پیوستن هر یک از رزمندگان ارتش آزادی سوریه به جریان انقلاب داستان خود را دارد.
دانشجویان، افسران، سربازان تا پزشکان و مهندسان آزادیخواه برای پاسخ به خواسته مردم و آزادی کشورشان از دیکتاتوری هر یک مسیری را پیمودهاند.
در گزارش زیر با یکی از این رزمندگان جوان که جان خود را در کف نهاده تا آزادی و کرامت انسانی را برای خلقش به ارمغان بیاورد، آشنا میشویم. او جوانی از شهر داریا در حومه دمشق است.
من براء از شهر داریا هستم. دانشجوی سال دوم رشته تجارت و اقتصاد در دانشگاه دمشق بودم. من درس را به دلایل شخصی ترک کردم و به خدمت ارتش درآمدم. در شروع انقلاب، ما در تیپ یکم درعا بودیم. لشکر یکم که در آن زمان پرسنل آن بودم از همان ابتدای انقلاب، برای ایجاد فشار بر روی افسران، ایستگاههای بازرسی ایجاد میکرد.
سه یا چهار ماه بعد از شروع انقلاب، یکی از افسران علیه ما گزارشاتی نوشته بود که اینها میخواهند از ارتش جدا شوند و همین امر باعث شد ما را دستگیر و زندانی کنند. ما 4 ماه در زندان بخش امنیت بودیم. اما بعد از درعا به حلب منتقل شدم و من را به مدرسه پیادهنظام حلب فرستادند.
ولی یکی از برادران از حومه شمالی حلب به من کمک کرد که از مدرسه پیاده نظام، جدا شوم. این برادر ما را به یکی از شهرهای شمال سوریه برد که شببه به داریا است. با همان مردم و همان وضعیت... من تا امروز در حلب باقیماندم و همراه با جوانان حلب مبارزه میکنم و در عملیاتها در کنار شان هستم.
من در نبردهای زیادی علیه نظامیان اسد در حلب شرکت کردهام. مهمترین عملیاتی که در آن شرکت کردم، عملیات فرودگاه نظامی منغ men-negh و مدرسه پیادهنظام و عملیات بازپسگیری مناطق صلاحالدین و سیف الدوله حلب است. انشاءالله ما در آزادسازی تمامی شهرها و روستاها از دست رژیم اسد و داعش و شبهنظامیان مصر هستیم و این عملیات را ادامه میدهیم. انشاءالله انقلاب پیروز میشود و وضعیت مردم بسا بهتر از قبل خواهد شد.
دانشجویان، افسران، سربازان تا پزشکان و مهندسان آزادیخواه برای پاسخ به خواسته مردم و آزادی کشورشان از دیکتاتوری هر یک مسیری را پیمودهاند.
در گزارش زیر با یکی از این رزمندگان جوان که جان خود را در کف نهاده تا آزادی و کرامت انسانی را برای خلقش به ارمغان بیاورد، آشنا میشویم. او جوانی از شهر داریا در حومه دمشق است.
من براء از شهر داریا هستم. دانشجوی سال دوم رشته تجارت و اقتصاد در دانشگاه دمشق بودم. من درس را به دلایل شخصی ترک کردم و به خدمت ارتش درآمدم. در شروع انقلاب، ما در تیپ یکم درعا بودیم. لشکر یکم که در آن زمان پرسنل آن بودم از همان ابتدای انقلاب، برای ایجاد فشار بر روی افسران، ایستگاههای بازرسی ایجاد میکرد.
سه یا چهار ماه بعد از شروع انقلاب، یکی از افسران علیه ما گزارشاتی نوشته بود که اینها میخواهند از ارتش جدا شوند و همین امر باعث شد ما را دستگیر و زندانی کنند. ما 4 ماه در زندان بخش امنیت بودیم. اما بعد از درعا به حلب منتقل شدم و من را به مدرسه پیادهنظام حلب فرستادند.
ولی یکی از برادران از حومه شمالی حلب به من کمک کرد که از مدرسه پیاده نظام، جدا شوم. این برادر ما را به یکی از شهرهای شمال سوریه برد که شببه به داریا است. با همان مردم و همان وضعیت... من تا امروز در حلب باقیماندم و همراه با جوانان حلب مبارزه میکنم و در عملیاتها در کنار شان هستم.
من در نبردهای زیادی علیه نظامیان اسد در حلب شرکت کردهام. مهمترین عملیاتی که در آن شرکت کردم، عملیات فرودگاه نظامی منغ men-negh و مدرسه پیادهنظام و عملیات بازپسگیری مناطق صلاحالدین و سیف الدوله حلب است. انشاءالله ما در آزادسازی تمامی شهرها و روستاها از دست رژیم اسد و داعش و شبهنظامیان مصر هستیم و این عملیات را ادامه میدهیم. انشاءالله انقلاب پیروز میشود و وضعیت مردم بسا بهتر از قبل خواهد شد.