این روزها برای فهم موقعیت داخلی و منطقه یی نظام ولایتفقیه قبل از هر چیز علاوه بر این که باید به اسامی مستعار نظام، که در «ادبیات» باندهای حکومتی بهکار میرود عنایت داشت، ضروری است به «تنگنای قافیه» منطقه یی و داخلی نظام هم نگاه کرد، که کارگزاران حکومتی را ناگزیر کرده است برای حفظ روحیه نیروهای «قاعدهٴ نظام» به جای تصریح روی «نظام ولایتفقیه»، «جمهوری اسلامی» با واژه های مستعار دیگری مثل «دلسوزان نظام» یا «غیرت دینی» و حتی «بسیجی» اصل حرف را کتمان کنند. این فرهنگ وارونه گویی و پیچاندن کلام چیز تازه یی در رژیم نیست. از «سیلی خوردن اسلام» توسط خمینی شروع شده است، اما در این مدت اخیر و بهدنبال تحولات منطقهیی و جهانی، شکل گسترده تری در بیان مقامات نظام و رسانه های حکومتی پیدا کرده است.
مثلاً به جای اذعان به دور زده شدن رژیم در سوریه توسط روسیه و ترکیه، و حذف شدنش از معادلات فعال سیاسی، می نویسند: «جبهه خمینی که «جغرافیا و مرز» نمیشناخت به «خاک وطن» محدود شد و بسیجیان آن که فتح سنگرهای کلیدی جهان.. را در سینه میپروراندند، به داخل مرزها کشانده شدند» (روزنامه حکومتی وطن امروز-12دی95). که خواننده باید وضعیت «عمق استراتژیک نظام» و «خاکریزهای منطقه یی» آن و «میزان اقتدار مدافعان حرم» را از همین اشاره کوتاه دریابد. یا در مورد طلسم شکستگی خامنهای در اثر زهر محتوم منطقهیی همین روزنامه حکومتی مینویسد «ناگهان میدان برای اراجیف بافان باز شد. نشستند و نوشتند: «فرهنگ شهادت، خشونت آفرین است» و شروع به تنشزدایی از چهره «مبارزه» کردند و بسیجیهای از جنگ بازگشته را «خشونتطلب» نامیدند. بسیجی بودن تقبیح شد و شمشیرها کُند».
برای فهم موقعیت شخص خامنهای به این نمونه توجه کنید: خبرگزاری حوزه رژیم از مازندران، روز 23 شهریور95، در حالیکه با فرهنگ دجالگری به جای «نفرت از ولایتفقیه» از واژه «دین گریزی» استفاده میکرد، هشدار داد و نوشت: «تعمیم دادن دینگریزی به اکثر جوانان یکی از مشکلات ماست که سبب قوی جلوه دادن [دشمن] در همه زمینهها میگردد». بعد هم ریزش بسیجیها و مزدوران رژیم در مقابل نفرت همهگیر اجتماعی از رژیم را، اینطور بیان کرد: «از دست دادن روحیه ایثارگری... از عواقب دین گریزی است». که در این جا روحیه ایثارگری هم به زبان معمول بهمعنی خدمت و مزدوری بسیجیها، برای نظام است.
خود ولی فقیه ارتجاع هنگامی که میخواهد وحشت خود از بی عملی و ریزش بسیجی ها کتمان کند و در عین حال نسخهیی برای درمان ریزش بنویسد با همین زبان صحبت میکند: «نخبگان میتوانند با تلاش نشاط آور خود بهعنوان یک موتور محرکه، نسل جوان را به کار و تلاش ترغیب کنند» اما مشکل اینجاست که خودش هم میداند که در باتلاقی گیر کرده که راه برون رفتی ندارد، برای همین با همان زبان معکوس اذعان میکند: «این حرکت... با موانعی روبهرو است که باید آنها را... علاج کرد... این خسارتِ بسیار سنگین، بهراحتی و به سرعت جبران نخواهد شد». (خامنهای 28مهر95).
این وارونه گویی گرچه یک صنعت آخوندساخته است اما تاکنون نتوانسته است دردی از نظام را درمان کند. کما اینکه باندهای حکومتی هم به شکست خوردگی این روشها اذعان میکنند «نمی توان سیاست های گذشته را ادامه داد» چون «روح و روان جامعه و مردم را خط خطی میکند» (روزنامه حکومتی اعتماد-7آذر). حالا بنظر شما تفسیر خط خطی شدن روح و روان جامعه و مردم چیست؟.
مثلاً به جای اذعان به دور زده شدن رژیم در سوریه توسط روسیه و ترکیه، و حذف شدنش از معادلات فعال سیاسی، می نویسند: «جبهه خمینی که «جغرافیا و مرز» نمیشناخت به «خاک وطن» محدود شد و بسیجیان آن که فتح سنگرهای کلیدی جهان.. را در سینه میپروراندند، به داخل مرزها کشانده شدند» (روزنامه حکومتی وطن امروز-12دی95). که خواننده باید وضعیت «عمق استراتژیک نظام» و «خاکریزهای منطقه یی» آن و «میزان اقتدار مدافعان حرم» را از همین اشاره کوتاه دریابد. یا در مورد طلسم شکستگی خامنهای در اثر زهر محتوم منطقهیی همین روزنامه حکومتی مینویسد «ناگهان میدان برای اراجیف بافان باز شد. نشستند و نوشتند: «فرهنگ شهادت، خشونت آفرین است» و شروع به تنشزدایی از چهره «مبارزه» کردند و بسیجیهای از جنگ بازگشته را «خشونتطلب» نامیدند. بسیجی بودن تقبیح شد و شمشیرها کُند».
برای فهم موقعیت شخص خامنهای به این نمونه توجه کنید: خبرگزاری حوزه رژیم از مازندران، روز 23 شهریور95، در حالیکه با فرهنگ دجالگری به جای «نفرت از ولایتفقیه» از واژه «دین گریزی» استفاده میکرد، هشدار داد و نوشت: «تعمیم دادن دینگریزی به اکثر جوانان یکی از مشکلات ماست که سبب قوی جلوه دادن [دشمن] در همه زمینهها میگردد». بعد هم ریزش بسیجیها و مزدوران رژیم در مقابل نفرت همهگیر اجتماعی از رژیم را، اینطور بیان کرد: «از دست دادن روحیه ایثارگری... از عواقب دین گریزی است». که در این جا روحیه ایثارگری هم به زبان معمول بهمعنی خدمت و مزدوری بسیجیها، برای نظام است.
خود ولی فقیه ارتجاع هنگامی که میخواهد وحشت خود از بی عملی و ریزش بسیجی ها کتمان کند و در عین حال نسخهیی برای درمان ریزش بنویسد با همین زبان صحبت میکند: «نخبگان میتوانند با تلاش نشاط آور خود بهعنوان یک موتور محرکه، نسل جوان را به کار و تلاش ترغیب کنند» اما مشکل اینجاست که خودش هم میداند که در باتلاقی گیر کرده که راه برون رفتی ندارد، برای همین با همان زبان معکوس اذعان میکند: «این حرکت... با موانعی روبهرو است که باید آنها را... علاج کرد... این خسارتِ بسیار سنگین، بهراحتی و به سرعت جبران نخواهد شد». (خامنهای 28مهر95).
این وارونه گویی گرچه یک صنعت آخوندساخته است اما تاکنون نتوانسته است دردی از نظام را درمان کند. کما اینکه باندهای حکومتی هم به شکست خوردگی این روشها اذعان میکنند «نمی توان سیاست های گذشته را ادامه داد» چون «روح و روان جامعه و مردم را خط خطی میکند» (روزنامه حکومتی اعتماد-7آذر). حالا بنظر شما تفسیر خط خطی شدن روح و روان جامعه و مردم چیست؟.