برگزاری مناظرهٴ زنده، در نمایش انتخاباتی دیکتاتوری آخوندی، از ابتدا با تردید بسیار رژیم همراه بود؛ چرا که تجربه ولیفقیه از سلسله قیامهای88 که رژیم را تا لبهٔ پرتگاه سرنگونی برد، این بود که بهجد باید از مناظرهٔ زنده، بهخصوص مناظرهٴ دوطرفه پرهیز کرد. رحمانی فضلی وزیر کشور روحانی هنگام اعلام تصمیم اولیه، مبنی بر پخش ضبط شدة مناظرههای انتخابات، صراحتاً گفت: «امنیت برای ما، از خود انتخابات مهمتر است». اما مجموعهٔ تضادهایی که رژیم با آن درگیر است و بهخصوص چارهجویی برای سوت و کوری انتخابات و بیاعتنایی عموم مردم به این نمایش مسخره و رنگباخته و نیاز شدید خلیفهٔ ارتجاع برای رنگ و لعاب دادن به آن، او را واداشت که با انجام مناظرهٔ زنده تلویزیونی موافقت کند؛ ولی آنچه روز جمعه در برابر دیدگان مردم ایران به نمایش گذاشته شد، قاعدتاً بایستی ولیفقیه ارتجاع را از غلط کرده پشیمان کرده باشد. اکنون باید منتظر ماند و دید آنچه واقع شد، در پارادوکس امنیت ـ انتخابات، کفه را به کدام طرف سنگین میکند؟
در هر حال، این اولین مناظرهٔ جمعی در دورهٔ دوازدهم نمایش انتخاباتی ریاست جمهوری، تصویری بود از افتضاحات و تضادهای انباشتهٔ سالیان و ورشکستگی سیاسی دیکتاتوری ولایت فقیه.
سفارشهای اکید خامنهای و دیگر سرمداران رژیم، نشان میدهد آنها که از شدت خصومت میان باندهای مافیایی حاکم خبر داشتند تا کجا از انجام این مناظره بیمناک بودند:
خامنهای: «من با مناظره و معارضه و گفتگو و انتقاد مخالفتی ندارم. اما سعی کنید در چارچوبهای درست شرعی و دینی انجام بگیرد. جوری نباشد که منتهی بشود به ایجاد دشمنی و ایجاد نقار». (1)
آخوند احمد خاتمی: «این مناظرات باید مناظرات طلبگی باشد... مصلحت نظام را آقایان کاندیداها در نظر بگیرند ببینند خروجی این حرفی که میزنند، اگر تضعیف اصل نظام است، حرام است...» (2)
حتی تلویزیون رژیم هم از زبان بهاصطلاح مردم کوچه و بازار به نصیحت و دلالت کاندیداها پرداخت که: «وارد مسائل تخریبی نشوند... خطوط قرمز را فراموش نکنند... گزک دست فضای مجازی و آنوریها ندهند و...»
اما همهٔ این نصایح و توصیههای اخلاقی، همچون حبابی با یک تلنگر ترکید و چرک و عفونتی که سراپای این رژیم فاسد و پوسیده را فراگرفته بیرون زد و در انظار همگان قرار گرفت؛ اما این، به قول رفسنجانی، تنها «نوک کوه یخ در اقیانوسی از فساد» بود و اگر چه حاوی افشاگری جدیدی نبود، اما بیان متقابل و مستند آنها از زبان بالاترین عناصر رژیم و کاندیداهای ریاست جمهوری، کیفیت جدیدی را بارز کرد؛ چرا که افتضاحات رژیم را در معرض دید لایههای مختلف اجتماعی و پایینترین نیروهای رژیم قرار داد که حاصل آن فرسایش بیش از پیش پایگاه اجتماعی «۴درصد» ی رژیم است.
در این مناظره، آشکارا توافق شده بود که روی برخی مسائل حاد، مانند سوابق جلادی رئیسی، دزدیهای برادر روحانی، اختلاسهای چندهزار میلیاردی، رسوایی قالیباف و شهرداری تهران در ماجرای پلاسکو و امثالهم را باز نکنند؛ ولی حتی اشارهیی خفیف به برخی مسائل فرعی هم کافی بود که بساط شعبده را، بههم بریزد.
اما فراتر از موارد و افتضاحاتی که برملا شد و نیازی به تکرار آنها نیست، این مناظره واقعیتهای بنیادین مهمی را برملا کرد:
1 ـ منفوریت اجتماعی فوقالعادهٔ رژیم؛ دینامیسم و انگیزهٔ فاشگوییهای متقابل کاندیداهاست، هر کاندیدا و هر جریانی در درون رژیم، بهرغم شرکتش در خیانت و جنایت، میکوشد با اپوزیسیون نمایی و برملا کردن گوشههایی از واقعیتهای موجود برای خود کسب آبرو و اعتبار کند.
2ـ شدت و حدت بحران درونی رژیم و طلسمشکستگی و ضعف مفرط ولیفقیه ارتجاع که نه توصیههایش برای پرهیز از «دشمنی و نقار» کمترین اثری داشت و نه تلاشش برای جا انداختن آخوند رئیسی بهعنوان تنها کاندیدای باند خودش به جایی رسید. این وضعیت ناشی از بههمخوردن تعادل درونی رژیم است؛ در نتیجه خامنهای نتوانست و نمیتواند آن را از طریق این انتخابات، مهندسی کرده و به تعادل برساند؛ در نتیجه نمایش انتخابات به بحران و عدم تعادل رژیم بیش از پیش دامن میزند.
3 ـ شکست روحانی یا در واقع شکست پروژهٔ «اعتدال» به طرز نمایانی در این مناظره آشکار شد؛ رسانههای باند رقیب هم به درستی بر این نکته انگشت گذاشتند که نفس حضور جهانگیری، بهعنوان کاندیدای پوششی و کاندیدای کمکی، دلیل آشکار شکست روحانی است. اما شکست روحانی، نه شکست شخص او بلکه شکست یک پروژهٔ حکومتی و شکست تمامیت نظام است. توضیح آن که رژیم در هر نمایش انتخاباتی و با هر رئیسجمهوری، ترفندی و شعبدهیی برای نمایش خروج از بنبست (بهخصوص در انظار بینالمللی) در آستین داشت؛ این ترفند در دورهٔ رفسنجانی «سازندگی» و «تعدیل» نام داشت و هدف آن، قلاب کردن این رژیم قرونوسطایی به سرمایهداری جهانی بود. با شکست این پروژه، نوبت به خاتمی رسید تا تحت عنوان «اصلاحات» بخت خود را برای رسیدن به همان هدف بیازماید. اما پروژهٔ خاتمی نیز شکست خورد و خودش هم خانهنشین گردید؛ سپس ولیفقیه احمدینژاد را از زیر قبای خود درآورد تا از طریق او، بیدنده و ترمز برای دستیابی به بمب اتمی بشتابد تا تضمینی برای بقای حکومت خود بیابد؛ سودایی که مقاومت ایران با افشاگریهای بیامان خود، آن را به کامش زهر کرد.
پس از آن نوبت روحانی و ترفند «اعتدال» او برای تحقق همان هدف رفسنجانی و خاتمی این بار از طریق برجام بود؛ اما مناظرهٔ 8 اردیبهشت، نمایانگر شکست روحانی و باز شدن مشت خالی او هم بود.
4 ـ این مناظره، صحنهٔ نمایان شکست خامنهای هم بود؛ زیرا روشن است که کاندیدای خامنهای، رئیسی است؛ صرفنظر از آن که متوسل شدن خامنهای به جلاد رسوایی که خون 30هزار زندانی قتلعام67 بر دستانش نقش بسته، فی نفسه بیانگر شکست و بنبست خامنهای است؛ اما او نتوانست بر شکافهای باند خود فائق آید و همین رئیسی را هم بهعنوان تنها کاندیدای باند خود از شعبدهٔ مسخرهٔ «جمنا» درآورد و مشخصاً قالیباف را راضی کند که به نفع رئیسی کنار بکشد.
نتیجه این نمایش هر چه باشد، از یک منظر کلی و استراتژیک دارای هیچ اهمیتی نیست؛ زیرا تاآنجاکه به وضعیت رژیم و موقعیت آن در رویارویی با مردم و مقاومت ایران از یک سو و در معادلات منطقهیی و بینالمللی از سوی دیگر برمیگردد؛ هیچ تفاوت جدی بین روحانی و رئیسی و قالیباف وجود ندارد. هر سه تن وجوه مختلف این واقعیتاند که نظام ولایت فقیه در تمامیت خود شکست خورده، مطلقاً در بنبست است و بهطور تاریخی محکوم به زوال میباشد.
پانویس: ـــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تلویزیون رژیم -7 اردیبهشت
2 ـ نمایش جمعهٔتهران ـ 8 اردیبهشت.
در هر حال، این اولین مناظرهٔ جمعی در دورهٔ دوازدهم نمایش انتخاباتی ریاست جمهوری، تصویری بود از افتضاحات و تضادهای انباشتهٔ سالیان و ورشکستگی سیاسی دیکتاتوری ولایت فقیه.
سفارشهای اکید خامنهای و دیگر سرمداران رژیم، نشان میدهد آنها که از شدت خصومت میان باندهای مافیایی حاکم خبر داشتند تا کجا از انجام این مناظره بیمناک بودند:
خامنهای: «من با مناظره و معارضه و گفتگو و انتقاد مخالفتی ندارم. اما سعی کنید در چارچوبهای درست شرعی و دینی انجام بگیرد. جوری نباشد که منتهی بشود به ایجاد دشمنی و ایجاد نقار». (1)
آخوند احمد خاتمی: «این مناظرات باید مناظرات طلبگی باشد... مصلحت نظام را آقایان کاندیداها در نظر بگیرند ببینند خروجی این حرفی که میزنند، اگر تضعیف اصل نظام است، حرام است...» (2)
حتی تلویزیون رژیم هم از زبان بهاصطلاح مردم کوچه و بازار به نصیحت و دلالت کاندیداها پرداخت که: «وارد مسائل تخریبی نشوند... خطوط قرمز را فراموش نکنند... گزک دست فضای مجازی و آنوریها ندهند و...»
اما همهٔ این نصایح و توصیههای اخلاقی، همچون حبابی با یک تلنگر ترکید و چرک و عفونتی که سراپای این رژیم فاسد و پوسیده را فراگرفته بیرون زد و در انظار همگان قرار گرفت؛ اما این، به قول رفسنجانی، تنها «نوک کوه یخ در اقیانوسی از فساد» بود و اگر چه حاوی افشاگری جدیدی نبود، اما بیان متقابل و مستند آنها از زبان بالاترین عناصر رژیم و کاندیداهای ریاست جمهوری، کیفیت جدیدی را بارز کرد؛ چرا که افتضاحات رژیم را در معرض دید لایههای مختلف اجتماعی و پایینترین نیروهای رژیم قرار داد که حاصل آن فرسایش بیش از پیش پایگاه اجتماعی «۴درصد» ی رژیم است.
در این مناظره، آشکارا توافق شده بود که روی برخی مسائل حاد، مانند سوابق جلادی رئیسی، دزدیهای برادر روحانی، اختلاسهای چندهزار میلیاردی، رسوایی قالیباف و شهرداری تهران در ماجرای پلاسکو و امثالهم را باز نکنند؛ ولی حتی اشارهیی خفیف به برخی مسائل فرعی هم کافی بود که بساط شعبده را، بههم بریزد.
اما فراتر از موارد و افتضاحاتی که برملا شد و نیازی به تکرار آنها نیست، این مناظره واقعیتهای بنیادین مهمی را برملا کرد:
1 ـ منفوریت اجتماعی فوقالعادهٔ رژیم؛ دینامیسم و انگیزهٔ فاشگوییهای متقابل کاندیداهاست، هر کاندیدا و هر جریانی در درون رژیم، بهرغم شرکتش در خیانت و جنایت، میکوشد با اپوزیسیون نمایی و برملا کردن گوشههایی از واقعیتهای موجود برای خود کسب آبرو و اعتبار کند.
2ـ شدت و حدت بحران درونی رژیم و طلسمشکستگی و ضعف مفرط ولیفقیه ارتجاع که نه توصیههایش برای پرهیز از «دشمنی و نقار» کمترین اثری داشت و نه تلاشش برای جا انداختن آخوند رئیسی بهعنوان تنها کاندیدای باند خودش به جایی رسید. این وضعیت ناشی از بههمخوردن تعادل درونی رژیم است؛ در نتیجه خامنهای نتوانست و نمیتواند آن را از طریق این انتخابات، مهندسی کرده و به تعادل برساند؛ در نتیجه نمایش انتخابات به بحران و عدم تعادل رژیم بیش از پیش دامن میزند.
3 ـ شکست روحانی یا در واقع شکست پروژهٔ «اعتدال» به طرز نمایانی در این مناظره آشکار شد؛ رسانههای باند رقیب هم به درستی بر این نکته انگشت گذاشتند که نفس حضور جهانگیری، بهعنوان کاندیدای پوششی و کاندیدای کمکی، دلیل آشکار شکست روحانی است. اما شکست روحانی، نه شکست شخص او بلکه شکست یک پروژهٔ حکومتی و شکست تمامیت نظام است. توضیح آن که رژیم در هر نمایش انتخاباتی و با هر رئیسجمهوری، ترفندی و شعبدهیی برای نمایش خروج از بنبست (بهخصوص در انظار بینالمللی) در آستین داشت؛ این ترفند در دورهٔ رفسنجانی «سازندگی» و «تعدیل» نام داشت و هدف آن، قلاب کردن این رژیم قرونوسطایی به سرمایهداری جهانی بود. با شکست این پروژه، نوبت به خاتمی رسید تا تحت عنوان «اصلاحات» بخت خود را برای رسیدن به همان هدف بیازماید. اما پروژهٔ خاتمی نیز شکست خورد و خودش هم خانهنشین گردید؛ سپس ولیفقیه احمدینژاد را از زیر قبای خود درآورد تا از طریق او، بیدنده و ترمز برای دستیابی به بمب اتمی بشتابد تا تضمینی برای بقای حکومت خود بیابد؛ سودایی که مقاومت ایران با افشاگریهای بیامان خود، آن را به کامش زهر کرد.
پس از آن نوبت روحانی و ترفند «اعتدال» او برای تحقق همان هدف رفسنجانی و خاتمی این بار از طریق برجام بود؛ اما مناظرهٔ 8 اردیبهشت، نمایانگر شکست روحانی و باز شدن مشت خالی او هم بود.
4 ـ این مناظره، صحنهٔ نمایان شکست خامنهای هم بود؛ زیرا روشن است که کاندیدای خامنهای، رئیسی است؛ صرفنظر از آن که متوسل شدن خامنهای به جلاد رسوایی که خون 30هزار زندانی قتلعام67 بر دستانش نقش بسته، فی نفسه بیانگر شکست و بنبست خامنهای است؛ اما او نتوانست بر شکافهای باند خود فائق آید و همین رئیسی را هم بهعنوان تنها کاندیدای باند خود از شعبدهٔ مسخرهٔ «جمنا» درآورد و مشخصاً قالیباف را راضی کند که به نفع رئیسی کنار بکشد.
نتیجه این نمایش هر چه باشد، از یک منظر کلی و استراتژیک دارای هیچ اهمیتی نیست؛ زیرا تاآنجاکه به وضعیت رژیم و موقعیت آن در رویارویی با مردم و مقاومت ایران از یک سو و در معادلات منطقهیی و بینالمللی از سوی دیگر برمیگردد؛ هیچ تفاوت جدی بین روحانی و رئیسی و قالیباف وجود ندارد. هر سه تن وجوه مختلف این واقعیتاند که نظام ولایت فقیه در تمامیت خود شکست خورده، مطلقاً در بنبست است و بهطور تاریخی محکوم به زوال میباشد.
پانویس: ـــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تلویزیون رژیم -7 اردیبهشت
2 ـ نمایش جمعهٔتهران ـ 8 اردیبهشت.