مادر ستار بهشتی در سالروز تولد فرزند شهیدش پیامی خطاب به مردم، رسانهها و مجامع حقوقبشری داده است. در این پیام از جمله آمده است:
در تابستان گرم، سردی فضا را احاطه کرده است، گویی یخبندان بر فضای زندگی ما حاکم شده. چند سالی است که فرزند و پرستارم را از من ستاندند و هیچ کس هم جوابگوی ما نشد که به کدامین گناه فرزندم را ظرف چهار روز گرفتند، زیر شکنجه کشتند و قاتل وی را رها نمودند. گرچه شاید قاتل حقیقی فرزندم هرگز شناسایی نشود. طی این زمان افراد و گروههایی خود را به ما رساندند، یاری کردند و مرهمی بر این دل رنجور شدند.
دیگر نای نوشتن باقینمانده، گوشی برای شنیدن نیست و سوالهای ما همه بیجواب ماندهاند. بهراستی چگونه بیگناهی را که از خاندان سیادت بود، به جرم حقگویی ظرف چهار روز آنهم در روز عید غدیر، عید سادات، زیر شکنجه کشتند و باز بر منابر خود نشستهاند و حرمتداری سادات را موعظه میکنند؟ در مراسم چهلم فرزندمان چهها که بر سر ما نیاوردند و الفاظی که در شان خویش و خاندانشان بود را بر ما حواله نمودند، سوال ما بیپاسخ بود؛ چرا که اگر قرار بود جوابی دهند، یقینا مادر سعید زینالی پس از هجده سال مقدم بر پاسخ بود. اگر جوابی داشتند مادر سهرابها و نداها و دیگران را جوابی میدادند. اما نه تنها جوابی نبود بلکه ظالمانهتر، خانوادههای آنان را تحت فشار و ظلم بیشتر قرار دادند. شک ندارم که این گفتار نیز مصداق همان سخن نرود میخ آهنین بر سنگ است.
اینک اما دلیل نگارش این نامه نه یادآوری مصائب رفته بر ما، بلکه قدردانی از افراد و گروههایی است که در این دوره سخت، ما را رها نکردند و هرکس بنا بر بضاعت خود از ما حمایت نمود. گر چه ذکر مصائب رفته بر ما شاید بتواند حافظه برخی وزرایی را که در مصاحبههای جهانی، منکر وجود زندانی سیاسی هستند را قویتر نماید تا خدای ناکرده خلاف واقعی را مطرح ننمایند.
در تابستان گرم، سردی فضا را احاطه کرده است، گویی یخبندان بر فضای زندگی ما حاکم شده. چند سالی است که فرزند و پرستارم را از من ستاندند و هیچ کس هم جوابگوی ما نشد که به کدامین گناه فرزندم را ظرف چهار روز گرفتند، زیر شکنجه کشتند و قاتل وی را رها نمودند. گرچه شاید قاتل حقیقی فرزندم هرگز شناسایی نشود. طی این زمان افراد و گروههایی خود را به ما رساندند، یاری کردند و مرهمی بر این دل رنجور شدند.
دیگر نای نوشتن باقینمانده، گوشی برای شنیدن نیست و سوالهای ما همه بیجواب ماندهاند. بهراستی چگونه بیگناهی را که از خاندان سیادت بود، به جرم حقگویی ظرف چهار روز آنهم در روز عید غدیر، عید سادات، زیر شکنجه کشتند و باز بر منابر خود نشستهاند و حرمتداری سادات را موعظه میکنند؟ در مراسم چهلم فرزندمان چهها که بر سر ما نیاوردند و الفاظی که در شان خویش و خاندانشان بود را بر ما حواله نمودند، سوال ما بیپاسخ بود؛ چرا که اگر قرار بود جوابی دهند، یقینا مادر سعید زینالی پس از هجده سال مقدم بر پاسخ بود. اگر جوابی داشتند مادر سهرابها و نداها و دیگران را جوابی میدادند. اما نه تنها جوابی نبود بلکه ظالمانهتر، خانوادههای آنان را تحت فشار و ظلم بیشتر قرار دادند. شک ندارم که این گفتار نیز مصداق همان سخن نرود میخ آهنین بر سنگ است.
اینک اما دلیل نگارش این نامه نه یادآوری مصائب رفته بر ما، بلکه قدردانی از افراد و گروههایی است که در این دوره سخت، ما را رها نکردند و هرکس بنا بر بضاعت خود از ما حمایت نمود. گر چه ذکر مصائب رفته بر ما شاید بتواند حافظه برخی وزرایی را که در مصاحبههای جهانی، منکر وجود زندانی سیاسی هستند را قویتر نماید تا خدای ناکرده خلاف واقعی را مطرح ننمایند.