غایب از دیده مایید بهظاهر و خموش لیک دریای حضورید به صد موج و خروش
غم دوری نشناسیم که باز آمدهاید و هزارید در این صف، یل پرچم بردوش
با دو سال فاصله گرفتن از حماسه سرخفام کهکشان اشرف، اکنون روشنتر میتوان شکوه قلههای این کوهسار فدا را دید و درخشش اعجابانگیز ستارگان فروزان آن را به تماشا نشست.
آن روز دشمن ضدبشری، گرفتار در بنبست استراتژیک، آنگاه که برای رهایی از خفگی، هیچ چارهیی جز تندادن به زهر هستهیی نیافت، به تأسی از امام پلیدش، خمینی دجال در سال67، کمر به قتلعام 101مجاهد خلق در اشرف بست تا به گمان خود، دفتر اشرف را ببندد و خود را از کابوس دائمی سرنگونی برهاند؛ از اینرو آدمکشان عراقیش را روانه کرد تا شیران اشرفی را که دستانشان از سلاح خالی بود، قتلعام کنند. دو روز بعد پاسدار جنایتکار قاسم سلیمانی سرکرده نیروی تروریستی قدس به مجلس خبرگان شتافت تا پایان کار اشرف را به کفتاران ارتجاع خبر بدهد و چند روز بعد نوبت پاسدار جنایتکار حسین سلامی، جانشین سرکرده کل سپاه بود تا در تلویزیون رژیم ظاهر شود و جنایت بزرگ در اشرف را فتحالفتوحی مهمتر و راهبردیتر از مقابله با فروغ جاویدان بخواند.
البته اگر خلیفه ارتجاع توانسته بود با آن جنایت به «داستان اشرف» پایان دهد، میتوانست شکافی را که با روی کارآمدن روحانی در رژیمش ایجاد شده بود، ترمیم یا کنترل کند و مهرهٴ بیبدیلش، مالکی را در عراق بر اریکهٴ قدرت نگهدارد، اما هیهات که حماسه پایداران اشرف، طومار حساب و کتابهای او را در هم پیچید و زهری مضاعف به کامش ریخت.
در 10شهریور 1392 دفتر اشرف نه تنها بسته نشد، بلکه خورشید بیغروب آن تازه طلوع کرد. اشرف، اسطورهٴ فنا ناپذیر پایداری و فدا در تاریخ ایران شد و در جایگاهی قرار گرفت که دیگر دست هیچ دیکتاتور و ستمگری به آن نمیرسد؛ برج و بارویی سرکشیده به افلاک که نه از توفان حوادث و نه از توطئه ارتجاع و استعمار، هرگز آسیب و گزندی نمیبیند.
آری اشرف با شهادت 52 سردارش، این «زیباترین فرزندان آفتاب» انقلاب مریم، از فرمانده زهره همردیف مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران تا فرمانده گیتی، تا دیگر مجاهدان رکابشان، حیاتی و حضوری جاودانه در تاریخ ایران یافته است. حماسه خورشیدواری که از پرتوهای الهامبخش آن در سراسر میهن از اعماق ظلمات زندانهای رژیم تا سراسر جهان، هزار اشرف روییده است. مگر ندیدیم در اندک زمانی، نام و یاد ستارگان کهکشان اشرف، چگونه زینتبخش در و دیوار شهرهای ایران شد و هر زندان، کانونی از مقاومت و کارزار آزادی گشت، قهرمانانی چون غلامرضا خسروی ظهور کردند و در عمق اوین، با تبدیل بند 350 به «اشرف 350» حماسههایی تازه ساختند. همان قهرمانانی که از صولت دژخیم و هیبت مرگ، جز مترسکی حقیر باقی نگذاشتند. از آن روز تا اکنون، از اوین و قزلحصار و گوهردشت و از زندانهای سراسر کشور، همچنان پیام پایداری و صبر و ظفر میرسد. از جمله در تازهترینش که تأکیدی بر این حقیقت است که: «هیچ مانعی نمیتواند راه مبارزه برای حقوق مسلم مردم ایران را بر مجاهدانش ببندد» (از پیام زندانی سیاسی پایدار علی معزی بهمناسبت سالروز 10شهریور).
از پرتوهای حماسه کهکشان اشرف، حماسههای بسیار خلق شد، یکی از آنها حماسه اعتصابغذای 108روزه در لیبرتی و 8شهر بزرگ جهان بود. شیوه مؤثری از اعتراض و مبارزه با دست خالی که به یک سنت و رسم مبارزاتی در ایران، بهخصوص در زندانها، حتی در زندانهای عادی تبدیل شد که خود نشانی دیگر از رویش هزار گل مقاومت اشرفی است. آری آن شمعهای جان که در آن اعتصابغذای تاریخی، قطره قطره آب میشدند، هر کدام چراغی فراراه ستمدیدگان و وجدانهای بیدار بشری در سراسر جهان گشتند.
چهگوارا در تئوری کانونهای انقلابی خود میگوید، اگر در جایی یک کانون وجود داشته باشد، حتی اگر بهلحاظ کمیت و بهلحاظ جغرافیایی محدود باشد، آزادی و ارزشهای دموکراتیک را ساطع میکند.
بر مبنای همین تئوری انقلابی، پروفسور ژان زیگلر میگوید: هیچکس در دنیا بهروشنی ملاهای حاکم در تهران خطر اشرف را در نیافته است. آنچنان که «کوچکترین تماس با اشرف، کل عمارت تروریستی ملاها را زیر سؤال میبرد». حالا همان اشرف، در پی حماسه 10شهریور، دیگر یک مکان جغرافیایی نیست که بتوان از تماس با آن جلوگیری کرد و دیگر هیچ قدرتی را یارای محو و از میان برداشتنش نیست؛ چرا که اشرف به یک اسطوره، به نماد یک آرمان و یک سنت انقلابی تبدیل شده است، نماد پایداری در راه آرمان آزادی!
این همان قانونمندی مقاومت و انقلاب، همان ضرورت تردیدناپذیر عصر ماست، که اندیشمند عرب، پروفسور ولید فارس آن را اینگونه بیان میکند: «اگر اشرفی در کار نبود، ما بایستی یک اشرف و حتی 10 اشرف میساختیم».
و اکنون از اشرف، نه 10اشرف، بلکه هزار اشرف در جای جای ایران و جهان روییده و شکفته است. همانگونه که عزم کوهوار فرمانده زهره و فرمانده گیتی و سرداران اشرف نیز، در شورای مرکزی سرفراز سازمان مجاهدین خلق ایران، با هزار ستارهٴ پرفروغ طلوع کرده و در سازمان پولادین رزم لشکرهای فدایی به ظهور رسیده است. تا بر اساس درس ماندگار زهره، دیگر هیچ روباه و شغال سفلهیی را زهرهٴ آن نباشد که به کنام شیران اشرفی دست تعدی دراز کند.
غم دوری نشناسیم که باز آمدهاید و هزارید در این صف، یل پرچم بردوش
با دو سال فاصله گرفتن از حماسه سرخفام کهکشان اشرف، اکنون روشنتر میتوان شکوه قلههای این کوهسار فدا را دید و درخشش اعجابانگیز ستارگان فروزان آن را به تماشا نشست.
آن روز دشمن ضدبشری، گرفتار در بنبست استراتژیک، آنگاه که برای رهایی از خفگی، هیچ چارهیی جز تندادن به زهر هستهیی نیافت، به تأسی از امام پلیدش، خمینی دجال در سال67، کمر به قتلعام 101مجاهد خلق در اشرف بست تا به گمان خود، دفتر اشرف را ببندد و خود را از کابوس دائمی سرنگونی برهاند؛ از اینرو آدمکشان عراقیش را روانه کرد تا شیران اشرفی را که دستانشان از سلاح خالی بود، قتلعام کنند. دو روز بعد پاسدار جنایتکار قاسم سلیمانی سرکرده نیروی تروریستی قدس به مجلس خبرگان شتافت تا پایان کار اشرف را به کفتاران ارتجاع خبر بدهد و چند روز بعد نوبت پاسدار جنایتکار حسین سلامی، جانشین سرکرده کل سپاه بود تا در تلویزیون رژیم ظاهر شود و جنایت بزرگ در اشرف را فتحالفتوحی مهمتر و راهبردیتر از مقابله با فروغ جاویدان بخواند.
البته اگر خلیفه ارتجاع توانسته بود با آن جنایت به «داستان اشرف» پایان دهد، میتوانست شکافی را که با روی کارآمدن روحانی در رژیمش ایجاد شده بود، ترمیم یا کنترل کند و مهرهٴ بیبدیلش، مالکی را در عراق بر اریکهٴ قدرت نگهدارد، اما هیهات که حماسه پایداران اشرف، طومار حساب و کتابهای او را در هم پیچید و زهری مضاعف به کامش ریخت.
در 10شهریور 1392 دفتر اشرف نه تنها بسته نشد، بلکه خورشید بیغروب آن تازه طلوع کرد. اشرف، اسطورهٴ فنا ناپذیر پایداری و فدا در تاریخ ایران شد و در جایگاهی قرار گرفت که دیگر دست هیچ دیکتاتور و ستمگری به آن نمیرسد؛ برج و بارویی سرکشیده به افلاک که نه از توفان حوادث و نه از توطئه ارتجاع و استعمار، هرگز آسیب و گزندی نمیبیند.
آری اشرف با شهادت 52 سردارش، این «زیباترین فرزندان آفتاب» انقلاب مریم، از فرمانده زهره همردیف مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران تا فرمانده گیتی، تا دیگر مجاهدان رکابشان، حیاتی و حضوری جاودانه در تاریخ ایران یافته است. حماسه خورشیدواری که از پرتوهای الهامبخش آن در سراسر میهن از اعماق ظلمات زندانهای رژیم تا سراسر جهان، هزار اشرف روییده است. مگر ندیدیم در اندک زمانی، نام و یاد ستارگان کهکشان اشرف، چگونه زینتبخش در و دیوار شهرهای ایران شد و هر زندان، کانونی از مقاومت و کارزار آزادی گشت، قهرمانانی چون غلامرضا خسروی ظهور کردند و در عمق اوین، با تبدیل بند 350 به «اشرف 350» حماسههایی تازه ساختند. همان قهرمانانی که از صولت دژخیم و هیبت مرگ، جز مترسکی حقیر باقی نگذاشتند. از آن روز تا اکنون، از اوین و قزلحصار و گوهردشت و از زندانهای سراسر کشور، همچنان پیام پایداری و صبر و ظفر میرسد. از جمله در تازهترینش که تأکیدی بر این حقیقت است که: «هیچ مانعی نمیتواند راه مبارزه برای حقوق مسلم مردم ایران را بر مجاهدانش ببندد» (از پیام زندانی سیاسی پایدار علی معزی بهمناسبت سالروز 10شهریور).
از پرتوهای حماسه کهکشان اشرف، حماسههای بسیار خلق شد، یکی از آنها حماسه اعتصابغذای 108روزه در لیبرتی و 8شهر بزرگ جهان بود. شیوه مؤثری از اعتراض و مبارزه با دست خالی که به یک سنت و رسم مبارزاتی در ایران، بهخصوص در زندانها، حتی در زندانهای عادی تبدیل شد که خود نشانی دیگر از رویش هزار گل مقاومت اشرفی است. آری آن شمعهای جان که در آن اعتصابغذای تاریخی، قطره قطره آب میشدند، هر کدام چراغی فراراه ستمدیدگان و وجدانهای بیدار بشری در سراسر جهان گشتند.
چهگوارا در تئوری کانونهای انقلابی خود میگوید، اگر در جایی یک کانون وجود داشته باشد، حتی اگر بهلحاظ کمیت و بهلحاظ جغرافیایی محدود باشد، آزادی و ارزشهای دموکراتیک را ساطع میکند.
بر مبنای همین تئوری انقلابی، پروفسور ژان زیگلر میگوید: هیچکس در دنیا بهروشنی ملاهای حاکم در تهران خطر اشرف را در نیافته است. آنچنان که «کوچکترین تماس با اشرف، کل عمارت تروریستی ملاها را زیر سؤال میبرد». حالا همان اشرف، در پی حماسه 10شهریور، دیگر یک مکان جغرافیایی نیست که بتوان از تماس با آن جلوگیری کرد و دیگر هیچ قدرتی را یارای محو و از میان برداشتنش نیست؛ چرا که اشرف به یک اسطوره، به نماد یک آرمان و یک سنت انقلابی تبدیل شده است، نماد پایداری در راه آرمان آزادی!
این همان قانونمندی مقاومت و انقلاب، همان ضرورت تردیدناپذیر عصر ماست، که اندیشمند عرب، پروفسور ولید فارس آن را اینگونه بیان میکند: «اگر اشرفی در کار نبود، ما بایستی یک اشرف و حتی 10 اشرف میساختیم».
و اکنون از اشرف، نه 10اشرف، بلکه هزار اشرف در جای جای ایران و جهان روییده و شکفته است. همانگونه که عزم کوهوار فرمانده زهره و فرمانده گیتی و سرداران اشرف نیز، در شورای مرکزی سرفراز سازمان مجاهدین خلق ایران، با هزار ستارهٴ پرفروغ طلوع کرده و در سازمان پولادین رزم لشکرهای فدایی به ظهور رسیده است. تا بر اساس درس ماندگار زهره، دیگر هیچ روباه و شغال سفلهیی را زهرهٴ آن نباشد که به کنام شیران اشرفی دست تعدی دراز کند.