اگر کسی میخواهد تصویری از لبخند ضحاک در هنگام دیدن مغز سر جوانان ایران، آنگاه که مارهای دوشش از آن میخوردند داشته باشد میتواند یک کلیپ را ببیند. کلیپ حرفهای آخوند علی فلاحیان وزیر پیشین اطلاعات را که در مورد قتلعام سی هزار تن از زندانیان مجاهد و زندانی حرف میزند.
اگر کسی میخواهد تصویر لحظات شیرین زندگی چنگیزها و یزیدها را وقتی که خبر قتل پاکان و بیگناهان را برایش میآوردند بداند و بشناسد حرفهای خامنهای را در مورد فیلم ماجرای نیمروز بخواند. آنجا که در مورد لحظهٴ بهشهادت رساندن سرداران پیشتاز مجاهد نبرد علیه دیکتاتوری سلطنتی، یعنی اشرف رجوی و موسی خیابانی، و بازار شام لاجوردی در تلویزیون با فرزند خردسال اشرف سخن میگوید، از کلمه «شیرینی آن لحظه» استفاده میکند.
جالب است که خامنهای خودش هم میداند که بسیاری از مردم ایران از دیدن آن صحنه اشک ریختهاند. بسیاری از زندانیان سیاسی وقتی توسط لاجوردی بالای سر شهیدان برده شدهاند تا مگر روحیهشان افت کند! با شهامت و افتخار به پیکر سرداران در خون تپیده سلام دادهاند و بعد بهخاطر همین سلام تیرباران شدهاند. پس چرا خامنهای با اشراف به این نفرت مردم ایران از کشتن موسی و اشرف، و آن قهرمانان حماسه نوزده بهمن شادی خود را اعلام میکند. شاید سؤال بزرگتر این است که چرا بعد از چهل سال سکوت در مورد آن ماجرا و سی سال سکوت در مورد آن قتلعام حالا همهشان به زبان آمدهاند و در مورد این جنایات، وقیحانه میخندند و از شیرینیاش حرف میزنند؟
شاید پاسخ این باشد که نیاز دارند! نیاز دارند پردهها را کنار بزنند و قساوت و خونخواری خود را به مردم نشان بدهند. علت این نیاز هم اینکه کشتی نظامشان غرق در گردابهاست و برای جمعوجور کردن عبا و عمامه نظام باید هارت و پورتهایی بکنند بلکه کسی بترسد. اما بنازم به خون حق که جوشش آن بعد از سالها چهرههای خونخوار مخفی شده در پس نقاب اسلام را در وقیحترین جلوه و دریدهترین ظاهر بیرون میکشد تا تاریخ خونخواری و قساوت، ضحاکها و چنگیزها و یزیدها و هیتلرهایش را از یاد نبرد.
اگر کسی میخواهد تصویر لحظات شیرین زندگی چنگیزها و یزیدها را وقتی که خبر قتل پاکان و بیگناهان را برایش میآوردند بداند و بشناسد حرفهای خامنهای را در مورد فیلم ماجرای نیمروز بخواند. آنجا که در مورد لحظهٴ بهشهادت رساندن سرداران پیشتاز مجاهد نبرد علیه دیکتاتوری سلطنتی، یعنی اشرف رجوی و موسی خیابانی، و بازار شام لاجوردی در تلویزیون با فرزند خردسال اشرف سخن میگوید، از کلمه «شیرینی آن لحظه» استفاده میکند.
جالب است که خامنهای خودش هم میداند که بسیاری از مردم ایران از دیدن آن صحنه اشک ریختهاند. بسیاری از زندانیان سیاسی وقتی توسط لاجوردی بالای سر شهیدان برده شدهاند تا مگر روحیهشان افت کند! با شهامت و افتخار به پیکر سرداران در خون تپیده سلام دادهاند و بعد بهخاطر همین سلام تیرباران شدهاند. پس چرا خامنهای با اشراف به این نفرت مردم ایران از کشتن موسی و اشرف، و آن قهرمانان حماسه نوزده بهمن شادی خود را اعلام میکند. شاید سؤال بزرگتر این است که چرا بعد از چهل سال سکوت در مورد آن ماجرا و سی سال سکوت در مورد آن قتلعام حالا همهشان به زبان آمدهاند و در مورد این جنایات، وقیحانه میخندند و از شیرینیاش حرف میزنند؟
شاید پاسخ این باشد که نیاز دارند! نیاز دارند پردهها را کنار بزنند و قساوت و خونخواری خود را به مردم نشان بدهند. علت این نیاز هم اینکه کشتی نظامشان غرق در گردابهاست و برای جمعوجور کردن عبا و عمامه نظام باید هارت و پورتهایی بکنند بلکه کسی بترسد. اما بنازم به خون حق که جوشش آن بعد از سالها چهرههای خونخوار مخفی شده در پس نقاب اسلام را در وقیحترین جلوه و دریدهترین ظاهر بیرون میکشد تا تاریخ خونخواری و قساوت، ضحاکها و چنگیزها و یزیدها و هیتلرهایش را از یاد نبرد.