دکتر حمیدرضا طاهرزاده
شاید فیلم تکاندهنده و رقتانگیز آن هموطن بینوایی را که از شدت فقر و بدبختی تمام وجودش را هزاران کرم پوشانده و او را بدتر از خوره از درون و بیرون میخورند در سایتهای مختلف دیده باشید! تصاویر دهشتناک آن کرمهای لعنتی که هدیه بلافصل رژیم ایران ویرانکن آخوندی است دل هر سنگدلی را هم به لرزه درمیآورد. این فقر و مسکنت بیکران که با سرکوب و اختناق فوقتصور آمیخته است بر چه کسی پوشیده است جز بر خفاشان خونآشام ارتجاع که از خون خلق ارتزاق میکنند و این روزها از ترس سرنگونی دولت محبوب مهرورزشان به هر رطب و یابسی متوسل میشوند تا مگر در مقابل سیل بنیانکن مقاومت مردمی که ریش و ریشه تاریخیشان را برای ابد خواهد سوزاند سدی ایجاد کنند!
در شرایطی که انبوه جوانان و دانشجویان بهپاخاسته در سراسر ایران خواب را از چشمهای ولایت فقیه ربوده و قربانیان بیدادگری و سرکوب بر فراز جراثقالهای اعدام با گشادهرویی و غرور و افتخار و شادی بر سر جلادان نهیب میکشند و بر طنابهای دار بوسه میزنند و با مردمی که با چشمان اشکبار در مقابلشان ایستادهاند با دست های بسته خویش وداع میکنند؛ در هنگامهیی که مقاومت قهرمانانه زنان و مردان شرافتمند و دلاور و آهنین عزم ارتش آزادی در مقابل آن همه توطئههای منطقهیی، بینالمللی و هزاران دوز و کلک آخوندی و بهرغم مهیبترین شرایط متصور، آینده تابناک و صبح خجسته آزادی را به مردم رنجدیده بشارت میدهند؛ درست در چنین اوضاع و احوالی، همه دوستان و امدادرسانان دیرینه بینالمللی رژیم ولایت بهخود آمدهاند تا مبادا توفانی که از هرسو ولایت ننگ و نکبت را در چنبره خود گرفته است، روزی کلاه آنها را هم با خودش ببرد، به ناگاه با ظهور موجودی برمیخوریم که بعد از یک دوران فترت طولانی پا به میدان نهاده آن هم با چنین میدانداری آخوندپسندانهیی که غریو هلهله و شادی خونآشامان وزارت اطلاعات و مزدوران آنها را، این چنین برانگیخته است. این ماجرای بهظاهر عجیب، انسان را به فکر وامیدارد که راستی داستان از چه قرار است؟ چرا شیشه میشکند و غولچهیی تنوره میکشد و رجزخوانی آغاز میکند! و مرتب توله پس میاندازد!!
خواندن فحشنامهها و به قول شاعر همسنگرمان استاد رحمان کریمی تولهنامه های جناب محمدعلی اصفهانی انگیزه هرگونه پاسخگویی منطقی را در مقام یک دیالوگ متمدنانه! از آدم سلب میکند زیرا که در آنها تهمت ها، زشتگوییها و ناجوانمردیها و دنائتی آنچنان وقیحانه ردیف شده که ناموس واژگان بهخاطر هتک حرمتی که بهکارگیری این چنین انشای بیشرمانه و بیرحمانه علیه رهبران پاکباز و دردمند مقاومت و قهرمانان مرگ بر کف ارتش شرف و آزادی، از فرط شرم میسوزند و ناله سر میدهند!
اما واقعاً در ذهن این موجود نارسیست و شیزوفرنیک، یعنی جناب اصفهانی، مگر چه تحولی صورت گرفته که اینگونه چنگیزانه عمل میکند؟ ابتدا به ساکن آدم با خودش فکر میکند که نکند آقا دوباره خوابنما گشته و دچار نوعی جنون آنی و یا حمله هیستریک که منجر به تروموتیزه او گشته شده باشد؟ برخی در آغاز بر این باور خوشبینانه بودند که جواب ابلهان و عقبافتادگان را بهتر است با خاموشی برگزار کرد! ولی آن هنگام که تیغ در کفِ زنگی مست است دیگر عقل و تدبیر حکم میکند که او را به حال خود رها نگذاشت هر چند که بهزعم زنگی مست، شب سیاه اختناق آخوندها درازست و زنگی هم بیدار!! اما در قدم بعد این سؤال در ذهن متبادر میشود که چرا این جنون فقط باید پاچه مقاومت ایران را بگیرد و سگ مربوطه فقط در این سمت و سو عوعو کند و بس!؟
در این نوشته کوتاه به هیچ عنوان قصد پاسخگویی به یاوهها و اراجیف و ترهات فرد مزبور را ندارم. زیرا که در آنها نه هیچ استدلال و منطقی و نه حتی یک کلمه حرف سیاسی معقولی وجود ندارد که شایسته جواب درخوری باشد! البته دوستان مجاهد و رفقای شورایی هر کدام از منظرهای گوناگون به این توله نوشتهها پرداختهاند که قطعاً مورد تأیید بنده هم میباشد و به همین دلیل بهخاطر جلوگیری از اطاله کلام از تکرار آنها پرهیز میکنم. اما صرفاً برای روشن شدن برخی اذهان لازم میدانم چند نکته را آن هم به اجمال اشاره کنم و بگذرم و به مصداق تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل، قضاوت را به عهده خواننده گرامی موکول میکنم. تو خواه از سختم پندگیر خواه ملال!
1ـ فحشنامههای این جناب از زوایای مختلف سیاسی، اجتماعی، ایدئولوژیک و خصوصاً روانشناختی قابل تأمل است. ولی سؤال محوری که همواره بیپاسخ میماند این است که نامبرده شش سال پس از انفصال کامل از شورای ملی مقاومت ناگهان یک شبه کف به دهان، تیغ از نیام برمیکشد و حرف هایی را میزند که فقط به درد همان سایتهای جنایتکاران اطلاعاتی میخورد و بس و هیچ ابلهی را هم نمیفریبد! باید از او پرسید که آقای محترم شما که هم سایت داشتی و هم قلم در دست، چرا آن روزها حرف هایت را نزدی؟ اگر ادعای روشنفکری داری میبایست برای اندیشهات ارزشی قائل میشدی و در همان موقع به تعهدات مبارزاتیت!! عمل میکردی و با صراحت کامل انتقاداتت را میگفتی و مردم را علیه تهدید اصلی دوران که همین مجاهدین باشند!ـ روشن میکردی، چه شده است که در این دوران و شرایط خطیر که در بالا به آن اشاره شد به این میدان ننگین قدم گذاشتهیی آن هم با این درجه از وقاحت و سفلگی که هیچ یک از مزدوران شناخته شده آخوندی هم تا کنون به این حد پردهدری نکرده است بهویژه حالا که همه چیز در روشنایی کامل قرار دارد به عربدهکشیهایی این چنین زبونانه افتادهای؟
2ـ نامبرده در سال1372 به عضویت شورا درمیآید و 8سال هم عضو شورا باقی میماند! اتهامات مربوط به نوکری صدام، وابستگی به بیگانگان و جاسوسی برای نئوکانها و غیره را که امروز مطرح میکند آیا در آن موقع که مجاهدین بدون کمترین چشمداشتی معیشتش را تأمین میکردند از آن غافل بوده!؟ او با خصومتی نفرتانگیز به تمام اعضای این مقاومت، از صدر تا ذیل، با بیرحمی و شقاوتی لجامگسیخته، بهخصوص به زنان پاکباز و دلاور و پاکیزه دامان و شریف مقاومت مردم ایران اسائه ادب و توهینهای نابخشودنی کرده است، با وقاحتی وصفناپذیر به بیشمار ایرانیانی که بیانیه ملی را امضا و تأیید کردهاند توهین و هتک حرمت میکند و آن را سندی ننگین مینامد. اما ضمناً با همان روش شناختهشده سعید امامی، به آخوندها هم گاهی، نیم نگاهی انداخته و محض خالی نبودن عریضه نیمچه فحشکی هم میدهد! اما این شگرد کهنه و افشاشده دیگر حنایش رنگ باخته و آبروباختگانی مانند او نیز هر چه که مینویسند بیشتر و عمیقتر در چاه لجن آخوندی فرومیروند و غوطه میخورند! این دماگوژی سادهلوحانه کسی را نمیفریبد جز این که خودش را بیشتر افشا کرده و نشان میدهد که اکنون در خدمت و ریزهخوار چه کسانی قرار گرفته!؟
2ـ رهبران مجاهدین را با هر آن چه که شایسته مدعی است با پررویی خاص آخوندی ابله و سفله و. میخواند حال آن که قریب 14سال با نشریه شورا و ایران زمین همکاری میکرده و در جلسات شورا هم با شور و شعف شرکت میکرده و به قول خودش با مسئول شورا هم پلمیک هم میکرده و از آن مستفیض و مستفید میشده! راستی آفتاب رنگباخته حکومت آخوندی از کجا درآمده که پرتو نور آن حالا به تازگی بر وی این موهومات را مکشوف ساخته که مسعود و مریم رجوی آنگونه هستند که ذهن علیل و قلیل مدعی آنها را اینگونه به تصویر کشیده است؟ زهی درندگی آخوندی که در این میدان وقاحت، گوی سبقت را هم از سایر سفلگان و جانیان آدمخوار ربوده! اتهاماتی رذیلانه، سخیفانه و شدیداً احمدینژادپسندانه؟ مردم باید بدانند که به شهادت نوشتههایش هیچگاه حاضر نشده علیه آن امام کفنپاره مطلبی بنویسد و یا چیزی بگوید! به جز یکبار که دیگر ناپرهیزی کرده و او را کلاش مینامید! همین و بس. ای کاش خمینی فقط کلاش بود. چه بسیار کلاشان که دست در خون خلق خود ندارند و در عوض دست در جیب آنها میکنند! اما حالا با دست باز از شاملویی که حتی در مراسم بزرگداشت او هم حرمت و شأن و مرتبهاش را لگدمال کردی و او را شاعر غیرسیاسی خواندی کد میآوری ابلها مردا و زنا و. و!! خوب میدانی که گندگاو چاله دهان حالا برازنده کیست!؟ چقدر استادانه سعدی شیراز این قبیل حضرات را افشا کرده است:
جماعتی که نظر را حرام میگفتند
نظر حرام بکردند و خون خلق حلال
3ـ با ناجوانمردی و نامرادی یاریرسان دیرینهاش مجاهد خلق حمیداسدیان، این انسان شریف و پاک نهاد، را که در تمام این سال ها مثل تخم چشمش از او مراقبت و رسیدگی به عمل آورد، تر و خشکش کرد و هزار نیکی و مهربانی انسانی و برادرانه و بدون ذرهیی چشمداشت نثارش کرد، اینگونه با وقاحت لجنمال میکند! زهی بیشرمی! برای کسی که زندگیش در چیزی به جز آرمان مبارزه برای رهایی خلق محبوب و محرومش خلاصه نمیشود و مدعی مزبور که در تمام این سال ها از برکت سر همین مجاهدین صدامی و نئوکان! و رسیدگیهای ویژه آنان در آرامش و آسایش کامل به سر میبرده و حمید که در چهار دهه گذشته زندگیش وزن که سهل است زن و بچه و همه آن چه را که اصفهانی هیچگاه نه خواهد فهمید به پای درخت انقلاب فدا کرد از وزن شعری و ضعف او در این باره سخن گفتن عین دجالگری است. آیا در این شرایط مهیب تاریخی میهنمان حمید به فکر وزن و قافیه شعرش است یا میخواهد از آن به عنوان سلاحی علیه دجالان حاکم سود ببرد!
خانه از پای بست ویران است
خواجه در بند نقش ایوان است؟
اگر حرف بر سر قافیه و عروض است که آقای ملکالشعرا و ادیبالعلمای دهر بهتر میداند که دیوان شعری را که بعد از مرگ آن امام ضدبشر و برای تخفیف و تطهیر آن چهره و وجود منحوس به نام او منتشر یافت صدهزار بار از نقطه نظر وزن و قافیه و عروض بر کارهای آن جناب برتری دارد! سایر اباطیلی که به حمید نسبت داده با کمک صد من سریش و چسب دو قلو باز هم لایتچسبک خواهد ماند! اراجیفی را برای لوث نمودن ارزش های مبارزاتی او گفته که اصلاً شایسته پاسخ دادن نیست.
4- در آن لجننامههای توله بازیش! به انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین و رهبران شریف و فداکار این سازمان و خالقان شجاع آن و عموم مجاهدین و به خصوص زنان مجاهد که آیینه تمامنما و الگوهای جاودان پاکیزگی میدان های اخلاق و مبارزه هستند لوش و لجنهایی از آن اندیشه تاریک و ارتجاعیش ریخته که دست همه مأموران وزارت اطلاعاتی رژیم را هم از پشت بسته است!
این ماجرای چندشآور آن قدر سخیف و پلید است که انسان نمیخواهد و نمیتواند و نباید به وادی حیوانی و درنده فرافکنانه آن پریشانذهن علیل فاسدی که جز به انواع غسل های ترتیبی و ارتماسی به جایی قد نمیدهد وارد شود. عجبا که روزی این حضرت اندر ستایش این انقلاب ایدئولوژیک اشعار غرایی میسراید حالا بعد از 23سال از خواب غفلت بیدار گشته و به غلط کردن گفتنهایی این چنین افتاده است. سراغ اون دو خاتون و گرفتم، ولی اسم شماها رو شنیدم! دویدم آی دویدم آی دویدم!!! در زمانی که با نشریه ایران زمین و نشریه شورا همکاری میکند مقالات آقای دکتر عبدالعلی معصومی را در باب ضد ارتجاعی بودن حافظ سانسور میکند و به همین خاطر چند ماهی هم قهر میکند و از شرکت در جلسات تحریریه خودداری میورزد. یا این که از انتشار آهنگ زیبای بارون میباره از ساختههای استاد شمس و ترانهیی از اسماعیل وفا که با صدای جاودانه مرضیه اجرا شده به بهانه این که شاعر از واژه شراب خدا به جای باران استفاده کرده! ضمن تکفیر این آهنگ پایش را توی یک کفشش میکند که نباید در سی.دی اثر همبستگی که کاری بر روی شعر او بوده این ترانه هم گنجانده شود. مضحک این که این جناب شحنه شیخ اصفهانی که از خوردن گوشت غیر ذبح اسلامی! به شدت پرهیز دارد و با واژه شراب آن هم شراب خدا که منظور باران بوده این همه عناد و کینه میورزد و دوستان سابقش را با ناجوانمردی بسیار نامتعادل، خائن آن هم به کسانی که خود در زمره خائنین هستند! شرابخواره، فاسق و فاجر ریزهخوار و... مینامد چون به خلوت میرود آن کار دیگر میکند! به مصداق شعر حافظ که دشمنترین دشمنان ارتجاعیونی از قبیل نامبرده است:
به کوی میکده دوشش به دوش میبردند
امام شهر که سجاده میکشید به دوش!
این را هم بابت آشنایی بیشتر با این عالیجناب اصافه کنم که وی با وجود این که کمترین آشنایی اولیه و شناختی ولو بدیهی از موسیقی ندارد و حتی خداوند استعداد دست زدن و همراهی کردن با یک ریتم ساده را که بیش از99/99 درصد مردم جهان از آن بهرهمندند از او سلب کرده، در کار آهنگسازی استادان شمس و باستانسیر و حتی نحوه خواندن بانوی بیهمتای آواز ایران مرضیه هم دخالت میکردو چیزهایی میگفت که آن زمان همه ما آنها را به حساب سادگی کودکانهاش میگذاشتیم ومیگذشتیم! زیرا به قول یکی از دوستان عزیز هنرمند این بیچاره مستأصل است که چه کند زیرا که خودش هم روی دست خودش مانده!
5- متأسفانه وقتی کسی روح انسانیش را ترک میکند و به شکل دیوی عاصی تنوره میکشد و همه حرمت های انسانی و اخلاقی را این چنین شقاوتمندانه زیر پا لگدمال میکند و به کسانی که او را طی این سالیان بهرغم سترون بودن سیاسی حضرتش بر روی سر و توی تخم چشمان حفظ و پشتیبانی میکردند این رفتار را میکند چه چیزی جز تأسف برای این سقوط شتابان در ورطه لجنزار عفن کینه و سبعیت و شقاوت میتوان ابراز کرد؟ مجاهدین بنا بر سنت دیرینه ومناعت طبع و اخلاق انقلابیگریشان در سختترین روزهایی که خود با انواع تنگناها و مضیقههای مالی و سیاسی روبهرو بودند همیشه حداکثر رسیدگی به این قبیل افراد را وجهه همت عالی خود قرار دادهاند و در مورد فرد مزبور هیچگاه نگذاشتند آب در شکم آقا تکان بخورد تا این جناب بیدست و پا که حالا دم درآورده بتواند با فراغ خاطر به کار شعریش بپردازد. این در حالیست که آدمهایی مثل اسلام کاظمیه و دکتر حسن هنرمندی و بسیاری دیگر به دلیل فقر و بدهکاری در دیار غربت دست به خودکشی میزدند و بیشمار از بهترین هنرمندان میهنمان برای امرارمعاش به کارهایی نظیر نوازندگی در کاباره و خیابان ها اشتغال داشتند مجاهدین همه امکاناتشان را با گشادهدستی در اختیار نیروهای طیف ضد رژیم قرار میدهند.
اما مگر مسأله مقاومت ایران و رسیدگی به مخیماتی از قبیل اصفهانی هرگز برای سازمان امر عجیب و یا تازهیی است.این سنت مجاهدین است که برای هر کس که در مقابل ارتجاع قرار گرفته او را یاری رسانند ولو این که هیچ ربطی به مجاهدین هم نداشته باشند. تا همین اواخر هم که آقا کاملاً از کمپ خلق و مبارزه نگسسته بود چتر محبت رهبری این مقاومت بر سر او همچنان گشوده بود و تا زمانی که خودش خواهان قطع مستمریش نشد کمکها همچنان ادامه مییافت. ممکن است بر خواننده گرامی این سطور قدری گران و عجیب باشد که چرا باید رهبری مقاومت تا به این حد از خود سعه صدر نشان دهد. اما برای من که سال هاست بهخصوص در جریان کار پیوستن هنرمندان ملی به این مقاومت بودهام رفتار به غایت انسانی و سخاوتمندانه مسعود و مریم حتی نسبت به آنها هم که از مقاومت جدا شده بودند برایم همیشه تحسینبرانگیز بوده است. در هر حال بیش از این تصدیع نمیدهم و خطاب به اصفهانی و همه دوستان جدیدش میگویم: همچنان که در دهههای گذشته توفانهای جهانی که قطببندیهای بزرگ را فرو ریخت و یا بمباران های قرارگاه های ارتش آزادیبخش ملی ایران توسط نیروهای ائتلاف که اصفهانی در مقابل آن سکوت کرد و جیک هم نزد! و یا تلاش های مذبوحانه اخیرش در نعرههای علیه حمله به رژیم در کمپینی که ارتجاع و یاری رسانان بینالمللیاش تحت عنوان نه جنگ برای حفظ کیان و بیضه ولایت فقیه سازماندهی شده به راه انداخته و نه لجنپراکنیها و فرافکنیهای حاج آقا اصفهانی عمادالدین یأجوجپسند که نوشتههایش علیه شریفترین انسان های مبارز تاریخ میهنمان قهقهههای خمینی را از توی گورش به گوش فلک بلند کرده هیچیک بر دامنش غباری نه خواهد نشاند به او باید گفت که تو هم مثل بقیه از این سموم نفسکش در طرف بوستان مقاومت ایران طرفی نه خواهی بست و باش و باش و باش تا صبح دولتش بدمد!
صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه میخورد
پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف!
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق
بدرقه رهت شود همت شحنه نجف
به نقل از نشریه مجاهد شماره 879