هر جای مملکترو که نیگاه میکنی آثار زخم و عفونت کرمها و زالوهای حکومتی رو تو قلب و دیده مردم میبینی. زالوهای خونخوار و کرمهای حریص و آدمخواری که به جون مردم افتادن و خون و شیرهٴ جونشونو میمکن.
چند روز پیش توی پارک بودم دیدم آبی که باید چمنها رو آبیاری کنه داره به سمت محوطه هدر میره. با کمی حوصله تونستم مسیر آب رو درست کنم تا چمن رو آبیاری کنه. ضمن تنظیم مسیر آب دیدم مردی که کارگر یکی از شرکتهای وابسته به شهرداریه وایستاده و داره بر و بر نیگا میکنه. با ناراحتی گفتم مگه نمیبینی آب داره حروم میشه چرا جابهجاش نمیکنی!؟ گفت بابا تو هم دلت خوشه من چهار ماه حقوق نگرفتم...
از اونجایی که منم مثل اون دل پری از تبعیض دولتی و رئیس رؤسای چند صدمیلیونی داشتم رفتم کنارش گفتم منم بهخاطر یه لقمه نون زن و بچهرو ول کردم، اومدم تو این شهر غریب بازم چرخ زندگیم نمیچرخه. گفت من با 3فرزند و همسر روزگارم سیاه شده...
ضمن توضیح اشک از چشماش جاری شد و با بغض گفت: دخترم عروس شده اما نمیتونم براش جهیزیه بخرم. همسرم برای کمک به تأمین مخارج زندگی تو خونهٴ یکی از آخوندهای شهر کار میکنه. آخوند بیناموس که میدونست ما پول تهیه جهیزیه نداریم چند روز پیش پیشنهادی به همسرم داد که وقتی شنیدم تنم لرزید. هر موقع فکرشو میکنم از خودم بدم میاد. گفتم چی گفت؟ گفت آخونده به همسرم گفت نگران نباش اگه دخترت با من رابطه برقرار کنه من جهیزیهشو تهیه میکنم...
باور کنین این فقط یکی از صدها کرم کرمان و سایهیی از زالوهای خونخوار حکومته که با زهر و عفونتشون زخمهای فقر و تنگدستی مردمرو _که خودشون ایجاد کردن_ تحریک میکنن.
و زمان اون فرا رسیده که نشونشون بدیم.
چند روز پیش توی پارک بودم دیدم آبی که باید چمنها رو آبیاری کنه داره به سمت محوطه هدر میره. با کمی حوصله تونستم مسیر آب رو درست کنم تا چمن رو آبیاری کنه. ضمن تنظیم مسیر آب دیدم مردی که کارگر یکی از شرکتهای وابسته به شهرداریه وایستاده و داره بر و بر نیگا میکنه. با ناراحتی گفتم مگه نمیبینی آب داره حروم میشه چرا جابهجاش نمیکنی!؟ گفت بابا تو هم دلت خوشه من چهار ماه حقوق نگرفتم...
از اونجایی که منم مثل اون دل پری از تبعیض دولتی و رئیس رؤسای چند صدمیلیونی داشتم رفتم کنارش گفتم منم بهخاطر یه لقمه نون زن و بچهرو ول کردم، اومدم تو این شهر غریب بازم چرخ زندگیم نمیچرخه. گفت من با 3فرزند و همسر روزگارم سیاه شده...
ضمن توضیح اشک از چشماش جاری شد و با بغض گفت: دخترم عروس شده اما نمیتونم براش جهیزیه بخرم. همسرم برای کمک به تأمین مخارج زندگی تو خونهٴ یکی از آخوندهای شهر کار میکنه. آخوند بیناموس که میدونست ما پول تهیه جهیزیه نداریم چند روز پیش پیشنهادی به همسرم داد که وقتی شنیدم تنم لرزید. هر موقع فکرشو میکنم از خودم بدم میاد. گفتم چی گفت؟ گفت آخونده به همسرم گفت نگران نباش اگه دخترت با من رابطه برقرار کنه من جهیزیهشو تهیه میکنم...
باور کنین این فقط یکی از صدها کرم کرمان و سایهیی از زالوهای خونخوار حکومته که با زهر و عفونتشون زخمهای فقر و تنگدستی مردمرو _که خودشون ایجاد کردن_ تحریک میکنن.
و زمان اون فرا رسیده که نشونشون بدیم.