دستگاه تبلیغاتی رژیم گاهی از سر ناپرهیزی یا ناشیگری، یا حتی ناچاری، سراغ سوژههایی میرود و تلنگر به مسائلی میزند که نتیجه آن فوران تضادها و فضاحتهایی است که منشأ آن خود رژیم است؛ فورانی که دیگر قادر به مهار آن نیست. یکی از این موارد، برنامهای بود که به موضوع اعتیاد اختصاص داشت و روز یکشنبه 8شهریور از تلویزیون رژیم پخش شد.
در این برنامه، یک سرکرده نیروی انتظامی و یک مقام بهزیستی رژیم حضور داشتند که طبق معمول به حرفهای کلی و کلیشهیی درباره مبارزه با اعتیاد و اقدامات رژیم در این زمینه پرداختند. اما این گفتگوی تکراری هنگامی که تهیه کننده برنامه ناپرهیزی کرد و برای اولین بار یکی از قربانیان اعتیاد را به استودیو آورد و او گوشهیی از شرایطی را که خودش بهعنوان یک نمونه، قربانی آن است، باز گو کرد، به مجرای دیگری افتاد.
این قربانی اعتیاد در پاسخ به سؤال مجری که از او درباره سابقه اعتیادش و شرایط کنونیاش پرسید، گفت:
«15سال است که اعتیاد دارم، 4سال هم هست که کارتن خواب شدهام؛ به نوعی خانوادهام را از دست دادهام، آمدهام توی خیابان دارم زندگی میکنم. دستکم 5بار است به کمپ رفتهام، ترک کردهام، آمدهام بیرون و دوباره… چون جایی نداشتم بروم، سرپناهی نداشتم، مجبور بودم بیایم توی خیابان و دوباره همان آش و همان کاسه… ترک زوری نمیشود، بهزور مرا بردهاند کمپ، نیروی انتظامی با ما مثل حیوان رفتار میکند، نمیدانم عقده دارند، چی دارند، نمیدانم! ما دزد نیستیم، به قول معروف اراذل و اوباش نیستیم؛ من خودم «ضایعات» جمع میکنم، این دستهای من است که پینه بسته، دوست دارم با من مثل یک انسان رفتار کنند… موقعی که ما لباس نیروی انتظامی را میبینیم، فرار میکنیم. اصلاً آن را دشمن میدانیم».
مجری: معمولاً آنهایی که میروند کمپ و برمیگردند، چه اتفاقی برایشان میافتد که دوباره به اعتیاد رو میآورند؟
جواب: یکیش من خودم، میآم بیرون امیدی به زندگی نداشتم، من که میروم ترک میکنم، دوست دارم برگردم پیش خانوادهام، خب اگر آدم برود پیش خانوادهٴ خودش، بهتر و راحتتر زندگی میکند، اما با خودم فکر میکنم که بروم یک کار پیدا کنم، با دست پر برگردم پیش خانوادهام، نمیشود که دست خالی برگشت… میمانم تا یک مدتی به امید پیدا کردن کار توی پارک زندگی میکنم، اما میبینم فایدهیی ندارد، روز بهروز بدتر میشود، نمیتوانم پولی تهیه کنم که پیش خانوادهام برگردم، بنابراین میروم به طرف مواد…».
او که خود قربانی است، امکان کسب این آگاهی را نداشته که بداند عامل و علت اصلی که او را به طرف مواد سوق میدهد، نه در درون او، بلکه در بیرون و در نظامی است که تنها راه مواد مخدر را برای او و امثال او برای ادامه زندگی باز گذاشته است. اما او این را میداند که یک انسان است و میداند که باید با او مثل یک انسان رفتار کنند و نه مثل یک حیوان! این تمام آن چیزی است که او میخواهد. اما آیا رژیم ضدانسانی و نظامی که او را له کرده، میتواند همین خواسته ابتدایی هر انسانی را برآورده کند؟ ادامه صحبت، موضوع را روشنتر میکند.
در ادامه برنامه و مکالمه مجری با سرکرده پاسدار (مؤیدی) میبینیم که با این تلنگر کوچک، آن هم به سطح و رویة این زخم، چگـونه تضادها فوران میکند و حتی بر زبان یکی از عوامل سرکوبگر و مهرههای این رژیم جاری میشود.
پاسدار مؤیدی: «با توجه به مسائلی که ایشان گفتند، خیلی از دستگاهها حقیقتاً میبایست در عملکرد خودشان تجدیدنظر بکنند».
مجری: «میشود یک مقدار صریحتر بگویید که منظورتان کدام دستگاهها است؟»
مؤیدی: «وقتی ایشان مبتلا به اعتیاد است، انتظار و توقعش از حاکمیت این است که وقتی مجبور میشود در کف خیابان زندگی کند، یک خانهٴ دومی برای زندگی و امرار معاش او فراهم شود. وظیفه تأمین این خانه دوم کیست؟ دستگاهها و سازمانهایی از قبیل وزارت رفاه، وزارت بهداشت، وزارت سازمان بهزیستی… امروز صبح جلسهیی بود با حضور دستگاههای مرتبط با ساماندهی معتادان، که بجز مشاجره و درگیریهای لفظی به هیچ وحدتی نرسیدیم».
مجری: «یعنی کسی مسئولیت خودش را قبول نمیکند؟»
مؤیدی: «من به صراحت میگویم که کارکرد نظام در بحث ساماندهی معتادین، در این حوزهها، واقعاً کارکرد منفی است».
بهروشنی دیده میشود که این مسأله که این نظام ضدانسانی و فاسد، اولین باعث و بانی تمامی مفاسد گریبانگیر جامعه میباشد، آن قدر ساده است که وقتی یک تلنگر به واقعیت میخورد، لحن و حرف این پاسدار سرکوبگر نیروی انتظامی هم شبیه اپوزیسیون و مخالفان رژیم میگردد.
جمعبندی این برنامه از زبان این پاسدار، واقعیت دیگری را به نمایش میگذارد همان واقعیتی که بیانگر ترس و لرز رژیم از بازتاب ”کارکرد منفی نظام“ در مردم بهجانآمده است:
مؤیدی خطاب به مجری برنامه: «الان شما به چه نتیجهیی رسیدید؟ بینندگان ما از این برنامه چه برداشتی کردند؟
مجری: به این نتیجه که ناهماهنگی بین دستگاههای مختلف باعث شده که چهرهٴ شهر ما این چنین باشد. در موضوعاتی که سازمانهای مختلف دستاندرکارند این برنامه اتفاق میافتد…
مؤیدی: مردم قانع نمیشوند!».
آری، مردم قانع نمیشوند!
در این برنامه، یک سرکرده نیروی انتظامی و یک مقام بهزیستی رژیم حضور داشتند که طبق معمول به حرفهای کلی و کلیشهیی درباره مبارزه با اعتیاد و اقدامات رژیم در این زمینه پرداختند. اما این گفتگوی تکراری هنگامی که تهیه کننده برنامه ناپرهیزی کرد و برای اولین بار یکی از قربانیان اعتیاد را به استودیو آورد و او گوشهیی از شرایطی را که خودش بهعنوان یک نمونه، قربانی آن است، باز گو کرد، به مجرای دیگری افتاد.
این قربانی اعتیاد در پاسخ به سؤال مجری که از او درباره سابقه اعتیادش و شرایط کنونیاش پرسید، گفت:
«15سال است که اعتیاد دارم، 4سال هم هست که کارتن خواب شدهام؛ به نوعی خانوادهام را از دست دادهام، آمدهام توی خیابان دارم زندگی میکنم. دستکم 5بار است به کمپ رفتهام، ترک کردهام، آمدهام بیرون و دوباره… چون جایی نداشتم بروم، سرپناهی نداشتم، مجبور بودم بیایم توی خیابان و دوباره همان آش و همان کاسه… ترک زوری نمیشود، بهزور مرا بردهاند کمپ، نیروی انتظامی با ما مثل حیوان رفتار میکند، نمیدانم عقده دارند، چی دارند، نمیدانم! ما دزد نیستیم، به قول معروف اراذل و اوباش نیستیم؛ من خودم «ضایعات» جمع میکنم، این دستهای من است که پینه بسته، دوست دارم با من مثل یک انسان رفتار کنند… موقعی که ما لباس نیروی انتظامی را میبینیم، فرار میکنیم. اصلاً آن را دشمن میدانیم».
مجری: معمولاً آنهایی که میروند کمپ و برمیگردند، چه اتفاقی برایشان میافتد که دوباره به اعتیاد رو میآورند؟
جواب: یکیش من خودم، میآم بیرون امیدی به زندگی نداشتم، من که میروم ترک میکنم، دوست دارم برگردم پیش خانوادهام، خب اگر آدم برود پیش خانوادهٴ خودش، بهتر و راحتتر زندگی میکند، اما با خودم فکر میکنم که بروم یک کار پیدا کنم، با دست پر برگردم پیش خانوادهام، نمیشود که دست خالی برگشت… میمانم تا یک مدتی به امید پیدا کردن کار توی پارک زندگی میکنم، اما میبینم فایدهیی ندارد، روز بهروز بدتر میشود، نمیتوانم پولی تهیه کنم که پیش خانوادهام برگردم، بنابراین میروم به طرف مواد…».
او که خود قربانی است، امکان کسب این آگاهی را نداشته که بداند عامل و علت اصلی که او را به طرف مواد سوق میدهد، نه در درون او، بلکه در بیرون و در نظامی است که تنها راه مواد مخدر را برای او و امثال او برای ادامه زندگی باز گذاشته است. اما او این را میداند که یک انسان است و میداند که باید با او مثل یک انسان رفتار کنند و نه مثل یک حیوان! این تمام آن چیزی است که او میخواهد. اما آیا رژیم ضدانسانی و نظامی که او را له کرده، میتواند همین خواسته ابتدایی هر انسانی را برآورده کند؟ ادامه صحبت، موضوع را روشنتر میکند.
در ادامه برنامه و مکالمه مجری با سرکرده پاسدار (مؤیدی) میبینیم که با این تلنگر کوچک، آن هم به سطح و رویة این زخم، چگـونه تضادها فوران میکند و حتی بر زبان یکی از عوامل سرکوبگر و مهرههای این رژیم جاری میشود.
پاسدار مؤیدی: «با توجه به مسائلی که ایشان گفتند، خیلی از دستگاهها حقیقتاً میبایست در عملکرد خودشان تجدیدنظر بکنند».
مجری: «میشود یک مقدار صریحتر بگویید که منظورتان کدام دستگاهها است؟»
مؤیدی: «وقتی ایشان مبتلا به اعتیاد است، انتظار و توقعش از حاکمیت این است که وقتی مجبور میشود در کف خیابان زندگی کند، یک خانهٴ دومی برای زندگی و امرار معاش او فراهم شود. وظیفه تأمین این خانه دوم کیست؟ دستگاهها و سازمانهایی از قبیل وزارت رفاه، وزارت بهداشت، وزارت سازمان بهزیستی… امروز صبح جلسهیی بود با حضور دستگاههای مرتبط با ساماندهی معتادان، که بجز مشاجره و درگیریهای لفظی به هیچ وحدتی نرسیدیم».
مجری: «یعنی کسی مسئولیت خودش را قبول نمیکند؟»
مؤیدی: «من به صراحت میگویم که کارکرد نظام در بحث ساماندهی معتادین، در این حوزهها، واقعاً کارکرد منفی است».
بهروشنی دیده میشود که این مسأله که این نظام ضدانسانی و فاسد، اولین باعث و بانی تمامی مفاسد گریبانگیر جامعه میباشد، آن قدر ساده است که وقتی یک تلنگر به واقعیت میخورد، لحن و حرف این پاسدار سرکوبگر نیروی انتظامی هم شبیه اپوزیسیون و مخالفان رژیم میگردد.
جمعبندی این برنامه از زبان این پاسدار، واقعیت دیگری را به نمایش میگذارد همان واقعیتی که بیانگر ترس و لرز رژیم از بازتاب ”کارکرد منفی نظام“ در مردم بهجانآمده است:
مؤیدی خطاب به مجری برنامه: «الان شما به چه نتیجهیی رسیدید؟ بینندگان ما از این برنامه چه برداشتی کردند؟
مجری: به این نتیجه که ناهماهنگی بین دستگاههای مختلف باعث شده که چهرهٴ شهر ما این چنین باشد. در موضوعاتی که سازمانهای مختلف دستاندرکارند این برنامه اتفاق میافتد…
مؤیدی: مردم قانع نمیشوند!».
آری، مردم قانع نمیشوند!