مجاهد شهید غلامحسین رمضانپور (آرش) رزمنده جوان و دلاور ارتش آزادیبخش، شاعری پرشور بود که در نبردهای متعدد علیه رژیم خمینی شرکت داشت.
شعرهای آرش اغلب منثور (سپید) ند و مایههای اصلی نها مبارزه در راه آزادی و عشق به مردم و زحمتکشان میهنش است. هر چند که دشمن غدار فرصت تجربه اندوزی بیشتر را به او نداد، اما شعرش، همچون زندگی کوتاهش، پرجوش و تحرک و عصیانی است. شعری جوشیده از عواطفی عمیق نسبت به مردم و اعتقادی راسخ به مبارزهی مسلحانهی انقلابی.
آرش در سال 66 در جریان یکی از عملیات ارتش آزادیبخش ملی ایران بهشهادت رسید.
پرواز ـ غلامحسین رمضانپور ـ «آرش»
بر یکایک زخمهای عمیقش
با حوصلهیی وافر
مرهم خواهم گذاشت
نبضش را خواهم گرفت
آهسته و صبور
دارکوب وار بر پوستهی زمخت نیستی
به مشت خواهم فشرد
رشتهیی از اشک و آه و خون
به زمین فرو خواهد چکید.
خواهمش گفت:
آرزوی دیرین!
فصل رقص بهایم است
و جناغهای جوان
دریچهها را دیرگاهیست که میپائیدیم
گزمهها هر تنگه را فرو بستهاند
بر پشت بامها به کمین ایستادهاند
خانهها را گشتهاند
زیرزمینها را جستهاند
...
شعرهای آرش اغلب منثور (سپید) ند و مایههای اصلی نها مبارزه در راه آزادی و عشق به مردم و زحمتکشان میهنش است. هر چند که دشمن غدار فرصت تجربه اندوزی بیشتر را به او نداد، اما شعرش، همچون زندگی کوتاهش، پرجوش و تحرک و عصیانی است. شعری جوشیده از عواطفی عمیق نسبت به مردم و اعتقادی راسخ به مبارزهی مسلحانهی انقلابی.
آرش در سال 66 در جریان یکی از عملیات ارتش آزادیبخش ملی ایران بهشهادت رسید.
پرواز ـ غلامحسین رمضانپور ـ «آرش»
بر یکایک زخمهای عمیقش
با حوصلهیی وافر
مرهم خواهم گذاشت
نبضش را خواهم گرفت
و لمس خواهم کرد
زندگی هنوز در آنآهسته و صبور
دارکوب وار بر پوستهی زمخت نیستی
نوک میزند
پیراهنش را خواهم بوییدبه مشت خواهم فشرد
رشتهیی از اشک و آه و خون
به زمین فرو خواهد چکید.
خواهمش گفت:
آرزوی دیرین!
فصل رقص بهایم است
و جناغهای جوان
هیزم مطبخ عشرتکدههاست
دیریست که دروازه را بستهانددریچهها را دیرگاهیست که میپائیدیم
گزمهها هر تنگه را فرو بستهاند
بر پشت بامها به کمین ایستادهاند
خانهها را گشتهاند
زیرزمینها را جستهاند
...
چگونه آمدی؟!
با چشمانی درخشان خواهد نگریستخواهد نشست
و لبخندی چاشنی کلام شیرینش:
اگر چه راه را بستهاند
اگر چه هر کجا را گشتهاند
اگر چه سایهی خشونت و مرگ را
در هر خانه و کاشانه
گستردهاند
لیکن آزادی را بالهای بلندیست
به بلندای سینهی زمینتا اریکهی آسمان
و پروازی آن چنان
که هیچ خس گردن فرازی را
یارای آویختنش نیست
و من پرواز میکنمپرواز میکنم
آری، پرواز میکنم.