728 x 90

اصحاب کهف

اصحاب کهف
اصحاب کهف
مقدمه:
سال 249 میلادی «گایوس دسیوس» بر تخت فرمانروایی امپراتوری پهناور روم تکیه زده است. امپراتوری که به «دقیانوس» شهرت دارد. دقیانوس، پیام رهایی بخش پیامبر خدا، مسیح را نمی‌پذیرد. او ادعا می‌کند که خود، خدای مردمان است. مجازات کسی که این ادعا را رد کند، مرگ است. دقیانوس کابوسی همیشگی دارد سرکشی مردم بر ضدحکومت فاسد او. کابوس دقیانوس به حقیقت تبدیل می‌گردد. اما از نقطه‌ای که او فکر آن را نمی‌کند. از درون دربار!
چند جوان اشراف‌زاده، می‌گویند خدای ما، خداوند یکتاست!
آنها برای در امان ماندن از نیروهای دقیانوس، به دشت و کوه روی می‌آورند و در غاری پناه می‌گیرند.

کتب آسمانی
أم حسبت أنّ أصحاب الکهف والرّقیم کانوا من آیاتنا عجبًا ﴿9﴾
آیا پنداشتی که اصحاب کهف و رقیم در مقابل آیات قدرت و حکمت ما، عجیب است؟ (سورهٴ کهف- آیهٴ 9)

سرگذشت اصحاب کهف یا هفت خفته، به‌صورت گسترده‌یی در تاریخ، چه در منابع مسیحی و چه در قرآن بازگو شده است.
با این‌که تاریخ نوشته‌شدن تمامی این منابع، با یکدیگر چند سده فاصله دارد، اما سرگذشت هفت‌خفته نه تنها در تمامی آنها تقریباً یکسان بیان شده است، بلکه با سرگذشت اصحاب کهف در قرآن نیز، همخوانی زیادی دارد.

کتب تاریخی
یکی از این منابع، نوشته‌هایی به نام «سفرهای جرجی» Gregory در سدهٴ ششم میلادی‌ست.
«پل دیکن» (Paul Deacon) هم، در سدهٴ هشتم میلادی، در کتاب تاریخ خود با نام «تاریخ لامبارد» (Lombards) داستان اصحاب کهف را بازگو کرده است.
کتاب «افسانهٴ طلایی» (Golden Legend) یکی از بهترین نسخه‌های غربی است که سرگذشت اصحاب کهف را نگاشته است.
این کتاب، توسط نویسندهٴ دوران سده‌های میانه، «جکوب دی‌وراجین» (Jacobus_de_Voragine) نوشته شده است.

جوانان
برخی از این منابع از «هفت خفته»، با نام‌های: «ماکسیمیان» - «مالکوس» - «مارتینیان» - «دونیسیوس» - «جان» - «سراپیون» و «کنستانتین» نام می‌برند.
تاریخ نگار انگلیسی، «ادوارد گیبون»، Edward Gibbon، بخشی از رویداد اصحاب کهف یا «هفت خفته» را این‌طور بازگو می‌کند:
«هنگامیکه مسیحیان گرفتار ستمگری امپراتور دسیوس بودند، 7تن از جوانان اشراف‌زاده، که یکتاپرست شده بودند، در غاری در نزدیک شهر پنهان شدند. امپراتور ستمگر، برای نابودی این جوانان، فرمان داد دهانهٴ غار را با ساختن تپه مستحکمی از سنگهای بزرگ، بستند».
قرآن نیز می‌گوید:
إنّهم فتیة آمنوا بربّهم وزدناهم هدًی ﴿13﴾ فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربّکم مّن رّحمته ویهیّئ لکم مّن أمرکم مّرفقًا ﴿16﴾
آنان جوانانی بودندکه به پروردگارشان ایمان آوردند و ما نیز بر هدایتشان افزودیم (گفتیم) پس به غار پناه جویید تا پروردگارتان از رحمت ‏خود بر شما بگستراند و برای شما در کارتان گشایشی فراهم سازد (سورهٴ کهف- آیهٴ 13 و 16)

زمان در منابع مختلف
هم منابع مسیحی و هم قرآن، تأکید می‌کنند که اصحاب کهف، چند صد سال در این غار به خواب رفتند.
گیبون- تاریخ‌نگار انگلیسی می‌نویسد:
پس از چند صد سال، زمیندار بزرگی به نام «ادولیوس» که مالک زمینی بود که غار هفت خفته در آن قرار داشت، تصمیم گرفت ساختمانی بزرگ در روستایی برپا کند. کارگران ادولیوس، سنگهایی که ورودی غار هفت خفته را بسته بود برداشتند تا از آنها برای بنای ساختمان استفاده کنند. در این هنگام، نور آفتاب به درون غار تابید و جوانان خفته را بیدار کرد.
البته قرآن میزان به خواب رفتن اصحاب کهف را به‌طور دقیق بازگو می‌کند.
309سال قمری، یا به عبارتی نزدیک به 300سال خورشیدی!

ولبثوا فی کهفهم ثلاث مائةٍ سنین وازدادوا تسعًا ﴿25﴾
آنان سیصد سال در آن غار ماندند و نه سال [نیز بر آن] افزودند (سورهٴ کهف- آیهٴ 25)

گیبون در ادامه کتابش می‌نویسد:
«آنان که می‌پنداشتند ساعتهایی اندک در خواب بوده‌اند، احساس گرسنگی کردند. آنان مالکوس را مأمور کردند تا به‌طور ناشناس به شهر رفته، برایشان غذایی فراهم کند».
سکه‌های نزد مالکوس، سکه‌های زمان دقیانوس بود. «مالکوس» یا «یلمیخا»، خواست یکی از این سکه‌ها را به نانوایی بدهد تا از او نان بگیرد. سکه‌ای که مربوط به چند صد سال پیش از آن بوده. این‌جا بود که راز خواب چند صد ساله آنها، آشکار گردید.
امپراتور «تئودوسیوس دوم» (Theodosius II) به دین حضرت مسیح گرویده بود. به گفته‌ای «تئودوسیوس دوم» بین سالهای 408 تا 450 میلادی حکومت کرد. تاریخ‌نگاران بر این باورند که در زمان حکمرانی او بود که اصحاب کهف، از خواب برخاستند.
به‌نوشته صاحب المنجد:
«آنان یلمیخا را بفرستادند، هنگامی‌که او به شهر درآمد، چیزی را نمی‌شناخت، مردمان را دید که نماز همی کردند، در شگفت شد که چطور به یک روز این همه خلق چنین شدند... هنگامی‌که سکه عهد دقیانوس را درآورد تا به نانوا بدهد، راز آنان آشکار شد. هنگامی‌که یلمیخا به غار بازگشت، خبر این جهان و مرگ دقیانوس را بگفت، آنگاه درگذشت. یاران و سگ آنها نیز بیفتادند و در گذشتند».
یکی از منابع مسیحیان، «یادنامه شهدای روم» می‌گوید: «بزرگداشت 7 خفته مقدس که بعد از شهادت برگزار می‌شوند، آنها در آرامش آرمیده‌اند و منتظرند تا در روز رستاخیز بپاخیزند».
لغتنامه دهخدا نیز، سرگذشت اصحاب کهف، پس از این‌که یلمیخا به درون غار بازگشت و راز خوابیدن چند صد ساله آنها را به یارانش گفت، این‌طور بیان می‌کند:
چون روز شد، یلمیخا بیرون نیامد. حاکم به مردم گفت، این‌جا بنایی برپا کنید تا نشانی باشد که مردم بدانند این کهف اصحاب کهف است».
در منابع غربی نیز آمده است، پس از این‌که هفت‌خفته درون غار بازگشتند، در حالیکه خدا را نیایش می‌کردند، درگذشتند. مردم به احترام آنها، بر روی بلندی کنار غار، یک کلیسا برپا کردند.

إذ یتنازعون بینهم أمرهم فقالوا ابنوا علیهم بنیانًا رّبّهم أعلم بهم قال الّذین غلبوا علی أمرهم لنتّخذنّ علیهم مّسجدًا ﴿21﴾
هنگامی که مردم درباره (اصحاب کهف) گفتگو می‌کردند، عده‌یی گفتند (به احترامشان) ساختمانی بنا کنید و پروردگارشان به [سرگذشت] آنان داناتر است [سرانجام] کسانی گفتند که حتماً برای آنان، پرستشگاهی بنا خواهیم کرد (سورهٴ کهف- بخشی از آیهٴ 21)

پژوهشگران و انبوه سؤالات
یکی از پرسش‌های کاوشگران در سده‌های گذشته، این بوده که غار اصحاب کهف در کجا قرار داشته و آیا اکنون از آن نشانه‌ای باقی مانده است؟ پرسشی که کاوشگران، باستانشناسان و تاریخ‌نگاران را به جستجو در این زمینه وا داشت. آیا آنها توانستند آثاری از غار اصحاب کهف، پیدا کنند؟ آیا وجود سگی همراه اصحاب کهف، حقیقت داشته و نشانه‌ای از این حیوان باقی مانده است؟ آیا پرونده سرگذشت اصحاب کهف، در همان دورهٴ تاریخی بسته شده، یا اصحاب کهف، همان‌طور که در قرآن آمده، آیت و نشانه‌ای از سوی پروردگار هستند که آثارشان در زمین باقی مانده است؟

آیا آرامگاه در ترکیه می‌باشد؟
شهر «افیسس»! (Ephesus) شهری در غرب ترکیه کنونی می‌باشد.
در دوران باستان، یکی از نقاطی که سرگذشت اصحاب کهف، سینه به سینه بازگو شد، در شهر افیسس بود. رفته رفته، مردم به این باور رسیدند که گور تعدادی از مسیحیان که در شیب‌های کوه «پیون» در نزدیک شهر افیسس بود، می‌تواند همان غار اصحاب کهف باشد.
پس از سالها، این شک به باور تبدیل گشت. از این‌رو، زیارت‌کنندگان و جهانگردان بسیاری، راه افیسس را در پیش گرفتند تا از نزدیک، غار و گورهای اصحاب کهف را ببینند.

شک و تردید
یک سازمان باستان‌شناسی اتریشی، در محل آثار بازماندهٴ شهر افیسس، زیر نظر دو کارشناسش، «کیل» (Keil) و «میلتنر» (Miltner)، تعداد زیادی گور باستانی را از زیر خاک بیرون آورد.
گورهایی که به طرز ویژه‌ای، در غارهایی مختلف قرار داده شده بودند. نوشته‌های روی دیوارها، می‌گفتند که هفت‌خفته نیز در همین مکان بوده‌اند.
امروزه نیز، کماکان به جهانگردانی که از شهر افیسس بازدید می‌کنند، گفته می‌شود که این مکان، غار اصحاب کهف است. همچنین در پاسخ این پرسش که چرا در این نقطه، چند صد گور قرار دارد، این‌طور پاسخ داده می‌شود که پس از دفن اصحاب کهف، بسیاری از مردم وصیت کردند که پس از مرگ، در کنار آنان به خاک سپرده شوند.
اما این دلایل، نمی‌توانند اثبات کننده این باشند که محل گورهای پیدا شده در غارهای افیسس، همان غار اصحاب کهف هستند. چرا که نشانه‌های پیدا شده، شباهتی با سرگذشت بیان شده در منابع تاریخ درباره اصحاب کهف ندارند.

شواهد
قرآن، یک نشانی مشخص، از غار اصحاب کهف داده است.

و تری الشّمس إذا طلعت تّزاور عن کهفهم ذات الیمین وإذا غربت تّقرضهم ذات الشّمال﴿17﴾
و آفتاب را می‏بینی که هنگام برآمدن بر غار (اصحاب کهف) به سمت راست مایل است (و می‌تابد) و چون فرو می‌نشیند (و غروب می‌کند) از سمت چپ (غار) دامن برمی‏چیند (سورهٴ کهف- بخشی از آیهٴ 17)

به این ترتیب، قرآن این نشانه را از غار اصحاب کهف می‌دهد که هنگامی‌که خورشید از شرق طلوع می‌کند، پرتو نورش به دیواره‌های راست درون غار می‌تابد و هنگامی‌که غروب می‌کند، تابشش دیوارهٴ چپ درون غار را روشن می‌کند. باید توجه داشت که شاخص چپ یا راست یک پدیده، خود آن پدیده است که در این مورد، منظور ورودی غار است. بدین‌ترتیب، معنی این حرف این است که ورودی غار تنها می‌تواند به سمت جنوب باشد.
این درحالی‌ست که ورودی غاری که در افیسس است، رو به شمال شرق است.

اصحاب کهف - اردن
یک گروه باستان‌شناس، به سرپرستی باستان‌شناس اردنی، «رفیق وفاء الدیجانی»، کنار روستای رجیب، نزدیک پایتخت اردن، شهر امان، غاری را یافتند.
غار یافت شده، در 8 کیلومتری شرق امان قرار دارد.
باستان‌شناسان به‌زودی دریافتند که نشانه‌ها و ویژگی‌های غار پیدا شده، با تمامی ویژگی‌هایی که قرآن و سایر منابع درباره غار اصحاب کهف گفته‌اند، همخوانی دارد.
سازمان آثار باستانی اردن، این تابلو را در ورودی محوطه غار نصب کرد. از آن پس، این محوطه تحت حفاظت این سازمان قرار گرفت.
هنگامی‌که در برابر ورودی غار قرار می‌گیرید، آن را به سمت جنوب خواهید دید. هنگامی‌که در این ساعتهای صبح، از درون غار به ورودی نگاه کنید، پرتوهای آفتاب را می‌بینید که بر دیوارهٴ راست درون غار تابیده است.
درون این غار، 8 گور وجود دارد. این گورها، در نقطه‌ای بلند در محوطه غار قرار گرفته‌اند.
قرآن نیز در سورهٴ کهف، آیهٴ 17 روی این موضوع تأکید می‌کند.
«وهم فی فجوةٍ مّنه»
«در حالیکه آنان (اصحاب کهف) در جایی فراخ و بلند در آن غار قرار گرفته‌اند».

اصحاب کهف - قبرها
این گورها توسط باستان‌شناسان شکافته شد و بخش‌هایی از استخوانهای اصحاب کهف در آنها یافت شد.
باستان‌شناسان، این استخوانها را در یکی از آن 8 گور جمع کردند. اکنون دریچه‌ای برای بازدید از آنها وجود دارد.
یک نشانهٴ دیگر، روستای رجیب یا رقیم است که در کنار این غار قرار دارد. واژه‌ای که در قرآن به آن اشاره شده.

أم حسبت أنّ أصحاب الکهف والرّقیم کانوا من آیاتنا عجبًا ﴿9﴾
آیا پنداشتی که اصحاب کهف و رقیم در مقابل آیات قدرت و حکمت ما، عجیب است؟ (سورهٴ کهف- آیهٴ 9)

همچنین به گفته‌ای، «رقیم» نام نگاشته‌هایی‌ست بر روی سنگهای درون غار، که نامهای اصحاب کهف بر آن حک شده. در این مورد نیز، سنگی در این غار وجود دارد، که با خطی باستانی، نامهایی بر روی آن کنده‌کاری شده است.

سگ همراه
در همان سال 1963 که باستان‌شناسان در حال کاوش در این نقطه بودند، در ورودی غار، بخشی از استخوان فک و جمجمه یک سگ را کشف کردند.
وکلبهم باسط ذراعیه بالوصید ﴿18﴾
و سگ (اصحاب کهف) بر آستانه [غار] دو دست‏ خود را دراز کرده و (نشسته بود) (سورهٴ کهف- بخشی از آیهٴ 18)

«پسر نوح با بدان بنشست / خاندان نبوتش گم شد / سگ اصحاب کهف روزی چند/ پی نیکان گرفت و مردم شد»
بنا‌ به گفته منابع غربی، پس از این‌که مردم، اصحاب کهف را در همان غار به خاک سپردند، پرستشگاهی در بالای غار بنا کردند.
پس از تسخیر این سرزمینها توسط مسلمانان در زمان خلافت عمر، آن پرستشگاه تبدیل به یک مسجد شد.
مسجدی که تا به امروز، پیاپی بازسازی شده و باقی مانده است.

فقالوا ابنوا علیهم بنیانًا رّبّهم أعلم بهم قال الّذین غلبوا علی أمرهم لنتّخذنّ علیهم مّسجدًا ﴿21﴾
پس [مردم] گفتند بر روی (غار) آنها ساختمانی بنا کنید و پروردگارشان به [حال] آنان داناتر است [سرانجام] کسانی که بر کارشان غلبه یافتند گفتند حتماً بر ایشان معبدی بنا خواهیم کرد (سورهٴ کهف- بخشی از آیهٴ 21)

اصحاب کهف - مسلمانان
«واقدی» یکی از قدیمی‌ترین تاریخ‌نگاران اسلام نیز، در کتاب خود آورده است:
هنگامی‌که گروهی از مسلمانان از مکه و مدینه راهی جنگ «یرموک»، (سرزمینی در اردن کنونی) شدند، وقتی به منطقه‌یی نزدیک روستای رجیب رسیدند، با کوهی روبه‌رو گشتند. فرماندهٴ آنان، «سعید بن عامر» به یاران خود گفت: «مژده دهید که شما اکنون در کنار غار اصحاب کهف هستید!»
در زمان حضرت محمد، سران قوم یهود، برای آن‌که پی ببرند آیا محمد واقعاً فرستادهٴ پروردگار است یا نه، درباره 3 رخداد تاریخی که در کتابهای مقدس پیشین آمده بود، از پیامبر پرسش کردند.
سرگذشت حضرت موسی، ذوالقرنین و اصحاب کهف.
در این هنگام، پیامبر با خواندن بخشی از سورهٴ کهف، سرگذشت اصحاب کهف را بازگو کرد.

نتیجه
قرآن با بازگو کردن سرگذشت اصحاب کهف، موضوعی خاص را در چارچوب قانونی عام توضیح می‌دهد. قانونی که می‌گوید: خدا از کسانی که در مسیر تکاملی او گام بردارند، در همه حال دفاع و پشتیبانی می‌کند. حتی اگر شرایط و تعادل قوای ظاهری، تماماً بر ضد آنها باشد. موضوعی که نشان می‌دهد، چگونه، پدیده منطبق با روند تکامل، می‌تواند خود را با شرایط پیچیده همخوان کرده، از نظر زمانی آن شرایط را پشت سر بگذارد و وارد مرحله‌ای نوین گردد. از این‌رو، قرآن، درباره اصحاب کهف می‌گوید: «آنان جوانمردانی بودند که به خدا و خط خدشه‌ناپذیر تکاملی او ایمان آوردند و ما هم بر هدایت آنان افزودیم». از طرف دیگر، در آیهٴ 21 سورهٴ کهف، قرآن بر روی مسئولیت انسان انگشت می‌گذارد و تأکید می‌کند که وعدهٴ خدا حق است و هیچ انسانی را گریزی از آمدن به پای حسابرسی بر سر مسئولیتهایش نیست.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/3a7e1a98-bb47-44e5-abce-cd9fe2b63201"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات