728 x 90

فروغ جاويدان,

۲۷سال پس از عملیات فروغ جاویدان - لرزه بی‌پایان سرنگونی و هراس از مجاهدین و ارتش آزادی

-

فروغ جاویدان
فروغ جاویدان
سرکردگان سپاه جهل و جنایت خمینی:
آنها خیلی‌قشنگ می‌جنگیدند
پنج محور هم تا تهران برای آنها تعیین شده بود
در (8) سال جنگ جنگی به این خشونت و جدی‌بودن ندیدم
ماشینهای سوخته را کنار می‌زدند و دوباره حمله می‌کردند
وقتی غروب شد، لشکر (ما) ١١٠ شهید داده بود


در سالگرد عملیات بزرگ میهنی فروغ جاویدان، طی چندین روز، بخش قابل توجهی از برنامه‌های شبکه‌های مختلف تلویزیونی رژیم دجال آخوندی به تبلیغات علیه این عملیات و زوزه‌های آخوندها و پاسدارهای رژیم اختصاص داشت. ضمن آن که زوزه‌های وحشت رژیم از فروغ جاویدان در طول سال نیز هم‌چنان به‌گوش می‌رسید؛ اما در روزهای سالگرد فروغ، تمام رسانه‌های رژیم از روزنامه‌ها تا سایتهای حکومتی، از جعلیات رژیم و اباطیل پاسدارها و آخوندهای خمینی صفت درباره عملیات فروغ جاویدان اشباع بود؛ اما از خلال همین اباطیل و زوزه‌ها، لرزهٴ پایان ناپذیری که این عملیات کبیر میهنی بر سراپای رژیم افکنده را، به خوبی می‌توان مشاهده کرد؛ گوشه‌هایی از این برنامه‌ها و اراجیف آخوندی ـ پاسداری از نظرتان می‌گذرد.

هراس از سرنگونی در سرکردگان رژیم:
طلوعی: سفیدیهای صبح به ما خبر دادند که از اونور اسلام‌آباد سقوط کرده دارند به‌سمت کرمانشاه حرکت می‌کنند نمی‌دونستیم کی اند.
شعبانی: به من زنگ زدند فلانی تلفن فوری داری ما مجدداً رفتم دیدم که فرمانده سپاه کرند ما است گفت: فلانی وعده ما به قیامت.
ناصر شعبانی فرمانده وقت سپاه 4 بعثت کرمانشاه: ده و نیم صبح فرمانده سپاه کرند ما که آدم عاقلی است ایشون به من زنگ زد که فلانی عراق به‌شدت داره منطقه رو میکوبه من بهش گفتم ناراحت نباش دلیلش اینه که ما در جنوب عراق رو پس زدیم اینها می‌خواهند عقب روی بکنند می‌خواهند کسی دنبالشون نره تحلیل ما این بود.
ناصر شعبانی: به من زنگ زدند فلانی تلفن فوری داری ما مجدداً رفتم دیدم که فرمانده سپاه کرند ما است گفت: فلانی وعده ما به قیامت عراقیها حمله کردند و الآن اول شهر کرند درگیری است من اسلحه و مهمات رو گفتم از شهر ببرند خداحافظ
سعید طلوعی: سفیدیهای صبح به ما خبر دادند که از اونور اسلام‌آباد سقوط کرده دارند به‌سمت کرمانشاه حرکت می‌کنند نمی‌دونستیم کی‌اند اینها می‌گفتند ارتش عراق عراقیها همه بچه‌ها سازماندهی شدند جمع‌ و جور شدند همین سه تا گردان حرکت کردیم به سمت اسلام‌آباد از کجا؟ از همون یک محور دیگه‌ای بود ما یک محوری داشتیم محور اصلی ما بود که از خسروی- قصرشیرین - سرپل ذهاب - کرند غرب

سعید طلوعی: به اتفاق یکسری از این بچه‌هایی که داشتیم خدا رحمت کنه شهید حمیدرضا شاهنده بود که با دو سه نفر ما رفتیم یک شیارهایی که منتهی می‌شد به شهر اسلام‌آباد به‌صورت خیلی مخفیانه وارد دیواره شهر شدیم از پشت پادگان یک پادگان الله‌اکبر بود اون پادگان هم سقوط کرده بود پادگان میشه گفت تلفیقی از سپاه و ارتش بود اون پادگان سقوط کرده بود ما از پشت این پادگان آمدیم روی جاده کرند غرب به اسلام‌آباد یعنی آمدیم دوباره تو محور اصلی قرار گرفتیم اومدیم اونجا یک چند دقیقه‌ای داشتیم نگاه می‌کردیم و شنود می‌کردیم اینها رو ارزیابی می‌کردیم دیدیم بله اینها در واقع صحبتهاشون فارسی است و به زبان خودمان صحبت می‌کنند فهمیدیم که اینها منافقین اند.
لباس منافقین عین لباس ما بود فقط یک بازوبند سفید اینها داشتند این بازو بند ما رو از اونها متمایز می‌کرد.

سایت «لنز 57»
قائم مقام لشکر 71 سپاه پاسداران خمینی:
آقای شمخانی زنگ زده، قائم‌مقام سپاه بود و فرمانده نیروی زمینی. گفتم احمد این جوری شده آقای شمخانی زنگ‌زده می‌گه اسلام‌آباد… گفت: این جوری نیست مگه می‌شه اسلام‌آباد؟
حاج محمود شاعری قائم‌مقام لشگر 71 روح‌الله در زمان جنگ
«خلاصه‌یی از عملیات مرصاد خدمت برادرا بگیم که ثبت بشه تا بعضی مواردش استفاده بشه، چون روایتهای مختلفی از مرصاد شده
حدود 3صبح بود، مسئول مخابرات لشکر اومد ما رو بیدار کرد و گفتش که برادر شمخانی پای تلفنه کار داره با فرمانده لشگر، ما رفتیم پای تلفن و سلام سلام گفت شما، گفتم من قائم‌مقام عملیاتی لشگر هستم و گفتش که سریع لشکرتونو بردارید بیاید کرمونشاه، اسلام‌آباد سقوط کرده، اسلام‌آباد؟! چی؟ گفت عراق اومده اسلام‌آباد و گرفته، خب ما بالاخره نظامیها می‌دونند یک اصلی داریم می‌گن اگر دشمن اگر یک کیلومتر پیشروی تو عمق بکنه 3کیلومتر باید جناحشو تأمین بکنه از هر طرف، جناحینشو باید تأمین بکنه که دور نخوره. خب ما حساب کردیم که از نقطهٴ مرزی ما که قصر شیرین می‌شه، تا اسلام‌آباد حدود 100، 120کیلومتره. حالا 90، 100کیلومتره گفتم ارتش عراق مگه روانی شده که 100کیلومتر بیاد عمق بدون این‌که یک متر جناحینشو تأمین بکنه؟ چون قابل تأمین نبود یعنی جایی که ارتفاعات طرفینشو گرفته چه جوری می‌خواد تأمین بکنه؟ غیرقابل تأمینه یا دیوانه شده، یا این قدر ما رو بدبخت دیده که این جرأت رو کرده یعنی توهین از این بالاتر؟ تو خودم تنظیم می‌کردم که ما این قدر بدبخت شدیم که عراق 100کیلومتر بتونه بیاد داخل؟ بدون این‌که جناحشو تأمین بکنه. خیلی واقعاً برام دردآور بود! گفتم برادر شمخانی عراق اومده اسلام‌آبادو گرفته؟! گفت آره! سریع کنید حرکت کنید بیاید باختران! حالا یادمه آقای سلیم آبادی رو پیدا کردم و گفتم داستان اینه، آقای شمخانی زنگ زده، قائم‌مقام سپاه بود و فرمانده نیروی زمینی. گفتم احمد این جوری شده آقای شمخانی زنگ‌زده می‌گه اسلام‌آباد… گفت این جوری نیست مگه می‌شه اسلام‌آباد؟
پریدیم پشت ماشین و رسیدیم باختران، هوا تازه تاریک روشن شده بود. یه ربع ده دقیقه بود هوا روشن شده بود. ما رسیدیم فلکه نفت که بپیچیم سمت چپ برای… سمت راست دیدیم دژبان سپاه وایستاده، سمت چپ هم دژبان منافقین! ماشین سوپر 2000 تویوتا، لباسهای کره‌ای. با احمد گفتم احمد دژبان این جوری ما نداشتیم، اینا از کجا اومدن، گفت: اینا احتمالاً آخرای جنگ یگانهای ویژه تهران بوده برای روز مبادا، یگانهای ویژه مثلاً اومدن این‌جا، حالا بعد که رفتیم درگیر شدیم دیدیم بابا اینا پیشقراولاشون مثلاً شب قبل رد شدن یعنی اومدن تو شهر، این قدر با برنامه، دژبانی همون جا حضور داشته باشه که وقتی اینا اومدن بتونند کارهای کنترل و هدایت و اینا رو انجام بدن و قطعاً نیروهای اطلاعاتیشون اومده بودن که خیلی‌هاشونو گرفتند بعداً اعدام کردن و برای سازماندهی هواداراشون که هماهنگ شده بود کل کشور، هواداراشون و اینا، خب ما دیدیم تعجب که خب حالا از تهران اومده و اینا
پیچیدیم رفتیم تو قرارگاه و دیدیم همه نشستند، آقای هاشمی رفسنجانی و آقای شمخانی و چند نفر دیگه که حالا یادم نیست… (چند اسم) احتمالاً آقای محسن رضایی هم بودن بله و چند نفر دیگه، نشسته بودیم، زنگ می‌زدن سپاه، سپاه اسلام‌آباد رو لت و پار کرده بودن منافقین، وقتی رسیده بودن، اول سپاه رو لوله کرده بودن، همهٴ بچه‌ها رو شهید کرده بودن، آتش زده بودن مقر سپاه رو کل امکانات بی‌سیمی و باسیمی رو از کار انداخته بودن، هیشکی جوابگو نبود، که جواب بده که چه خبره این‌جا؟ زنگ می‌زدن شهربانی من خودم نشسته بودم، شهربانی وقت اون موقع ادغام نشده بود. که آقا چه خبره، فرمانده شهربانی گفت: که آقا خبری نیست، عراق چی؟ کشک چی؟ در امن و امانه داریم کارمونو می‌کنیم. این ور می‌گن عراق اومده، شهربانی می‌گه خبری نیست. حالا یا منافقین اومده بودن داخل شهربانی یا مجبورش کرده بودن که بگن خبری نیست! اطلاعات ضد و نقیض همه هم به هم ریخته، من و آقای سلیم آبادی وارد شدیم و آقای سلیم آبادی هم نشست، یه نقشه‌ای بود دور نقشه و یه نقشه‌ای بود به دیوار بود، مشغول بودم نقشه رو داشتم نگاه می‌کردم ببینم وضعیت اسلام‌آباد که می‌گن چقدر با مرز فاصله داره، شهرهای بینش و من دیگه با نقشه مشغول بودم که منطقه چه وضعیتی داره که عراق می‌گن اومده و اینا یه دفعه فرمانده وقت سپاه باختران وارد شد با مسئول اطلاعات وقت، بچهٴ کرمونشاه اسمش یادم رفته مسئول اطلاعات وارد شدن و خیلی سرآسیمه، رنگ پریده، خاک آلود، گفت: برادر هاشمی، دستاشم این جوری کرد گفت: منافقین! منافقین!
آنها خیلی‌قشنگ می‌جنگیدند. نیروهای منافقین سه‌جور بودند؛ اول سازمانی که آموزش دیده بودند، دوم اسرایی که گرفته بودند و سوم، نیروهایی که با فراخوان از کشورهای دیگر آمده بودند. پنج محور هم تا تهران برای آنها تعیین شده بود. آنها واقعاً آموزش دیده بودند. اکثر بچه‌های ما گردن به بالا تیر خوردند. من در شش سال جنگ، جنگی به این خشونت و جدی‌بودن ندیدم.

سرکردگان سپاه جهل و جنایت خمینی:
روزنامه حکومتی شرق- 8 مرداد 94
حسین علایی، حسین مظفر و محسن ترکاشوند روایت کردند
ترکاشوند: «آنها خیلی‌قشنگ می‌جنگیدند. نیروهای منافقین سه‌جور بودند؛ اول سازمانی که آموزش دیده بودند، دوم اسرایی که گرفته بودند و سوم، نیروهایی که با فراخوان از کشورهای دیگر آمده بودند. پنج محور هم تا تهران برای آنها تعیین شده بود. آنها واقعاً آموزش دیده بودند. اکثر بچه‌های ما گردن به بالا تیر خوردند. من در شش سال جنگ، جنگی به این خشونت و جدی‌بودن ندیدم.
… آنها لودر داشتند؛ ماشینهای سوخته را کنار می‌زدند و دوباره حمله می‌کردند. وقتی غروب شد، لشکر انصارالحسین ١١٠ شهید داده بود».
علایی: «… اسم آن را گذاشتند «ارتش آزادیبخش ایران» که متشکل از تیپ‌های رزمی بود. البته این تیپ‌ها بسیار سبک بود و ٢٠٠ نیرو بیشتر نداشت اما تجهیزات عمدتاً مکانیزه مانند نفربرها و تانکهای چرخ لاستیکی یا به تعبیر کسانی که به اصول نظامی آشنا هستند، تانکهای سبک و خمپاره‌انداز و جنگ‌افزارهایی که یک تشکیلات چابک بتواند از آنها استفاده کند، در اختیار آنها بود. در نهایت اوایل سال ٦٥ تا زمانی که در دوم مرداد ٦٧، بزرگ‌ترین عملیات خود در خاک ایران را به‌صورت نظامی انجام دادند، توانستند بین ٣٠ تا ٣٥ تیپ با همان خصوصیت سبک‌بودن تشکیل دهند و آموزش لازم برای کار با این تجهیزات را به نیروها دادند.
علایی: آنها ارتش را از سال ٦٥ آماده کرده بودند و همان‌طور که اشاره کردم، مهران را هم گرفته بودند. می‌خواستند اوایل مهر، حمله گسترده‌یی کنند و پذیرش قطعنامه باعث شد حمله آنها جلو بیفتد. چون خود را برای آن حمله آماده می‌کردند از اروپا نیرو فراخوان کرده بودند و نیروهای خود در عراق را نیز ساماندهی کرده و تجهیزات جدید را تحویل گرفته بودند. اگر آن دو ماه را زمان داشتند، روی آموزش‌ها متمرکز می‌شدند و حتی شاید قبل از آن، عملیات دیگری هم می‌کردند اما عملیات اصلی را برای مهر در نظر داشتند.
ترکشاوند: در دفترچه خاطرات یکی از آنها خطاب به پدر و مادرش با جمله اللهم انا نرغب الیک فی دولة کریمه... شروع کرده و نوشته بود ما برای نجات ملت آمده‌ایم و من در زندان سر حاکم شرع را کلاه گذاشتم و توبه کردم رفتم مرز پاکستان. برادرم در عملیات «چلچراغ» شهید شده است.
… ما با اینها در مرصاد که مواجه شدیم دیدیم چگونه می‌جنگند که یا پیروز یا کشته شوند. این‌طور نبود منافقین از سوئیس و آلمان آمده باشند و با یک گلوله، فرار کنند. آنها کلاً سواره آمده بودند»..

سپاه پاسداران ۴/۳/۹۴
یک سرکرده هراسان سپاه خمینی:
دختران 18 ـ 20ساله فریاد می‌زدند:
قسم به مسعود، قسم به مریم
تسلیم ننگ است!

کتاب مشاهدات داودآبادی، متشکل از خاطرات گوناگونی است که حاصل مشاهدات داودآبادی از دوران دفاع مقدس و بعد از آن است که برخی بسیار شیرین و برخی تلخ از این باب که به از خود گذشتگی رزمندگان اشاره کرده و با وضعیت امروز ما قابل قیاس نیست.
وجه تسمیه کتاب از یکی از خاطرات کتاب گرفته شده و همین مسأله موجب جلب توجه مخاطبان کتاب می‌شود:
«‌بهشان قبولانده بودند در صورتی‌که اسیر شوند، بدترین شکنجه‌ها را به‌کار می‌برند تا ازتان حرف بکشند… دخترکان 18 - 20ساله که چیزی از جنگ و نظامی‌گری نمی‌دانستند… یکی یکی نارنجک را از جیب درآورده، برای این‌که هم چهره‌شان متلاشی شود و هم اثر انگشت‌شان از بین برود، نارنجک را در مشت جلوی صورت گرفته، فریاد زدند:
«‌قسم به مسعود، قسم به مریم، تسلیم ننگ است».
و نارنجک جلوی صورت‌شان منفجر شد. از شهادتین و مسلمانی هیچ به گوش نرسید، مگر قسم به مسعود و مریم!».
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/7595ab0e-a0bd-493f-9668-bedab3c61745"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات