دریاچه ارومیه و در چرخه زیستمحیطی دریاچه، نقش بیبدیلی دارد، گفتنی است که هرساله شاهد افت جمعیت آرتمیا در دریاچه هستیم زیرا بهعلت شوری بیشاز حد آب بهویژه در بخش شمالی دریاچه که توسط جاده میانگذر به دونیم شده و ورودی آب هم بهاین قسمت کم است، در آن، دیگر تقریباً آرتمیایی وجود ندارد. بر اساس یک برآورد علمی که در سال ۱۳۷۶ بهعمل آمد، ارزش دریاچه ارومیه فقط ازنظر ذخایر آرتمیا بهعنوان غذای آبزیان پرورشی و غذای اصلی برخی گونههای پرندگان مهاجر معادل 10میلیارد دلار تخمین زده شد و ایران، منبع اصلی صادرات دهها تن «آرتمیا» به کشورهای دیگر بود که اگر این بلا بر سر دریاچه نیامده بود این رقم امروز بسیار بیشتر بود چرا که هر کیلو تخم آرتمیا حدود 65 دلار است اما امسال بهخاطر خشکی دریاچه و افزایش غلظت نمک، با ناباوری، شاهد واردات تخم آرتمیا از چین هستیم.
اما ابعاد فاجعه وقتی آشکار میشود که تأثیر آنرا بر زندگی 14تا 16میلیون نفر از هموطنانی که در اطراف دریاچه زندگی میکنند، در نظر آوریم.
40 روستای خالی از سکنه در شرق دریاچه تنها بخش کوچکی از پیامدهای نابودی این دریاچه است. با خشکشدن دریاچه و باقیماندن نمک در بستر دریاچه، اکنون وقتی باد و توفان میوزد، با خود ریزگردهای نمک را بههمراه دارد که بهتدریج درحال ازبینبردن باغهای سیب و انگور در اطراف دریاچه ارومیه است. و تشدید این روند با گسترش خشکشدن دریاچه ارومیه مساوی است با متروکهشدن دهها و صدها روستای دیگر و نابودی قطب کشاورزی ایران در سراسر آذربایجان و بهدنبال آن در وهله اول شاهد مهاجرت دستکم 15میلیون روستایی از هستی ساقطشده به شهرها خواهیم بود.
بهاینترتیب دریاچه ارومیه که تا پیش از این، یک ثروت طبیعی و نعمت بسیار بزرگ بود، با تبدیل به یک کویر نمکی به وسعت بیشاز ۴۴۰۰ کیلومترمربع به یک نقمت و مصیبت برای نهفقط آذربایجان، بلکه برای استانهای همجوار و حتی بخشهای وسیعی از عراق و ترکیه تبدیل خواهد شد.
این وضعیت، سالهاست جریان دارد و ما سالهاست که خبرهای مربوط به خشکشدن دریاچه ارومیه را میشنویم، اما رژیم هیچکاری برای مقابل با این وضعیت و متوقفکردن این روند نکرده است. و اساساً چنین توقعی از رژیم خیلی نابجاست. وقتی میگوییم که این، یک رژیم ضدملی و ضدمردمی است، این را بهعنوان یک دشنام و ناسزا بهکار نمیبریم. اصلاً رسالت و مأموریت این رژیم، نابودی حرث و نسل این میهن است. بلایی که بر سر دریاچه ارومیه آمده، تنها یک نمونه از بلایی است که رژیم در همه زمینهها بر سر میهن ما آورده. و در رابطه با منابع طبیعی و زیستمحیطی، که موضوع این نوشتار است، خشکشدن دریاچه ارومیه اگرچه مهمترین مورد است، اما قبلاز آن، ما شاهد مرگ و ازبینرفتن دریاچه پریشان و دریاچه بختگان در فارس و تالابهای جازموریان در جیرفت و گاوخونی در استان اصفهان و خشکشدن زایندهرود بودیم و هستیم.
اینجا شاید این سؤال پیش بیاید که وقتی صحبت در زمینه سیاسی و برخورد با مخالفان سیاسی است، سیاستها و عملکردهای جنایتکارانه رژیم قابلفهم است، اما بهنفع خود همین رژیم هم نیست که بهدست خودش منابع ثروت کشور را اینطور از بین ببرد.
پاسخ خیلی ساده است. نظام دیکتاتوری و بریده از مردم، اساساً نمیتواند بلندمدت فکر و برنامهریزی کند، بنابراین، همیشه نفع زودرس و آنی و فردی و گروهی را به منافع درازمدت و ملیترجیح میدهد. بهخصوص این دارودسته حاکم بر کشور، یک مشت دزد و غارتگر هستند که جز هرچه بیشتر پرکردن جیب خودشان به فکر هیچچیز دیگر نیستند، دزدیهای عجیب و غریب 3هزار میلیارد تومانی هم از همینجا درمیآید. طبعاً منافع پروژه سرهمبندیکردن سد که بعضاً هم خراب شده و فاجعه بهبار آورده، اولاً با بودجه کلانی که دارد محل خوبی برای چپاول است، ثانیاً وقتی سدی یا شاهراهی ساخته میشود، اطراف آنرا میتوان بهقیمت خوبی فروخت و از محل آنهم درآمدهای هنگفت کسب کرد. حالا در این میان دریاچهیی هم خشک میشود، یا چنانکه در مورد سد سیوند شاهدش بودیم، یک میراث باستانی و فرهنگی مثل پاسارگاد زیر آب میرود، یا چنانکه در مورد شاهراه شمال شاهد بودیم، بهترین جنگلهای کشور از بین میروند و خسارات جبرانناپذیر به محیط زیست کشور وارد میشود، اینها هیچکدام مشکل آخوندها و پاسدارهای حرامخوار حاکم نیست.
خشکشدن تالابها و رودخانهها
دریاچه بختگان که دومین دریاچه بزرگ کشور محسوب میشد و در فاصله 160کیلومتری شرق شیراز قرار داشت، در سال 87 برای همیشه خشک شد. پارک ملی بختگان شامل دریاچه بختگان با وسعت بیشاز 143هزار هکتار و پناهگاه حیات وحش با بیشاز 184هزارو 600 هکتار وسعت شامل دریاچه طشک و عرصههای کوهستانی بود.
ساخت چندین سد در بالادست منابع تأمینکننده دریاچه و بهخصوص سد سیوند، علت اصلی نابودی دریاچه بختگان و بروز این فاجعه زیستمحیطی است. با ازمیانرفتن دریاچه بختگان، پناهگاه باارزش حیات وحش به نمکزار تبدیل شده است و گونههای ارزشمند جانوری بر اثر کمآبی تلف شدند.
بهگفته مسئولان محیط زیست استان فارس، تبدیل این دریاچه به نمکزار باعث شده که نمکها بر اثر وزش باد بر روی محصولات کشاورزی بومیان منطقه ریخته شود و حتی جادهها را بپوشاند.
«دریاچه پریشان، یکی از زیباترین دریاچههای آب شیرین ایران واقع در شهرستان گلشهر کازرون نیز خشک شد. دریاچه پریشان در کنوانسیون رامسر بهعنوان تالاب بینالمللی ثبت شده بود و در تقسیمبندی مناطق، منطقه حفاظتشده محسوب میشد.
رودخانه زایندهرود نیز امسال بهطور کامل خشک شد و این امر تأثیرات مخربی بر شهر اصفهان و استان اصفهان و وضعیت اجتماعی و اقتصادی آن داشته و خواهد داشت و همین امر حرکتهای اعتراضی از سوی مردم اصفهان و روستاهای حاشیه زایندهرود را درپی داشته است.
درپی خشکشدن زایندهرود، تالاب گاوخونی نیز خشک شد. این تالاب با وسعت ۴۷هزار هکتار در ۱۴۰کیلومتری جنوب شرقی اصفهان واقع بود و دارای پوشش گیاهی متنوع و زیستگاه پرندگان مهاجر چون فلامینگو و حواصیل بود. گاوخونی دیروز، اکنون تبدیل به کویر و منشأ «ریزگردها» شده و ضریب آلودگی هوا را افزایش داده است. این ذرات نمک و گردو غبار بسیار آلوده کف تالاب بهروی مناطق کشاورزی جنب تالاب پخش میشود و در درازمدت تبعات زیستمحیطی بسیاری ایجاد میکند.
منافع زودرس و فردی و باندی حکومتگران باعث شده که آنها نسبت به خشکشدن دریاچهها و ازبینرفتن منابع طبیعی ملی کشور بیاعتنا باشند، اما الآن که میبینیم مثلاً هموطنان آذربایجانی ما برخاستند و این مسأله تبدیل به یک مسأله اجتماعی و سیاسی و حتی بهقول خود رژیم به یک مسأله امنیتی تبدیل شده، اینجا دیگر رژیم نمیتواند نسبت بهآن بیاعتنا باشد، و اگر تنها امیدی برای متوقفکردن روند نابودی منابع طبیعی کشور باشد از همین جاست، از اینجا که خود مردم برخیزند و دست متجاوزان را که واقعاً بدترین دشمن ایران و ایرانی هستند از منابع حیاتی و ملی کشور قطع کنند.
البته با تمام این موارد، رژیم تاکنون حتی یک قدم برنداشته و هرگز هیچ قدم مؤثری برنخواهد داشت. به یک دلیل خیلی ساده، بهدلیل منافع مستقیم و منافع کلان باندهای حاکم و پاسدارها. بهخاطر اینکه اگر آب رودهایی را که بر روی آنها سد بستند، بهروی دریاچه باز کنند، باغهای خودشان که دوروبر دریاچههای این سدها است، از بین میرود. این را به زبانهای مختلف هم گفتند، از جمله اینکه بازکردن دریچههای این سدها هم تأثیر چندانی نخواهد داشت.
رژیم به مردم وعده میدهد که آب رودهای مرزی مثل ارس که مرز با جمهوری آذربایجان هست و آب رودخانه زاب را که رود مشترک مرزی با عراق است به طرف دریاچه منحرف کنند…
اما اینها همه حرف و وعدههای توخالی است. منحرفکردن آب رودخانههای مرزی هم بهلحاظ فنی و مهمتر از آن بهلحاظ حقوق بینالمللی بهاین سادگیها نیست.
اما باهمه این حرفها چرا میگوییم چشمانداز روشن است و نور امیدی وجود دارد؟
بله، نور امیدی هست و چشمانداز روشن است، بهایندلیل که مردم آذربایجان خودشان برخاستند. چون این باور را از اول داشتند و الآن این باور به یقین تبدیل شده که تا وقتی این رژیم هست، دریاچه روزبهروز به مرگ نزدیک و نزدیکتر میشود.
دریاچه ارومیه و نجات آن، نمادی از تمامی ایران است، همانطورکه تا وقتی این رژیم هست، هیچ چشماندازی برای دریاچه ارومیه وجود ندارد و نمیتواند وجود داشته باشد، همانطور هم بهبود وضعیت در هر یک از زمینهها و در هر یک از مسائل خرد و کلان کشور متصور نیست. اگر رژیم بتواند مسأله دریاچه ارومیه را حل بکند، حتماً میتواند سایر مسائل را هم حل کند. اما هرگز نتوانسته و نمیتواند حتی فقط یک مسأله، فقط یک مشکل کوچک را حل کند. بههمیندلیل است که هر مسألهیی و هر خواستهیی از طرف هر یک از اقشار مردم، به مسأله امنیتی تبدیل شده و به سرعت به شعار سرنگونی میانجامد. ایادی رژیم در همین جریان دریاچه ارومیه هشدار میدادند که ضدانقلاب و منافقین میخواهند این مسأله زیستمحیطی را تبدیل به مسأله امنیتی بکنند.
واضح است که اول، خود رژیم مسأله را امنیتی میبیند و با آن برخورد امنیتی میکند. چون با تمام نیروهای سرکوبگرش به میدان آمده و با تمام قوا هر خواستهیی را سرکوب میکند، چون بهخوبی میداند که توان حل آنرا ندارد، و بهفرض محال اگر یک مورد را هم حل کرده و در برابر مردم کوتاه بیاید، شکافی در رژیم باز میشود که به سرعت تا نابودی تمامی رژیم پیش میرود.
بزرگترین دریاچه داخلی کشور با مساحت483هزار هکتار
دومین دریاچه آب شور دنیا
بزرگترین آبگیر دائمی غرب آسیا و یکی از ۵٩ ذخیره طبیعی جهان
دارای ١٠٢جزیره کوچک و بزرگ که تکتک این جزایر از سوی یونسکو بهعنوان اندوخته طبیعی جهان بهثبت رسیدهاند.
زیستگاه ٢٧گونه پستاندار-٢١٢گونه پرنده-۴١گونه خزنده-٧گونه دوزیست و ٢۶گونه ماهی در محدودهاین دریاچه است.
دریاچه ارومیه در حال احتضار
چندی است که خروش و خیزش هموطنان آذری باعث شده که صدای نفسهای آخر یکی از بزرگترین گنجینههای طبیعی کشور، در سراسر میهنمان و حتی در جهان شنیده شود. صدای مردن خاموش دریاچه ارومیه را همگان بشنوند.
چرا دریاچهیی که با زیباییهای سرشارش به نگین سرخ ایران معروف بود و در اساطیر باستانی بهنوعی مقدس شمرده میشد، دچار چنین سرنوشتی شده است؟
چه عواملی باعث شده بزرگترین دریاچه داخلی ایران درحال تبدیل به بزرگترین نمکزار باشد؟
و آیا این سرنوشت، قابل اجتناب بود؟ آیا هنوز امیدی به احیای این زیبای آبی آرمیده در شمال غربی میهنمان هست؟ یا باید نام دریاچه ارومیه را هم مانند دریاچه بختگان و دریاچه پریشان و تالاب گاوخونی از کتابهای جغرافیا حذف کرد؟
اینها پرسشهایی است که امیدواریم بتوانیم بهآنها پاسخ بدهیم. ابتدا بهتر است با دریاچه ارومیه بیشتر آشنا شویم:
دریاچه ارومیه
ارمیه یا ارومیه نام بزرگترین دریاچه داخلی ایران است که در اوستا، چئچسته نامیده شده و بهآن چیچست هم میگویند. دریاچهیی که اوستا آنرا مقدس شمرده و محل تولد زرتشت را در حوالی آن دانستهاند. دریاچهیی که در قدیم آنرا ”تلا“ هم مینامیدهاند و محل جمعشدن آبهای ناحیه سهند در شرق، کوههای کردستان در غرب و جنوب و ارتفاعات قرهداغ در شمال است. در دورههای کهن زمینشناسی، کرانههای آن تا شهر تبریز هم میرسیده است و دهخدا در فرهنگ خود، منابع آبی وارده به آن را تا 11 رودخانه، اسم برده است. برخی از آنها عبارتند از: زرینهرود، سیمینهرود، گًدار، باراندوز، شهرچای، نازلو و زولا.
دریاچه ارومیه بهعنوان دومین دریاچه شور جهان در سال ۱۳۵۴ در کنوانسیون بینالمللی رامسر با مساحت 483هزار هکتار بهثبت رسیده است. این دریاچه بهدلیل شرایط جغرافیایی خاص خود بههمراه رودخانهها، دشتها، و مرغزارها، جزیی از ثروت طبیعی ایران بهشمار میآید که در محدودهیی بهنام پارک ملی دریاچه ارومیه به وسعت ۴۸۱۰هکتار واقع گردیده است. پارک ملی دریاچه ارومیه پساز تالاب انزلی، از ارزشمندترین زیست بومها در ایران بهشمار میرود و از سوی سازمان یونسکو بهعنوان اندوخته طبیعی جهان بهثبت رسیدهاست. جزیره اشک، زیستگاه پرندگان زیبای کوچک، از جمله مرغ آتش و تنجی و نیز گوزن زرد ایرانی است.
گل دریاچه ارومیه، خمیری سیاهرنگ و جزو گلهای کلردار است که برای بیماریهایی چون رماتیسم و آرتروز خاصیت درمانی دارد و در سالهای گذشته، علاوهبر گردشگران، بسیاری از بیماران از سراسر کشور را بهسوی خود جلب میکرد.
علت خشک شدن دریاچه ارومیه
حالا سؤال این است که چطور شد که این دریاچه زیبا و این گنجینه طبیعی ملی که میلیونها سال، جزیی از هویت فلات ایران محسوب میشد، در سالهای اخیر به سرعت بهسوی مرگ و نابودی میرود؟
کوتاهترین و فشردهترین جواب، این است که حاکمیت این دیکتاتوری فاسد و ضدملی و ضدمردمی است که بر همه مقدرات میهن ما چنگ انداخته. نابودی و روند خشکشدن دریاچه ارومیه هم مثل نابودی سایر منابع ملی ما، محصول مستقیم حکومت دارودستهیی است که جز فساد و غارت و جنایت هیچ هنر دیگری ندارند. همانطورکه کارشناسان میگویند و حالا دیگر، ایادی و کارگزاران رژیم هم مجبور بهاعتراف بهآن شدهاند، علت خشکشدن دریاچه ارومیه، در وهله اول، ساختن بیرویه سدهای مخزنی و انحرافی متعدد روی رودهایی است که بهاین دریاچه میریختند؛ و در وهله بعد، ساختن یکجاده در وسط دریاچه است که دریاچه را به دو قسمت تقسیم کرده و تعادل آنرا بههم زده است.
البته ساختن سد، فینفسه چیز بدی نیست. با توجه به کمآبی کشور ما، از قدیم، مهار آبها مورد توجه بوده که یکی از روشهای آن، ساختن سد است تا هم از هرزروی آب جلوگیری شود و هم بتوان از نیروی آبهایی که پشت سد جمع میشود برق گرفت. اما سدسازی مثل هر کار دیگری مستلزم مطالعات دقیق و همهجانبه است که اولاً آیا صرفه اقتصادی دارد و ثانیاً چه عواقب و عوارض منفی بهلحاظ اکولوژیکی ممکن است همراه داشته باشد و چطور میشود از آنها جلوگیری کرد و مهمتر از همه، این است که ساختن سد، درخدمت چهکسی و چهچیزی است و چه مسألهیی را میخواهد حل کند؟
در دوره ریاستجمهوری رفسنجانی که این سدسازیهای احمقانه از آنجا شروع شد، او خیلی دم از برنامه و پروژههایی برای ساختن صدتا سد میزد. اما این سدسازیها بههیچوجه درجهت خدمت به مردم و حل مسائل آنها نبود، بلکه در وهله اول یک ناندانی و ممر دزدی و چپاول برای پاسداران بود که بعد از شکست و ناکامی در جنگ، رژیم میخواست آنها را ساکت و راضی نگهدارد و همانطورکه میدانیم از رهگذر این سیاست، قشری از پاسداران که یک نمونه آن، پاسدار محصولی است، حسابی پروار شدند و سپاه پاسداران بر تمام رشتههای اقتصادی از صادرات و واردات گرفته تا اجرای پروژههای عظیم چندین میلیارد دلاری مثل پروژههای نفت و گاز و غیره و از جمله سدسازی و جادهسازی بدون اینکه کمترین صلاحیت فنی در این زمینهها داشته باشد، چنگ انداخت و علاوهبر بالاکشیدن میلیاردها دلار، چنین فجایع زیستمحیطی هم بهبار آورد.
نابودی دریاچه ارومیه، یک فاجعه ملی و فراملی
ناقوس مرگ در سراسر دریاچه ارومیه طنینانداز شده است. امروز دیگر خبری از نگین سرخ آذریابجان نیست. دریاچهیی مرده به رنگ سفید که نشان از افزایش بیشاز حد غلظت نمک در آب است، همه آنچیزی است که امروز از پارک ملی دریاچه ارومیه باقی مانده است. در بخشهایی از دریاچه تا چشم کار میکند تنها نمک دیده میشود و لایه قطوری از نمک به عمق 50 تا 60سانتیمتر در بستر دریاچه تشکیل شده است. لاشههای بیجان و قندیل نمک بسته پرندگان بومی و مهاجر آبزی و کنار آبزی و ازبینرفتن تنها جاندار دریاچه یعنی آرتمیا (ARTEMIA)، تنها بخشی از سناریوی شومی است که حرامیان برای دریاچه ارومیه نوشتهاند.
در مورد آرتمیا که تنها جانور آبزی دریاچه ارومیه و در چرخه زیستمحیطی دریاچه، نقش بیبدیلی دارد، گفتنی است که هرساله شاهد افت جمعیت آرتمیا در دریاچه هستیم زیرا بهعلت شوری بیشاز حد آب بهویژه در بخش شمالی دریاچه که توسط جاده میانگذر به دونیم شده و ورودی آب هم بهاین قسمت کم است، در آن، دیگر تقریباً آرتمیایی وجود ندارد. بر اساس یک برآورد علمی که در سال ۱۳۷۶ بهعمل آمد، ارزش دریاچه ارومیه فقط ازنظر ذخایر آرتمیا بهعنوان غذای آبزیان پرورشی و غذای اصلی برخی گونههای پرندگان مهاجر معادل 10میلیارد دلار تخمین زده شد و ایران، منبع اصلی صادرات دهها تن «آرتمیا» به کشورهای دیگر بود که اگر این بلا بر سر دریاچه نیامده بود این رقم امروز بسیار بیشتر بود چرا که هر کیلو تخم آرتمیا حدود 65 دلار است اما امسال بهخاطر خشکی دریاچه و افزایش غلظت نمک، با ناباوری، شاهد واردات تخم آرتمیا از چین هستیم.
اما ابعاد فاجعه وقتی آشکار میشود که تأثیر آنرا بر زندگی 14تا 16میلیون نفر از هموطنانی که در اطراف دریاچه زندگی میکنند، در نظر آوریم.
40 روستای خالی از سکنه در شرق دریاچه تنها بخش کوچکی از پیامدهای نابودی این دریاچه است. با خشکشدن دریاچه و باقیماندن نمک در بستر دریاچه، اکنون وقتی باد و توفان میوزد، با خود ریزگردهای نمک را بههمراه دارد که بهتدریج درحال ازبینبردن باغهای سیب و انگور در اطراف دریاچه ارومیه است. و تشدید این روند با گسترش خشکشدن دریاچه ارومیه مساوی است با متروکهشدن دهها و صدها روستای دیگر و نابودی قطب کشاورزی ایران در سراسر آذربایجان و بهدنبال آن در وهله اول شاهد مهاجرت دستکم 15میلیون روستایی از هستی ساقطشده به شهرها خواهیم بود.
بهاینترتیب دریاچه ارومیه که تا پیش از این، یک ثروت طبیعی و نعمت بسیار بزرگ بود، با تبدیل به یک کویر نمکی به وسعت بیشاز ۴۴۰۰ کیلومترمربع به یک نقمت و مصیبت برای نهفقط آذربایجان، بلکه برای استانهای همجوار و حتی بخشهای وسیعی از عراق و ترکیه تبدیل خواهد شد.
این وضعیت، سالهاست جریان دارد و ما سالهاست که خبرهای مربوط به خشکشدن دریاچه ارومیه را میشنویم، اما رژیم هیچکاری برای مقابل با این وضعیت و متوقفکردن این روند نکرده است. و اساساً چنین توقعی از رژیم خیلی نابجاست. وقتی میگوییم که این، یک رژیم ضدملی و ضدمردمی است، این را بهعنوان یک دشنام و ناسزا بهکار نمیبریم. اصلاً رسالت و مأموریت این رژیم، نابودی حرث و نسل این میهن است. بلایی که بر سر دریاچه ارومیه آمده، تنها یک نمونه از بلایی است که رژیم در همه زمینهها بر سر میهن ما آورده. و در رابطه با منابع طبیعی و زیستمحیطی، که موضوع این نوشتار است، خشکشدن دریاچه ارومیه اگرچه مهمترین مورد است، اما قبلاز آن، ما شاهد مرگ و ازبینرفتن دریاچه پریشان و دریاچه بختگان در فارس و تالابهای جازموریان در جیرفت و گاوخونی در استان اصفهان و خشکشدن زایندهرود بودیم و هستیم.
اینجا شاید این سؤال پیش بیاید که وقتی صحبت در زمینه سیاسی و برخورد با مخالفان سیاسی است، سیاستها و عملکردهای جنایتکارانه رژیم قابلفهم است، اما بهنفع خود همین رژیم هم نیست که بهدست خودش منابع ثروت کشور را اینطور از بین ببرد.
پاسخ خیلی ساده است. نظام دیکتاتوری و بریده از مردم، اساساً نمیتواند بلندمدت فکر و برنامهریزی کند، بنابراین، همیشه نفع زودرس و آنی و فردی و گروهی را به منافع درازمدت و ملیترجیح میدهد. بهخصوص این دارودسته حاکم بر کشور، یک مشت دزد و غارتگر هستند که جز هرچه بیشتر پرکردن جیب خودشان به فکر هیچچیز دیگر نیستند، دزدیهای عجیب و غریب 3هزار میلیارد تومانی هم از همینجا درمیآید. طبعاً منافع پروژه سرهمبندیکردن سد که بعضاً هم خراب شده و فاجعه بهبار آورده، اولاً با بودجه کلانی که دارد محل خوبی برای چپاول است، ثانیاً وقتی سدی یا شاهراهی ساخته میشود، اطراف آنرا میتوان بهقیمت خوبی فروخت و از محل آنهم درآمدهای هنگفت کسب کرد. حالا در این میان دریاچهیی هم خشک میشود، یا چنانکه در مورد سد سیوند شاهدش بودیم، یک میراث باستانی و فرهنگی مثل پاسارگاد زیر آب میرود، یا چنانکه در مورد شاهراه شمال شاهد بودیم، بهترین جنگلهای کشور از بین میروند و خسارات جبرانناپذیر به محیط زیست کشور وارد میشود، اینها هیچکدام مشکل آخوندها و پاسدارهای حرامخوار حاکم نیست.
خشکشدن تالابها و رودخانهها
دریاچه بختگان که دومین دریاچه بزرگ کشور محسوب میشد و در فاصله 160کیلومتری شرق شیراز قرار داشت، در سال 87 برای همیشه خشک شد. پارک ملی بختگان شامل دریاچه بختگان با وسعت بیشاز 143هزار هکتار و پناهگاه حیات وحش با بیشاز 184هزارو 600 هکتار وسعت شامل دریاچه طشک و عرصههای کوهستانی بود.
ساخت چندین سد در بالادست منابع تأمینکننده دریاچه و بهخصوص سد سیوند، علت اصلی نابودی دریاچه بختگان و بروز این فاجعه زیستمحیطی است. با ازمیانرفتن دریاچه بختگان، پناهگاه باارزش حیات وحش به نمکزار تبدیل شده است و گونههای ارزشمند جانوری بر اثر کمآبی تلف شدند.
بهگفته مسئولان محیط زیست استان فارس، تبدیل این دریاچه به نمکزار باعث شده که نمکها بر اثر وزش باد بر روی محصولات کشاورزی بومیان منطقه ریخته شود و حتی جادهها را بپوشاند.
«دریاچه پریشان، یکی از زیباترین دریاچههای آب شیرین ایران واقع در شهرستان گلشهر کازرون نیز خشک شد. دریاچه پریشان در کنوانسیون رامسر بهعنوان تالاب بینالمللی ثبت شده بود و در تقسیمبندی مناطق، منطقه حفاظتشده محسوب میشد.
رودخانه زایندهرود نیز امسال بهطور کامل خشک شد و این امر تأثیرات مخربی بر شهر اصفهان و استان اصفهان و وضعیت اجتماعی و اقتصادی آن داشته و خواهد داشت و همین امر حرکتهای اعتراضی از سوی مردم اصفهان و روستاهای حاشیه زایندهرود را درپی داشته است.
درپی خشکشدن زایندهرود، تالاب گاوخونی نیز خشک شد. این تالاب با وسعت ۴۷هزار هکتار در ۱۴۰کیلومتری جنوب شرقی اصفهان واقع بود و دارای پوشش گیاهی متنوع و زیستگاه پرندگان مهاجر چون فلامینگو و حواصیل بود. گاوخونی دیروز، اکنون تبدیل به کویر و منشأ «ریزگردها» شده و ضریب آلودگی هوا را افزایش داده است. این ذرات نمک و گردو غبار بسیار آلوده کف تالاب بهروی مناطق کشاورزی جنب تالاب پخش میشود و در درازمدت تبعات زیستمحیطی بسیاری ایجاد میکند.
منافع زودرس و فردی و باندی حکومتگران باعث شده که آنها نسبت به خشکشدن دریاچهها و ازبینرفتن منابع طبیعی ملی کشور بیاعتنا باشند، اما الآن که میبینیم مثلاً هموطنان آذربایجانی ما برخاستند و این مسأله تبدیل به یک مسأله اجتماعی و سیاسی و حتی بهقول خود رژیم به یک مسأله امنیتی تبدیل شده، اینجا دیگر رژیم نمیتواند نسبت بهآن بیاعتنا باشد، و اگر تنها امیدی برای متوقفکردن روند نابودی منابع طبیعی کشور باشد از همین جاست، از اینجا که خود مردم برخیزند و دست متجاوزان را که واقعاً بدترین دشمن ایران و ایرانی هستند از منابع حیاتی و ملی کشور قطع کنند.
البته با تمام این موارد، رژیم تاکنون حتی یک قدم برنداشته و هرگز هیچ قدم مؤثری برنخواهد داشت. به یک دلیل خیلی ساده، بهدلیل منافع مستقیم و منافع کلان باندهای حاکم و پاسدارها. بهخاطر اینکه اگر آب رودهایی را که بر روی آنها سد بستند، بهروی دریاچه باز کنند، باغهای خودشان که دوروبر دریاچههای این سدها است، از بین میرود. این را به زبانهای مختلف هم گفتند، از جمله اینکه بازکردن دریچههای این سدها هم تأثیر چندانی نخواهد داشت.
رژیم به مردم وعده میدهد که آب رودهای مرزی مثل ارس که مرز با جمهوری آذربایجان هست و آب رودخانه زاب را که رود مشترک مرزی با عراق است به طرف دریاچه منحرف کنند…
اما اینها همه حرف و وعدههای توخالی است. منحرفکردن آب رودخانههای مرزی هم بهلحاظ فنی و مهمتر از آن بهلحاظ حقوق بینالمللی بهاین سادگیها نیست.
اما باهمه این حرفها چرا میگوییم چشمانداز روشن است و نور امیدی وجود دارد؟
بله، نور امیدی هست و چشمانداز روشن است، بهایندلیل که مردم آذربایجان خودشان برخاستند. چون این باور را از اول داشتند و الآن این باور به یقین تبدیل شده که تا وقتی این رژیم هست، دریاچه روزبهروز به مرگ نزدیک و نزدیکتر میشود.
دریاچه ارومیه و نجات آن، نمادی از تمامی ایران است، همانطورکه تا وقتی این رژیم هست، هیچ چشماندازی برای دریاچه ارومیه وجود ندارد و نمیتواند وجود داشته باشد، همانطور هم بهبود وضعیت در هر یک از زمینهها و در هر یک از مسائل خرد و کلان کشور متصور نیست. اگر رژیم بتواند مسأله دریاچه ارومیه را حل بکند، حتماً میتواند سایر مسائل را هم حل کند. اما هرگز نتوانسته و نمیتواند حتی فقط یک مسأله، فقط یک مشکل کوچک را حل کند. بههمیندلیل است که هر مسألهیی و هر خواستهیی از طرف هر یک از اقشار مردم، به مسأله امنیتی تبدیل شده و به سرعت به شعار سرنگونی میانجامد. ایادی رژیم در همین جریان دریاچه ارومیه هشدار میدادند که ضدانقلاب و منافقین میخواهند این مسأله زیستمحیطی را تبدیل به مسأله امنیتی بکنند.
واضح است که اول، خود رژیم مسأله را امنیتی میبیند و با آن برخورد امنیتی میکند. چون با تمام نیروهای سرکوبگرش به میدان آمده و با تمام قوا هر خواستهیی را سرکوب میکند، چون بهخوبی میداند که توان حل آنرا ندارد، و بهفرض محال اگر یک مورد را هم حل کرده و در برابر مردم کوتاه بیاید، شکافی در رژیم باز میشود که به سرعت تا نابودی تمامی رژیم پیش میرود.