روزها فرصت نو کردن فریاد شدهست...
وقت بالا شدن از چینهٴ دیوارِ شبِ سرد سکوت
چه تماشا دارد...
شب مغرورِ کران تا به کران خیمه «هیس!»
از صدا
پر شده است.
لاله از داس کویـر
رد شده است.
وقت پاشیدن فریاد
روی پوست شهر است...
پرنیانخوابیِ ما را چه کسی میخواهد؟
***
وقت بالا شدن از چینهٴ دیوارِ شبِ سرد سکوت
چه تماشا دارد...
شب مغرورِ کران تا به کران خیمه «هیس!»
از صدا
پر شده است.
لاله از داس کویـر
رد شده است.
وقت پاشیدن فریاد
روی پوست شهر است...
پرنیانخوابیِ ما را چه کسی میخواهد؟
***
در هفتهها و روزهایی هستیم که شیخان ریا گرفتار بـلا شدهاند. دامنهٴ «فتنه»، دامان ایران را فراگرفته است. زندانها هم مصیبت گردانندگانشان و «ماهی سیاه» ها هم بلای جان صیادانشان گشتهاند. هر روز از نیستان نای و گلویی، آوا و صدا و فریادی بر پوست شهرها میریزد. «گور» ها و «کانال» ها و «پل» ها هم آینههای دق شدهاند، ملتهباند، طغیان کردهاند و با رنجهای ایرانزمین پیوند خورده و فریاد گشتهاند.
ارادهٴ زندانیان سیاسی در ایستادگی جلو خیمه فاشیسم مذهبی آخوندی، موجی در پوست شهر انداخت. خبرهای پیروزی آنان، رسانهها و شهرها را یکییکی تسخیر کرد. همبستگی با زندانیان و دفاع از خواستههای آنان، این موج را بالاتر و همهگیرتر نموده است.
اتحاد مردم در پایداری و عصیان علیه نظام ولایی، هر هفته و هر ماه، همبستهتر و فراگیرتر میشود. چه آرشها و کاوهها که در هر کوی و گذر این خاک، بنای ایستادن و پایداری بر سر شرافت انسانیشان را اراده کردهاند. چه آرشها و کاوهها که از 30خرداد 60 تاکنون از آتشها و کورهها، سرفراز و مغرور گذشتهاند و سرمایه و دارایی معنوی و مادی و تاریخی در دستان ملتشان برای به زیر کشیدن دیوسالار خمینی شدهاند. چه آرشها و کاوهها که قلعههای شکنج و رنج و شلاق و اعدام دوستاقبانان و دژخیمان نظام ولایی را سرفرازانه، به هیچ گرفتهاند. چه تهمینههایی عرصه برابریخواهی و آزادیطلبی را در سراسر ایران، بدل به تنگنای مرگآور آخوندها نمودهاند.
ایران «درد مشترک» است که ایرانی را «فریاد میکند». شب جولان ظلام ارتجاع جانی، تا اعماق دیوارش تَـرک برداشته است. هیولای انسانستیز ولایتفقیه، با بازتاب آوار جنایات سالیان غصب حاکمیت ملت ایران روبهرو شده است. خبرهای ایران و شهرهایش، ناقوس شکست ناگزیر تمامیت ارتجاع و فاشیسم مذهبی آخوندی است.
تیغهٴ برهم خوردن تعادل قوای منطقهیی ـ بهخصوص بعد از جنایات در حلب و چرخش سیاسی اوضاع در سوریه ـ برگردن ولایتفقیه فرود آمده است؛ و نیز برهم خوردن تعادل جهانی بعد از انتخابات آمریکا و پایان یافتن یک دورهٴ طولانی مفتخوری سیاسی ـ که بهای سنگین آن را مردم ایران با مجاهدان و مبارزان و با آرشها و تهمینههایشان پرداختهند.
اینک فصل دیگریست که ملتی با همت و غیرت فرزندان دلیرش، در برابر ایدئولوژی ضدبشری ولایتفقیه، به «نوالة ناگزیر» تن نداده است. این است صدا و فریاد این سالها، این ماهها، این هفتهها و روزهای ایران که ثمر و حاصل ایستادگی و پایداریاش، هراس و وحشت و لرزه بر ارکان کاخ نیرنگ و ریا و چپاول نظام ولایی افکنده است. بهراستی با ظهور و حضور و وجود چنین ثمرهها و سرمایههایی در کف ایرانزمین و مردمش، نظام آخوندها با آرشها و کاوههای سراسر این ملک چه خواهند کرد؟ باش تا کاوه این مـلک، هزاران بینی!
سکوتها شکستهاند، سپیدههای توفش است
نفس، هوای خیزش و دمادم ستیزش است
هان! ای مسلط! دیکتاتور! طاعون یأس مستقر!
بجنگ با سپیدهها بگیر طالع سحر!
کنون خروش زندگی به مرگ میدهد جواب...
ارادهٴ زندانیان سیاسی در ایستادگی جلو خیمه فاشیسم مذهبی آخوندی، موجی در پوست شهر انداخت. خبرهای پیروزی آنان، رسانهها و شهرها را یکییکی تسخیر کرد. همبستگی با زندانیان و دفاع از خواستههای آنان، این موج را بالاتر و همهگیرتر نموده است.
اتحاد مردم در پایداری و عصیان علیه نظام ولایی، هر هفته و هر ماه، همبستهتر و فراگیرتر میشود. چه آرشها و کاوهها که در هر کوی و گذر این خاک، بنای ایستادن و پایداری بر سر شرافت انسانیشان را اراده کردهاند. چه آرشها و کاوهها که از 30خرداد 60 تاکنون از آتشها و کورهها، سرفراز و مغرور گذشتهاند و سرمایه و دارایی معنوی و مادی و تاریخی در دستان ملتشان برای به زیر کشیدن دیوسالار خمینی شدهاند. چه آرشها و کاوهها که قلعههای شکنج و رنج و شلاق و اعدام دوستاقبانان و دژخیمان نظام ولایی را سرفرازانه، به هیچ گرفتهاند. چه تهمینههایی عرصه برابریخواهی و آزادیطلبی را در سراسر ایران، بدل به تنگنای مرگآور آخوندها نمودهاند.
ایران «درد مشترک» است که ایرانی را «فریاد میکند». شب جولان ظلام ارتجاع جانی، تا اعماق دیوارش تَـرک برداشته است. هیولای انسانستیز ولایتفقیه، با بازتاب آوار جنایات سالیان غصب حاکمیت ملت ایران روبهرو شده است. خبرهای ایران و شهرهایش، ناقوس شکست ناگزیر تمامیت ارتجاع و فاشیسم مذهبی آخوندی است.
تیغهٴ برهم خوردن تعادل قوای منطقهیی ـ بهخصوص بعد از جنایات در حلب و چرخش سیاسی اوضاع در سوریه ـ برگردن ولایتفقیه فرود آمده است؛ و نیز برهم خوردن تعادل جهانی بعد از انتخابات آمریکا و پایان یافتن یک دورهٴ طولانی مفتخوری سیاسی ـ که بهای سنگین آن را مردم ایران با مجاهدان و مبارزان و با آرشها و تهمینههایشان پرداختهند.
اینک فصل دیگریست که ملتی با همت و غیرت فرزندان دلیرش، در برابر ایدئولوژی ضدبشری ولایتفقیه، به «نوالة ناگزیر» تن نداده است. این است صدا و فریاد این سالها، این ماهها، این هفتهها و روزهای ایران که ثمر و حاصل ایستادگی و پایداریاش، هراس و وحشت و لرزه بر ارکان کاخ نیرنگ و ریا و چپاول نظام ولایی افکنده است. بهراستی با ظهور و حضور و وجود چنین ثمرهها و سرمایههایی در کف ایرانزمین و مردمش، نظام آخوندها با آرشها و کاوههای سراسر این ملک چه خواهند کرد؟ باش تا کاوه این مـلک، هزاران بینی!
سکوتها شکستهاند، سپیدههای توفش است
نفس، هوای خیزش و دمادم ستیزش است
هان! ای مسلط! دیکتاتور! طاعون یأس مستقر!
بجنگ با سپیدهها بگیر طالع سحر!
کنون خروش زندگی به مرگ میدهد جواب...