گزیده مصاحبه سایت ایلاف با استاد جلال گنجهای (6دسامبر2007)
او یکی از شاگردان خمینی بود سپس با او اختلاف پیداکرده و خط فکری و سیاسی کاملاً مغایر با او در پیش گرفت.
14سال بیش نداشت که آموزش علوم دینی را شروع و در حوزه علمیه نجف و قم تحصیل کرد. از زمان اعلام تشکیل سازمان مجاهدین در سال 1971 به شدت از سازمان مجاهدین خلق حمایت کرد و به همین دلیل در سال های1971 و 1972 توسط پلیس مخفی ساواک زندانی شد.
او دارای آوازه در میان محافل جوانان ایران است و کتابها و بحثهایش از پایگاه گستردهیی شبیه آنچه که فقید دکتر علی شریعتی از آن برخودار بود، برخوردار است.
با این که در اولین دوره انتخابات مجلس ایران پس از انقلاب در سال1980 کاندیدا شد، اما همانطور که خیلی از محافل میگویند با تقلبات وسیعی که انجام گرفت از حضور او در مجلس جلوگیری گردید. او توضیح میدهد که از هدفهای مهم رژیم حاکم بعد از شاه به ویژه به دنبال حمله پاسداران انقلاب به دانشگاه های ایران در سال1980 شد، و از آن موقع تحت تعقیب قرار گرفت، اما دست روی دست نگذاشت و جمعیت داد (جمعیت دفاع از دموکراسی و استقلال ایران) را تشکیل داد. این جمعیت به شورای ملی مقاومت ایران پیوست، و او اکنون مسئول کمیسیون مذاهب و آزادی ادیان است و ایدهها و بحثهای زیادی در رابطه با آرا و مواضع مختلف دارد.
ایلاف با وی دیدار کرده و مجموعه سؤالاتی با باوی مطرح کرد و این گفتگو صورت گرفت:
شما شاگرد امام خمینی بودید و بعد ضد او شدید، چرا؟
شروع مخالفت من با خمینی به یک دهه پیش از حاکمیت برمیگردد، هنگامی که وی در نجف اقامت داشت. در آنجا، خمینی برای ترویج خودش به عنوان یک مرجع تقلید به همان شیوههای ریاکارانه روی آورد که قبلاً خودش دیگران را برای همان ها به شدت نکوهش میکرد. برای مثال، در میان کسانی که برای درس وی حاضر شوند، به تقسیم پول دست زد. و از همه بدتر، برای تخریب منتقدان و مخالفان خویش، به جعل سندهایی دست زد که دارای سربرگ سفارت شاه در بغداد بود و در این سند که خطاب به گروهی از مدرسین نجف جعل شده بود، از زبان سفیر شاه نوشته شده بود که سفارت به امر شاهنشاه آریامهر مبالغی را به صورت ماهانه برای آن اشخاص حواله خواهد کرد. مجری این کار، آخوند دعایی بود که بعدها، پس از انقلاب سال1979، به عنوان سفیر رژیم خمینی در بغداد مأمور نقشههایی شد که خمینی برای دستاندازی به عراق در سر داشت. فاصله گرفتنهای تدریجی من وقتی به جدایی کامل از درس و دستگاه خمینی انجامید که وی در1970 جلسات تدریس خارج فقه را به یک سخنرانی سیاسی تنزل داد تا نظریه ولایت فقیه را تدریس کند.
چرا شما اصل ولایت فقیه را رد میکنید، مگر به ادله مستند فقهی متکی نیست؟
نظریه ولایت فقیه یک بدعت منزوی در فقه شیعه است که قبل از خمینی تنها یک بار در قرن نوزدهم توسط یک ملای نزدیک به دربار سلطنت منحط و استبدادی قاجاری به نام ملا احمد نراقی مطرح شد و هرگز کسی از آن استقبال نکرد. قابل توجه است که در سال های منتهی به انقلاب مشروطیت ایران در 1906، با آن که دو گرایش متمایز مشروطه و استبدادی میان فقهای شیعه در ایران و عراق با یکدیگر مجادله و مبارزه داشتند، هرگز کسی به ولایت فقیه اشاره نکرد. یعنی نوعی اجماع مرکب میان این فقیهان وجود داشت که زمامداری را در بیرون فقاهت جستجو میکردند با این اختلاف که آیا بایستی شاه ایران مشروط به قوانین موضوعه توسط نمایندگان ملت به سلطنت ادامه بدهد و یا باید مطلقالعنان باشد؟
اما دلایلی که خمینی در درسهایش برای استدلال ولایت فقیه مطرح کرد، دو نوع بود:
الف: تعدادی احادیث آحاد از امامان اهل بیت(علیهم السلام) بود که هم از بابت سند و هم -به خصوص- از نظر مفاد و دلالت، ناکافی بودند و هیچ فقیه دیگری خارج از دار و دسته خودش به آنها اعتنایی نداشت. این جدا از تعارض این متون ضعیف با مسلمات شیعیان، به خصوص تصریحات و سنت عملی امام علی(ع) که اندر حقوق مردم در تعیین حاکم و نظارت بر اعمالش و مشروط بودن حق حکومت به آرای مردم کمترین ابهامی ندارد. اینها اسنادی است که برای دسترسی به آنها، حتی مراجعه به نهج البلاغه کافی است و نیاز به دانش و تتبع ویژهیی ندارد.
ب: اما دلیل اصلی وی یک اجتهاد خالص شخصی بود به این شرح:
ـ احکام فقهی لازمالاجراء است
ـ اجرای این احکام بدون قدرت دولتی میسر نیست.
ـ و نتیجه میگرفت که قدرت دولتی باید دست فقیه باشد. چرا که فقیه از هرکسی بیشتر به این احکام آگاهی و احاطه دارد. ضعف خندهدار این به اصطلاح اجتهاد بسیار آشکار است. چرا که احکام مندرج در فقه، مبتنی بر دلایلی هستند که در اساس و همیشه قابل مناقشه و رد و ایراد بوده و هستند. بدین ترتیب، ضرورت اجرای آنها به طور اجباری و با قدرت دولتی، بیمعنی است به خصوص بنا بر آنچه که فقهای شیعه مدعیاند که باب اجتهاد همیشه مفتوح است. خندهدار این که مدعی است: فقیه به خاطر تخصص در این مقررات، بایستی دولت را در دست داشته باشد. گویی که کشورداری با سرپرستی یک مسجد و مدرسه مذهبی و حداکثر یک محکمه صدور احکام،یکی است.
اما چیزی که آن وقت مرا برآشفته کرد و نگرانی خود را با شخص وی در میان گذاشتم، عمیقتر از اشکالات نظری و استدلالی نظریه ولایت فقیه بود. من به وی یادآور شدم که خودش تا چه حد از تبعیضها و بیعدالتیهایی که در دستگاه های فقاهت مشهود بوده، ابراز نگرانی میکرد. از جمله این نگرانی که دستگاه های حاکمه و به خصوص دربار پادشاهی شیعه در ایران قادر به هرگونه اعمال نفوذ در این دستگاه ها بودند. خمینی در جواب به من گفت: انشاءالله مورد خوب هم پیدا خواهد شد. مقصودش خود وی بود. او گمان میکرد که ما جوان های آن وقت خبر نداریم که دستگاه خودش هم به همان رنگ است.
به این ترتیب، من خیلی زود دریافتم که در ورای یک نظریه فقهی، تنها با یک صحنهسازی خائنانه مواجه هستیم که هدفش تصرف قدرت و جانشین کردن یک فساد مذهبی به جای فساد غیرمذهبی خاندان پهلوی است.
اوضاع ایران را چگونه ارزیابی میکنید، آیا جبهه داخلی آنطور که احمدینژاد میگوید، قوی است؟
جامعه ایران اینک بیش از همیشه از تمامی توهمها نسبت به رژیم ملاها رها شده و همگان قانع هستند که مسئول تمامی بدبختیهای مردم ایران از غصب قدرت حکومتی انقلاب1979 توسط خمینی و وابستگانش ناشی شده و پایان انبوه معضلات این جامعه در گرو برکناری این رژیم از قدرت است. با افتادن نقاب از چهره خاتمی و افشای این که ژست متبسم و شعارهای میانهروی وی تنها برای خریدن عمر بیشتر برای رژیم ضدمردمی آخوندی است، ایران شاهد امواج مشهودتری از اعتراضات مردمی توسط جوانان و دانشجویان، زنان، زحمتکشان مختلف، به خصوص کارگران و معلمان بوده که همچنان و با تصاعد فزاینده، ادامه دارد. احمدینژاد که برای شدت بخشیدن به سرکوب و یکدست کردن دستگاه های مربوطه آمده بود، روز به روز بیشتر با مقاومت آشکارتر اجتماعی مواجه شده و کمترین خللی در اراده مردم و مبارزاتشان رخ نداده است. احمدینژاد نه تنها کمترین موفقیتی در ایجاد یک جبهه مردمی در حمایت از رژیم در داخل ایران به دست نیاورده است، بلکه آنچه بسی عریان مشاهده میشود، شکاف برداشتن جبهه درونی رژیم بر اثر سیاست و لحن جنگ افروزانه احمدینژاد است که از مراجع دینی وابسته به رژیم گرفته تا کسانی مثل رفسنجانی را به اظهار نگرانی علنی واداشته است.
. چندین جریان اپوزیسیون رژیم حاکم بر ایران را نمایندگی میکنند، از جمله اپوزیسیون دینی، آن را چگونه میبینید؟
جـ در مورد تعدد جریانهای اپوزیسیون ایرانی، باید به دو مطلب توجه داشت:
نخست آن که اپوزیسیون واقعی در مورد رژیم ایران آن است که خواستهیی کمتر از سرنگونی تمامیت رژیم غاصب آخوندی نداشته باشد. مدعیانی که غیر از این هستند، متحدان جناح هایی از رژیم و مورد حمایت آن و پشتیبان بین المللی ملاها هستند و نباید با اپوزیسیون واقعی اشتباه گرفته شوند.
دوم: در این اپوزیسیون واقعی، جریان دینی دارای برجستگی ویژهیی است، چرا که بدون اینها رژیم ایران میتوانست مخالفان خویش را به نام مخالفان دین و اسلام بدنام و منزوی کند. به خصوص که مهمترین تشکیلات اپوزیسیون دینی، یعنی تشکیلات مجاهدین خلق ایران، پیشگام نفی تبعیضهای دینی در ولایت فقیه بوده و بدون اینها امر افشای ارتجاع دینی و فاشیسم مذهبی خمینی، به جایی نمیرسید. قابل توجه است که در میان ایرانیان، این اپوزیسیون دینی است که در اعتقاد و محقق کردن برابریها دست به ابتکارهای بینظیر زد. چنین است که ائتلاف شورای ملی مقاومت، شامل تشکیلات مجاهدین خلق ایران (نیروی عمده اپوزیسیون اسلامی)، کابوس ملاهای حاکم است. وجود این نیروی اسلامی با قرارگرفتن در یک ائتلاف متساوی الحقوق با پیروان ادیان و مذاهب مختلف و پیروان فلسفههای غیردینی ایرانی، اینک ربع قرن است که دعاوی عقبمانده دینی ملایان را به چالش گرفته است. به خصوص که حضور برابر زنان در مهمترین پست های رهبری و فرماندهی، ماهیت سرکوبگریهای ملاها در زمینه زنستیزی را که با دعوی اسلام مرتکب میشوند، به بهترین وجهی رسوا کرده است.
اتهاماتی به رژیم ایران مبنی بر دخالت در امور داخلی خیلی از کشورهای منطقه هست، و تهران آن را تکذیب میکند، از نظر شما چرا دولت ایران در امور داخلی کشورهای منطقه دخالت میکند و چه هدفی را دنبال میکند؟
تکذیبهای رژیم ملایان ایران در مورد دخالت های نامشروعشان در امور دیگر کشورهای منطقه، بیفایده است. چرا که آنها این نوع دخالت ها را در مهمترین اسنادشان به عنوان رسالت خود قلمداد و ثبت کردهاند از جمله در قانون اساسی رژیم ولایت فقیه و در متن وصیتنامه ویژه خمینی که آن را وصیت سیاسی الهی نامیده است. خمینی در وصیتنامه خویش با صراحت از مسلمانان جهان خواسته است که برای ایجاد یک کشور اسلامی با چنگ و ناخن و دندان برضد دولت های محلی بجنگند. طبیعی است که این فراخوان برای سرنگونی رژیمهای دیگر در 57کشور عضو سازمان کنفرانس اسلامی، بدون یک سری جنگ های وسیع و در حقیقت بدون مشتعلشدن نوعی جنگ جهانی صورت گرفتنی نیست که در مختصات کنونی جهان، لاجرم بسی خونینتر از 60میلیون تلفات در جنگ جهانی دوم خواهد بود.
با چنین نیات و استراتژی بود که این رژیم از صبح موجودیت خویش دست به ایجاد انبوهی نهاد و دستگاه های مختلف نظامی و غیرنظامی به این منظور زده و بسیاری مزدوران خودش از ملیتهای غیر ایرانی را به این نهادها وصل کرده است. سپاه قدس که این روزها بیشتر بر سر زبان هاست، یکی از مهمترین دستگاه های دولتی برای این دخالت هاست.
جناح های مختلف رژیم آخوندی بر این نظریه خمینی اتفاق نظر دارند که بقایشان در قدرت در ایران در گرو استراتژی بسط است. آنها به طور نظری قادر نیستند که در چارچوب به اصطلاح اسلام ارتجاعی خود به مرزهای ملی اذعان کنند و قراردادهای بینالمللی مربوطه را به رسمیت بشناسند. چنان که اشاره کردم، فلسفه ارتجاعی ولایت فقیه بر مرجعیت مقررات فقهی به عنوان احکام خداوند چیده شده است و در فقه یاد شده، مرزهای ملی کنونی شناخته نیست. طبیعی است که پذیرفتن چیزی خارج از فقه با مشروعیت و ضرورت ولایت فقیه ناسازگار است، همانطور که مقررات انسانی بینالمللی، مانند اعلامیه جهانی حقوق بشر و غیره که ملایان ایران قادر به پذیرفتن آنها نیستند.
به تحرک عمومی غرب و به طور خاص آمریکا علیه تهران چگونه مینگرید، آیا شما با آنها هستید یا علیه آنهایید؟
ما دولت های غربی را از بابت چشم بستن به حقوق مردم ایران و در پیش گرفتن سیاست مماشات طی یک ربع قرن، مسئول میشناسیم. مقاومت ایران و ملت ایران، همواره قربانی این سیاست غربیها بوده است. حال اگر غرب نتواند از بابت دخالت های توسعهطلبانه رژیم متجاوز ولایت فقیه، به راه و پیوندهای گذشته خویش با این غاصبان ادامه بدهد، البته برای ما مایه مسرت است. البته، ما حق داریم بابت مصالح عالیه ملت ایران و بابت سرنوشت صلح و آرامش بینالمللی، از همگان به خواهیم که هرچه زودتر و مصممانهتر به دوران ننگین سیاست مماشات با فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران پایان بدهند.
به نقل از نشریه مجاهد شماره 884