همیشه در جنگها و قیامها، یکی از نتایج سرکوب و کشتار، آواره شدن مردم بیدفاع به کشورهای همسایه است؛ مردم سوریه که هدف وحشیانهترین سرکوب قرار گرفتن با همین مشکل مواجهند؛ خیلیها مجبورند با ریسکپذیری زیاد، از کشور فرار کنند. یک نمونهاش داستان چند کودک است که مجبور شدند بدون پدر و مادرشان از کشور بگریزند؛ بخشهایی از دو گزارش سی.ان.ان.از لبنان:
کلام گزارشگر: ...طی چند هفته اخیر شماری دیگر از روستاها در مرز سوریه-لبنان تحت سرکوب گسترده از سوی ارتش قرار گرفتهاند و هزاران پناهجوی سوری (از کشور) گریختهاند؛
ما با 4 خواهر و برادر بین 9 تا 13ساله که از این مرز عبور کردهاند دیدار کردیم... با شروع سرکوب ارتش در تلّکلخ، آنها از والدینشان جدا شدند... مادر و پدرشان در سوریه ماندند و حدود یک هفته
کلام گزارشگر: عمر، 13ساله مسنترین آنها میگوید، مادرم گریه میکرد و بهسختی سخن میگفت؛ او گفت، پدرت کشته شد و بعد تلفن قطع شد.
این خانواده در حال دیدار با یکی از بستگانشان بودند که یورش ارتش به تلّکلخ شروع شد؛ والدین برای چک خانه شان به آنجا رفتند. عمر میگوید، ما فکر کردیم اونها دو، سه ساعت بعد میرن. اما یورش ارتش بهقدری شدید بود که والدینشان گیر افتادند و پدرشان کشته شد.
کودکان بهنحو جالبی فرار کردند و با عبور از زمینهای ناهموار مشابه این، ... به لبنان رسیدند. آنها به پناهجویان دیگری پیوستند که بهخاطر سرکوب، از کشور گریختهاند... آنها میگویند، برای اجتناب از دستگیری توسط ارتش سوریه، حتی مجبور به حرکت سینهخیز شدهاند.
این کودکان اکنون بههمراه برخی دیگر از بستگانشان، نزد خاله شان در لبنان هستند... آنها از وجود اجساد خونین در خیابانهای تلّکلخ تعریف میکنند؛ خاله آنها میگوید، کودکان نمیتوانند بخوابند و از آنچه دیده و شنیدهاند، شوکه هستند.
او میگوید، آنها از شنیدن صدای ترقهبازی کودکان هم بهتزده میشوند؛ وقتی هم ماشینهای سیاه، مشابه ماشینهای نیروهای امنیتی را میبینند، فریاد میزنند، ”خاله! اومدن دنبال ما ”. مادرشان همچنان در سوریه است و حاضر نیست جسد همسرش را رها کند. او نگران است که اگر تلاش کند او را به خاک بسپارد، تکتیراندازان به او شلیک خواهند کرد و یا نیروهای امنیتی جسد را با خود خواهند برد.
او به ما میگوید، خبرهایی بود که اونها اجساد رو میسوزانند و یا اونها رو در دستگاه زباله خردکن، خرد میکنند.
کلام گزارشگر: ...طی چند هفته اخیر شماری دیگر از روستاها در مرز سوریه-لبنان تحت سرکوب گسترده از سوی ارتش قرار گرفتهاند و هزاران پناهجوی سوری (از کشور) گریختهاند؛
ما با 4 خواهر و برادر بین 9 تا 13ساله که از این مرز عبور کردهاند دیدار کردیم... با شروع سرکوب ارتش در تلّکلخ، آنها از والدینشان جدا شدند... مادر و پدرشان در سوریه ماندند و حدود یک هفته
کلام گزارشگر: عمر، 13ساله مسنترین آنها میگوید، مادرم گریه میکرد و بهسختی سخن میگفت؛ او گفت، پدرت کشته شد و بعد تلفن قطع شد.
این خانواده در حال دیدار با یکی از بستگانشان بودند که یورش ارتش به تلّکلخ شروع شد؛ والدین برای چک خانه شان به آنجا رفتند. عمر میگوید، ما فکر کردیم اونها دو، سه ساعت بعد میرن. اما یورش ارتش بهقدری شدید بود که والدینشان گیر افتادند و پدرشان کشته شد.
کودکان بهنحو جالبی فرار کردند و با عبور از زمینهای ناهموار مشابه این، ... به لبنان رسیدند. آنها به پناهجویان دیگری پیوستند که بهخاطر سرکوب، از کشور گریختهاند... آنها میگویند، برای اجتناب از دستگیری توسط ارتش سوریه، حتی مجبور به حرکت سینهخیز شدهاند.
این کودکان اکنون بههمراه برخی دیگر از بستگانشان، نزد خاله شان در لبنان هستند... آنها از وجود اجساد خونین در خیابانهای تلّکلخ تعریف میکنند؛ خاله آنها میگوید، کودکان نمیتوانند بخوابند و از آنچه دیده و شنیدهاند، شوکه هستند.
او میگوید، آنها از شنیدن صدای ترقهبازی کودکان هم بهتزده میشوند؛ وقتی هم ماشینهای سیاه، مشابه ماشینهای نیروهای امنیتی را میبینند، فریاد میزنند، ”خاله! اومدن دنبال ما ”. مادرشان همچنان در سوریه است و حاضر نیست جسد همسرش را رها کند. او نگران است که اگر تلاش کند او را به خاک بسپارد، تکتیراندازان به او شلیک خواهند کرد و یا نیروهای امنیتی جسد را با خود خواهند برد.
او به ما میگوید، خبرهایی بود که اونها اجساد رو میسوزانند و یا اونها رو در دستگاه زباله خردکن، خرد میکنند.