اعدامیان اوین و گوهر دشت
صبح بر میلههای تنگ زندانهای پرشقاوت میگذرد؛
و دژخیم بیتاب از هراس مرگ؛
وضویش از خون زندانی است…
صدای خیزش شب کوب
در پیچش مداوم طنابهای دار و تیرکهای اعدام
در گوش شهر میپیچد؛
چه کسی مرگ را زیست؟
و کدام زندگی در تلخی قیرگون شقاوت مرد؟
آه قهرمانان روزهای سخت که سنگینی هیچ آرزویی آزارتان نمیدهد
عشقتان به آزادی روشنای چشم میهن باد
و قطعیت «از آن ماست پیروزی»
برلبانتان جاودانه
از اوین و گوهردشت تا سراسر خاکتان،
گلگونترین خاک
خاک نیالوده به تسلیم
خاک نسل بیشماران
از خاوران که دژخیم خاموشش میخواست؛
تا کهکشانی از «اشرف» بر جای جای میهن،
که رایت مرگ دژخیم را،
اکنون برفراز تیرکهای اعدام برافراشته…
«یقین نابودی» ارزانی دشمن باد….
صبح بر میلههای تنگ زندانهای پرشقاوت میگذرد؛
و دژخیم بیتاب از هراس مرگ؛
وضویش از خون زندانی است…
صدای خیزش شب کوب
در پیچش مداوم طنابهای دار و تیرکهای اعدام
در گوش شهر میپیچد؛
چه کسی مرگ را زیست؟
و کدام زندگی در تلخی قیرگون شقاوت مرد؟
آه قهرمانان روزهای سخت که سنگینی هیچ آرزویی آزارتان نمیدهد
عشقتان به آزادی روشنای چشم میهن باد
و قطعیت «از آن ماست پیروزی»
برلبانتان جاودانه
از اوین و گوهردشت تا سراسر خاکتان،
گلگونترین خاک
خاک نیالوده به تسلیم
خاک نسل بیشماران
از خاوران که دژخیم خاموشش میخواست؛
تا کهکشانی از «اشرف» بر جای جای میهن،
که رایت مرگ دژخیم را،
اکنون برفراز تیرکهای اعدام برافراشته…
«یقین نابودی» ارزانی دشمن باد….